شرح‏
قال الصّادق عليه السّلام:المراء داء دوىّ، و ليس في الانسان خصلة بشرّ منه.
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 306
حضرت امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايد كه: مجادله و منازعه، دردى است بسيار سخت و نيست در انسان هيچ خصلتى بدتر از جدال و نزاع، هر چند بحث علمى باشد.
و هو خلق ابليس و نسبته.
يعنى: جدال، صفت ابليس است و منبع و منشأ اين صفت خبيثه او بوده، در زمانى كه مأمور شد به سجود آدم عليه السّلام و به شبهه باطله:«خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ 7: 12(اعراف - 12)، عجب و كبر به خود راه داد، و از اين سعادت عظمى محروم شد و در سلك خاسرين منسلك گرديد.
فلا يمارى في اىّ حال كان الا من كان جاهلا بنفسه و بغيره، محروما من حقايق الدّين.
پس، هر گاه دانستى كه ممارات و مجادله، صفت ابليس است، پس مجادله نمى‏كند در هيچ حال مگر كسى كه جاهل باشد به نفس خود و به غير، و محروم باشد از معارف و حقايق دينى. چه هر كه راه به عجز و قصور خود برد و به جهل خود اعتراف نمود و دانست كه علم به حقيقت اشياء، چنانكه بايد و شايد مخصوص حضرت بارى و نفوس مقدّسه است، و به مضمون: «فوق كلّ ذى علم عليم»: دانا و شناسا شد، راه مجادله و منازعه بر خود مى‏بندد و اقدام به او هرگز نمى‏كند.
روى انّ رجلا قال للحسين بن علىّ عليهما السّلام: اجلس حتّى نتناظر في الدّين، فقال: يا هذا انا بصير بدينى، مكشوف علىّ هداى، فان كنت جاهلا بدينك فاذهب فاطلبه، مالى و للمماراة؟
حديث است كه: شخصى به خدمت حضرت امام حسين عليه السّلام آمد و گفت: يا حضرت، بنشين ساعتى، تا با تو مباحثه كنيم در مسائل دينى. حضرت فرمود كه: اى
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 307
فلان من به دين خود عارف هستم و راه حقّ بر من واضح است، اگر تو جاهلى و راه به دين خود نبرده‏اى، برو و طلب دين خود كن كه منازعه و مجادله كار ما نيست و مرا به اين صفت خبيث راهى نه.
و انّ الشّيطان ليوسوس للرّجل و يناجيه، و يقول: ناظر النّاس في الدّين لئّلا يظنّوا بك العجز و الجهل.
مى‏فرمايد كه: منشأ مجادله و مناظره، وسوسه شيطان است به آدمى و شيطان به آدمى وسوسه مى‏كند و مى‏گويد كه: بحث كن با علما، در مسائل دينى تا مردم نگويند كه: تو عاجزى و جاهلى.
ثمّ المراء لا يخلو من اربعة اوجه.
مى‏فرمايد كه: مباحثه و مجادله در مسائل علمى، خالى از چهار احتمال نيست.
امّا ان تتمارى أنت و صاحبك فيما تعلمان، فقد تركتما بذلك النّصيحة، و طلبتما الفضيحة، و اضعتما ذلك العلم.
يكى - آنكه مباحثه در مسئله‏اى است كه هر دو علم به او دارند و در مدّعا هر دو متّفق هستند و نزاع ايشان در صحّت و فساد دليل است، و اين نيست مگر ترك نصيحت و اظهار فضيلت، و اين عين فضيحت است و رسوائى. چرا كه به اتّفاق در مدّعا جدل كردن، در دليل فايده چندان ندارد، چه فساد دليل مستلزم فساد مدّعا نيست، هر چند عكس لازم است.
او تجهلانه فاظهرتما جهلا.
دوم - آنكه هر دو جاهل باشند و هيچكدام راه به حق نبرده باشند و از راه جهل و نادانى با هم مجادله كنند، مباحثه‏اى اين چنين نيز غير اظهار جهل فايده‏اى ندارد.
و امّا تعلمه أنت فظلمت صاحبك بطلبك عثرته.
سوم - آنكه تو عالمى به مسئله و غرض تو از مباحثه، اظهار تسلّط و تفوّق است
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 308
بر خصم، و اين نيز غرض فاسد و خصلت كاسد است و مذموم است.
أو يعلمه صاحبك فتركت حرمته، و لم تنزله منزلته.
يا خصم تو، محقّ است و علم دارد به آنچه مى‏گويد و تو رعايت حرمت او نمى‏كنى و فرود نمى‏آرى او را بجاى خود. و اين نيز ظلم است و مذموم است و خصلت بد است.
و هذا كلّه محال لمن انصف و قبل الحقّ.
و هر كدام از اين چهار احتمال، محال است و باطل. چنانكه به تفصيل مذكور شد.
و من ترك المماراة فقد اوثق ايمانه، و احسن صحبة دينه، و صان عقله.
و هر كه ترك كرد مجادله را، پس به تحقيق كه محكم كرده است ايمان خود را، و نيكو داشته است صحبت دين خود را، و حفظ كرده است عقل خود را از امتزاج و اختلاط به خواهش نفسانى. يا مراد حفظ عقل باشد از نقصان.
و مؤيّد اين حال است قول حكما كه: «انّ ملكة التّوثّب كملكة التّخيّل في ايراث الوهن في المدرك»، يعنى: چنانكه ملكه تخيّل، موجب تزييف عقل است و عقل را نابود مى‏كند، ملكه مجادله نيز، موجب وهن و تضييع عقل است.