شرح‏
قال الصّادق عليه السّلام:لا تراء بعملك من لا يحيى و لا يميت، و لا يغنى عنك شيئا.
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 316
حضرت امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايد كه: ريا مكن به عمل خود و قصد مكن، نمودن عمل خود را به كسى، كه نه زنده كردن از او آيد و نه ميراندن، نه قوّت دادن و نه بريدن. و سزاوار عبادت و پرستش، كسى است كه به همه چيز توانا است، و به جميع اشياء قادر و دانا است، و عمل تو بايد خالص از براى او باشد، و هيچ چيز غير او منظور تو نباشد، تا چنانكه از ذات و صفت او، شركت منتفى است، بندگى او نيز چنين باشد، و به فرموده او عزّ اسمه، كه:وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبّهِ احَدا 18: 110(قسمتى از آيه 110 - كهف)، عمل شده باشد.
و الرّياء شجرة لا تثمر الا الشّرك الخفىّ.
مى‏فرمايد كه: ريا درختى است كه حاصل او نيست مگر شرك خفى، شرك بر دو قسم است: شرك خفى و شرك جلى:
شرك جلى - به دو مبدأ قائل شدن است، مثل ثنويّه كه به دو مبدأ قائلند، يكى نور و يكى ظلمت، يا يكى يزدان و ديگرى اهرمن.
و شرك خفى - عبارت از رياء است، و مرائى نيز به حكم: «جعل الهه هواه»، در حكم مشرك است و در قيامت با ايشان محشور خواهد بود.
و اصلها النّفاق.
اصل ريا و منشأ ريا، نفاق است. چرا كه نفاق، عدم توافق باطن است با ظاهر، و مرائى هر گاه عملى كند نه محض از براى خدا و قصدش در آن عمل، نمودن عمل باشد. يعنى: چون غير خدا را در آن عمل، دخيل و سهيم كرده است، پس با خداى خود نفاق كرده است.
يقال للمرائي عند الميزان: خذ ثوابك و ثواب عملك ممّن اشركته معى، فانظر من تعبد؟ و من تدعو؟ و من ترجو؟ و من تخاف؟
يعنى: مى‏گويند به مرائى در روز قيامت در وقت كشيدن اعمال به ترازوى عدل كه: بگير اى مرائى، ثواب عمل خود را از كسى كه عمل از براى او كردى.
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 317
پس هرگاه دانستى كه ريا به چه مرتبه معيوب است و مرائى به چه مرتبه مغبون است، پس بايد در هنگام بندگى و عبادت، نظر كنى كه، كه را بندگى مى‏كنى؟ و كه را مى‏خوانى؟ و از كه اميد احسان دارى؟ و از كه مى‏ترسى؟ غرض آنكه: بايد در وقت عمل، ملحوظ و منظور، غير معبود نباشد و غير او به خاطر نگذرد، تا در خواندن:ايَّاكَ نَعْبُدُ وَ ايَّاكَ نَسْتَعينُ 1: 5(حمد - 5)، و مانند اين، منافق و دروغگو نباشى.
و اعلم انّك لا تقدر على اخفاء شي‏ء من باطنك عليك، و تصير مخدوعا بنفسك.
مى‏فرمايد كه: چون تو قدرت ندارى كه از خود زايل كنى و پوشيده دارى چيزى را كه ظاهر مى‏شود از باطن تو، از مخاطرات شيطانى و تخيّلات نفسانى، از فريب نفس امّاره خلاصى ندارى و گول از او مى‏خورى، گمانت اين است كه گول خدا هم مى‏توانى زد و فريب او مى‏توانى داد، نه اين چنين است. بلكه حضرت او، عزّ اسمه، به كلّ ذرّات عالم و هر چه در سينه كسى خطور مى‏كند، عالم و دانا است.
پس اين ريا كه مى‏كنى و خدعه به خدا مى‏كنى، خدعه به خود كرده‏اى و فريب خود داده‏اى، نه او.
قال اللّه عزّ و جلّ:يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذينَ امَنُوا، وَ ما يَخْدَعُونَ الا انْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ. 2: 9(بقره - 9)
چنانكه خداوند عالم در قرآن مجيد فرموده كه: خدعه مى‏كنند منافقان با خداى و با مؤمنان، و فريب ايشان مى‏دهند و نمى‏دانند كه خدعه نمى‏كنند مگر به خود، گول نمى‏زنند مگر به خود. مرائى هم چنانكه گذشت، در حكم منافق است، پس او هم در عموم آيه داخل است.
و اكثر ما يقع الرّياء في البصر، و الاكل، و الكلام، و المشى، و المجالسة، و اللّباس، و الضّحك، و الصّلوة، و الحجّ، و الجهاد، و قراءة القران، و سائر
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 318
العبادات الظّاهرة.
مى‏فرمايد كه: اكثر ريا در اعضاى ظاهره و افعال ظاهره مى‏رود. مثل چشم.
رياى چشم: عبارت از نگاه كردن از روى عجز و انكسار است. يعنى: از روى سالوسى نگاه كند كه تا مردم به حكم: «الظّاهر عنوان الباطن» از خضوع ظاهر، به خضوع باطن منتقل شوند، و او را صالح و متّقى دانند. و وجه تخصيص به بصر، زيادتى ظهور او است در بصر. در افعال ظاهره هم ريا مى‏رود، مثل نماز و حجّ و جهاد و قرائت قرآن و ساير عبادات ظاهره، و در ميان عملها، عملى كه ريا در او كمتر راه دارد، روزه است. و از اذكار: «لا اله الا اللّه». از اين جهت روزه به شرف نسبت«الصّوم لي،»
مشرّف شد. و ذكر مذكور به شرف:«من كان اخر قوله: لا اله الا اللَّه، دخل الجنّة،»
به حليه زينت در آمد.
و رياى اكل: به دو طريق متصوّر است:
يكى - كم خوردن به قصد فريب مردم.
دوم - بسيار خوردن به قصد تنفّر مردم از او، و اين جماعت را ملامتيّه مى‏گويند. و به همين قياس، تكلّم و مجالست و غير اين‏ها.
و من اخلص للَّه باطنه، و خشع له بقلبه، و راى نفسه مقصّرا بعد بذل كلّ مجهود، وجد الشّكر عليه حاصلا، فيكون ممّن يرجى له الخلاص من الرّياء و النّفاق، اذا استقام على ذلك في كلّ حال.
مى‏فرمايد كه: هر كه خالص كرد باطن خود را از براى خدا، از لوث مشتهيات نفسانى و در ظاهر و باطن و از دل و زبان، ملازم خضوع و خشوع شد و با اين مراتب، معترف به تقصير خود شد و وقعى و اعتبارى به خود و عبادت خود راه نداد و در هر مرتبه خود را مقصّر دانست و از طريقه شكرگزارى تجاوز نكرد و انحراف نورزيد، به همين حال مستقيم و باقى ماند، چنين كسى با اين شرايط مى‏توان گفت كه: از ريا خالص و به اين رذيله موسوم نيست.
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 319
اين شرح موافق نسخه‏اى است كه در «وجد الشّكر» عطف باشد و در «فيكون»، «فا» باشد. امّا بنا بر نسخه‏اى كه در اوّل «واو» عطف نباشد و در ثانى بجاى «فا»، «واو» باشد. «وجد الشّكر»، جزاى شرط خواهد بود و معنى «وجد الشّكر عليه حاصلا»، «وجد عمله مقبولا» خواهد شد، از بابت: «شكر اللّه سعيه، و فلان سعيه مشكور».
و از جمله عيبهاى ريا و نقايص او، آن است كه متولّد مى‏شود از، او صفت عجب، و نيز رذيله هوا از او تربيت مى‏يابد. و اغلب آن است كه ريا از باطن قومى بروز مى‏كند كه، به صفت نفاق موصوف باشند. چنانكه در قرآن مجيد است كه:
الَّذينَ يُنْفِقُونَ امْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بالْيَوْمِ الاخِرِ 4: 38(نساء 38 -)، و جاى ديگر فرموده:وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهُ الا قَليلا 4: 142(نساء - 142).
غريبى، شبى در مسجدى نزول كرد و سگى پيش از او در گوشه مسجد خفته بود. چون ساعتى از شب بگذشت، سگ بر خود بجنبيد. آن غريب پنداشت كه شخصى از اهل محلّه است. به اميد آنكه بامداد اهل آن محلّه را از حال خود اعلام كند و او را در ميان ايشان قبولى و شهرتى باشد، بى وضو به نماز ايستاد و تا صبح دست و پا مى‏زد و نماز بى وضو به جهت ريا مى‏كرد، چون هوا روشن شد سگ گوشها بجنبانيد و از مسجد بيرون رفت. مريد همه شب به طاعت مشغول بود، چون بامداد شد، بينى پر خاك و دامن و ريش پر باد، به نظر شيخ آمد، تا شيخ اصحاب را از حال او خبر دهد، شيخ آن كدورت بى صفا را مشاهده كرده گفت: امشب به كدام كوره مبتلا شده‏اى كه تو را از جهود خيبر، بدتر مى‏بينم.