شرح
قال الصّادق عليه السّلام:اعراب القلوب اربعة انواع، رفع و فتح و خفض و وقف.
حضرت امام عليه السّلام مىفرمايد كه: اعراب دلها چهار نوع است، رفع و فتح و جرّ و وقف، تشبيه كرده است حالات دل مؤمن را به حالات است، نام حالات كلمه را كه انواع اربعه مذكوره است، براى حالات قلب، استعمال نموده و فرموده كه: اعراب قلوب، يعنى: حالات و اطوار دلها، بر چهار نوع مىباشد، رفع و فتح و جرّ و وقف، و هر كدام را به تفصيل بيان مىفرمايد كه:
فرفع القلب في ذكر اللّه.
يعنى: رفع قلب و بلندى مرتبه قلب، در ياد خدا بودن است، چنانكه حديث است كه: هر گاه بنده مؤمن مشغول به ذكر الهى است، حجاب ميان او و خداى تعالى برداشته مىشود، و تا او به آن شغل مشغول است، خداوند عالم توجّه رحمت به او دارد و «ازاله حجاب» كنايهاى است از نظر رحمت الهى به بنده، و ممكن است كه «ازاله حجاب» از براى اطّلاع ملائكه باشد، كه تا ايشان ببينند و بدانند كه بنى آدم با وجود تعلّق به قواى شهوانى و غضبى، از ذكر خدا غافل نيستند و از بندگى و عبادت او، عجب به خود راه نمىدهند، تا ملائكه نيز مثل بنى آدم از اين صفت خسيس، محترز بوده، ملازم عجز و خضوع شوند.
و فتح القلب في الرّضا عن اللّه.
يعنى: فتح قلب در راضى بودن بنده است از حضرت بارى تعالى در همه
شرحمصباحالشريعة ص : 25
حالات، در فقر و در غنا و در صحّت و مرض از او راضى بودن، و در سرّاء و ضرّاء صبر نمودن، و شكر الهى بجا آوردن، و مرتبه رضا را «فتح» نام كردن، و جهش ظاهر است، چرا كه فتح عبارت از گشايش كارها است و آسان شدن مراد و مدّعاها، و بنده هم در مرتبه رضا، كارها به خود آسان كرده است و به هر چه رو مىدهد از وسعت و تنگى، به خود گوارا كرده، پس فتح مناسبت به اين مرتبه دارد.
و خفض القلب في الاشتغال بغير اللّه.
يعنى: خفض دل و پستى آن در اشتغال عبد است، بغير عبادت و طاعت خداى تعالى، و صرف كردن عمر است از براى حيات دنيا و تحصيل لذّات و مشتبهات دنيا، چنانكه در قرآن عزيز مذكور است كه:«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالاخْسَرِينَ اعْمالا.
الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ انَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا» 18: 103 - 104(سوره كهف - 103 - 104)، يعنى: بگو اى محمّد به امّت خود كه: آيا خبر دهيم شما را به زيانكارترين شما از روى عمل، پس به تحقيق كه زيانكارترين شما از روى عمل، كسانىاند كه تباه كرده باشند عمر خود را از براى تحصيل دنيا، و در اين كار گمان خوبى داشته باشند.
و وقف القلب في الغفلة عن اللّه.
يعنى: وقف دل در غفلت از خدا است و به ياد او نبودن، و وجه مناسبت «وقف» به غفلت، آن است كه وقف به معنى قطع است و غفلت از حضرت بارى نيز موجب قطع منافع دنيوى و اخروى است، امّا دنيوى به واسطه آنكه اكثر منافع دنيوى منوط است به ذكر الهى، مثل طول عمر و وسعت رزق و عدم تظلّم از ظالم.
چنانكه در كتب ادعيّه و احاديث، مذكور است و از براى هر كدام از فوايد مذكوره دعائى مقرّر است، حتّى گفتهاند كه: هيچ صيدى به قيد صيّاد در نمىآيد، مگر به ترك ذكر خداى تعالى، و حضرت امام عليه السّلام از براى هر كدام از مطالب ثلاثه، شاهدى ذكر مىكند. امّا از براى اوّل كه رفع قلب است فرموده است كه:
شرحمصباحالشريعة ص : 26
ا لا ترى انّ العبد إذا ذكر اللّه تعالى بالتّعظيم خالصا، ارتفع كلّ حجاب بينه و بين اللّه من قبل ذلك.
يعنى: آيا نمىبينى كه بنده مؤمن هر گاه، ذكر كند خدا را و عظمت و بزرگوارى او را به خاطر گذراند، برداشته مىشود ميان او و نظر رحمت الهى، هر حاجبى كه بوده است پيش از ذكر، و فايده برداشتن پرده، جهت آن است كه ملائكه ببينند مثال او را در آن حال و از براى آن مؤمن، آمرزش خواهند. چنانكه در تفسير و تاويل: «يا من اظهر الجميل و ستر القبيح» از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه آن حضرت فرمود كه: هر مؤمنى را مثالى در عرش هست كه هر گاه مشغول مىشود آن مؤمن به عبادتى، آن مثال نيز به مثل آن عبادت قيام مىنمايد، و چون ملائكه آن مثال را در آن حال مىبينند، طلب رحمت و آمرزش به جهت آن مؤمن مىكنند، چون مشغول مىشود به معصيتى، حق سبحانه و تعالى پردهاى بر آن مثال مىاندازد، تا ملائكه بر آن معصيت مطّلع نگردند.
و اذا انقاد القلب لمورد قضاء اللّه بشرط الرّضاء عنه، كيف لا ينفتح القلب بالسّرور و الرّوح و الرّاحة.
يعنى: هر گاه اطاعت كرد بنده مؤمن خداوند عالم را، و بر حوادث و واردات غيبى گردن نهاد و تسليم نمود، بر قضاهاى الهى راضى و شاكر شد، چون منفتح نشود بر دل او سرور و خوشحالى؟ و گشوده نشود بر او ابواب روح و راحت؟ يعنى: البتّة منفتح مىشود و گشوده مىشود، و البتّة به مقتضاى «لكلّ عسر يسر و لكلّ ضيق سعة»، همه آزار و زحمت و تنگى او، به راحت و خوشحالى و وسعت مبدّل خواهد شد، از براى ثالث كه خفض قلب است مىفرمايد كه:
و اذا اشتغل قلبه بشيء من اسباب الدّنيا، كيف تجده اذا ذكر اللّه بعد ذلك منخفضا مظلما، كبيت خراب خاو ليس فيه عمارة و لا مونس.
يعنى: هر گاه مشغول شد دل عارف، به شغلى از شغلهاى دنيا و بعد از آن مشغول
شرحمصباحالشريعة ص : 27
به ذكر الهى شد، در حالت ذكر الهى چنان مىيابد كه گويا دل او در وقت غفلت، مثل خانهاى بوده تاريك و پر وحشت، و در وقت ذكر، گويا روشن شده و معمورى يافته. و عالم برزخ و قبر نيز مثل صاحب قبر است، كه اگر دل او به سبب ذكر و طاعت و اجتناب از معاصى، روشنى و فراخى داشته است در دنيا، قبرش نيز به مثابه او روشن و فراخ خواهد بود. و الا، عياذا باللّه، تاريك و تنگ و پر وحشت.
و اذا غفل عن ذكر اللّه، كيف تراه بعد ذلك موقوفا محجوبا، قد قسا و اظلم منذ فارق نور التّعظيم.
يعنى: هر گاه كسى به عكس اوّل، بعد از ياد الهى و توجّه به جناب احديّت، به سبب اشتغال به كارهاى دنياى دنيّه و ميل به لذّات فانيّه كاسده، از ياد او غافل شود و از معموره ذكر، رو به خرابه غفلت آرد، در اين حالت چنين مىيابد كه گويا از نورانيّت به ظلمت و از انس به وحشت، ميل نموده. از اين جهت است كه مردان خدا و دوستان او، از اختلاط مردم متوحّشند و در ميان مردم به ديوانگان و بلها شبيهند و في الواقع به عكس اين است.
فعلامة الرّفع ثلاثة اشياء، وجود الموافقة، و فقد المخالفة، و دوام الشّوق.
پس نشانه رفع قلب كه مشغول بودن به ذكر خدا است، سه چيز است، وجود موافقت، فقد مخالفت و دوام شوق، اين فقره دو احتمال دارد، يكى آنكه موافقت و مخالفت، نظر به افراد انسان باشد. يعنى: همه را خوب ديدن و به چشم خوبى نظر به همه كردن و پى عيبجوئى كسى نبودن، و نزاع و جدال با كسى نكردن. يا نظر به اوامر و نواهى باشد و وجود موافقت، عبارت از اتيان به مامورات و اجتناب از منهيّات باشد و مخالفت خلاف اين. و دوام شوق، عبارت از دوام شوق ملاقات رحمت الهى.
و علامة الفتح ثلاثة اشياء، التّوكّل و الصّدق و اليقين.
شرحمصباحالشريعة ص : 28
يعنى: علامت و نشانه فتح قلب كه مرتبه رضا باشد نيز سه چيز است:
يكى - توكّل داشتن، و جميع كارهاى خود به خدا گذاشتن، و به داده او از جميع جهات راضى بودن.
دوم - درستى و راستى در همه كارها داشتن، و از كذب و غدر و حيله، محترز و مجتنب بودن.
سوم - يقين داشتن و اعتقاد نمودن به هر چه شارع خبر داده است: از احوال قيامت و عالم برزخ، از بهشت و دوزخ و حساب و سؤال و ميزان و صراط و غير اينها.
و علامة الخفض ثلاثة اشياء، العجب، و الرّياء، و الحرص.
يعنى: نشانه خفض و غفلت از جناب احديّت نيز سه چيز است:
يكى - حرص، چرا كه غفلت از بارى تعالى، موجب غفلت از مردن است، و غفلت از مردن، مستلزم حرص و طول امل است.
دوم - ريا، يعنى: نشانه ديگر از براى غفلت، ريا است. يعنى: در افعال و اعمال، نيّتش خالص نباشد و به اغراض فاسده و قصدهاى خبيثه، مثل تقرّب به اهل دنيا و حكّام و سلاطين و مانند اينها آلوده باشد.
سوم - عجب است و معلوم است كه منشأ اين صفت خبيثه نيز غفلت است، چرا كه هر كه غافل نيست و به ياد خدا است و بزرگى و عظمت او را نصب العين خود كرده است، از مخيّله عجب و تكبّر خالى است و به وجود خود و به مال و جاه و قوّت خود، قدرى و اعتبارى قرار نمىدهد.
و علامة الوقف ثلاثة اشياء، زوال حلاوة الطّاعة، و عدم مرارة المعصية، و التباس علم الحلال بالحرام.
يعنى نشانه وقف نيز سه چيز است:
يكى - زايل شدن لذّت است از فعل عبادت. يعنى: از طاعت و عبادت لذّت
شرحمصباحالشريعة ص : 29
نيافتن، و اين نشانه غفلت و قساوت قلب است، چرا كه لذّت طاعت و بندگى نمىباشد، مگر با حضور قلب و اطمينان خاطر، و در حال وقف، كه حال غفلت است، نه حضور قلب است و نه اطمينان خاطر.
دوم - تلخ نبودن معصيت است، اين نيز نشانه غفلت است، چرا كه ادراك كردن مرارت و تلخى از فعل معصيت، فرع صفاى باطن است و ادراك كردن لذّت از فعل طاعت، و در حال وقف و غفلت از بارى «عزّ اسمه»، چنانكه از ارتكاب طاعت لذّت نيست، از اقتراف گناه نيز تلخى نخواهد بود. از اين جهت است كه از اهل اللّه، اگر گاهى به سبيل اتّفاق، خواه از روى اختيار و خواه از روى اضطرار، خلاف شرعى يا خلاف اولائى، صادر شود، در كام ايشان بسيار تلخ و ناگوار است و في الفور، در مقام تدارك و استغفار مىشوند. به خلاف اهل دنيا و اهل قساوت قلب كه حال ايشان به عكس اين است، بندگى خالق به ايشان در نهايت صعوبت و تلخى است و اطاعت مخلوق در غايت سهولت و گوارائى، بسا باشد كه از خدمت سلاطين و حكّام، به توقّع مرتبه پستى و نفع سهلى، متحمّل زحمات شاقّه شوند و در تمام روز و شب به گرسنگى و سرما و گرما و بيخوابى بسر برند و به اين حال راضى باشند و از دو ركعت نماز به وقت، كه في الجمله به حضور قلب باشد، كاره باشند و ندانند كه فايده اين، فايدهاى است ثابت و غير منقطع، و فايده آن اگر بشود، فايدهاى است دنيوى و منقطع و مشوب و آميخته به چندين كدورات و مكاره، و منشأ اين، نيست مگر غفلت و خاطر نياوردن مراتب عاليه قرب الهى و راه نبردن به عظمت و بزرگى او.
سوم - اشتباه حلال است به حرام. يعنى: در مأكولات و مطعومات و مكاسب، احتياط ننمودن و حرام و مشتبه را، از حلال و غير مشتبه، تميز نكردن. مانند گاو خوش علف، هر چه به دست افتد، صرف كردن و به حيطه تصرّف در آوردن، اين صفت نيز نشانه غفلت است.
فايده قيد علم اشاره است به آنكه اشتباه و عدم تميز ميان حرام و حلال و شبهه، در هنگام غفلت از بارى عزّ شأنه، نظر به علم، غافل است و عدم اعمال علم، نه نظر
شرحمصباحالشريعة ص : 30
به نفس حرام و حلال كه معلومند، چرا كه حلال و حرام في نفسه از هم متميّزند و اشتباهى ندارند.
|