شرح‏
قال الصّادق عليه السّلام:لا يتمكّن الشّيطان بالوسوسة من العبد الا و قد اعرض عن ذكر اللّه، و استهان بامره، و اسكن إلى نهيه، و نسى اطّلاعه على سرّه.
حضرت امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايد كه: تسلّط نمى‏يابد شيطان بر آدمى و زور نمى‏آورد بر او به وسوسه كردن، مگر در وقت اعراض كردن او از ذكر الهى و سهل‏گرفتن عظمت و بزرگوارى خداى تعالى و غافل شدن از مناهى، و خاطر نياوردن اطّلاع جناب الهى بر ظاهر و باطن وى، چه، هر كه به ذكر الهى است، و عظمت و بزرگوارى او مركوز خاطر اوست و غفلت ندارد و ملازم اتيان به مأمورات و انتهاء از منهيّات است و اين‏ها نصب العين او است، شيطان تسلّط به او ندارد و به توفيق الهى از دست او خلاص است.
و الوسوسة ما يكون من خارج القلب باشارة معرفة القلب، و مجاورة الطّبع.
مى‏فرمايد كه: وسوسه چه چيز است؟ و چطور بهم مى‏رسد؟ و فرق ميان وسوسه و كفر چيست؟ مى‏فرمايد: وسوسه چيزى است كه ناشى مى‏شود از بيرون دل، امّا به اشاره دل با مدخليّت طبع، كه خيال باشد و وهم.
حاصل آنكه، وسوسه به سبب معارضه عقل با وهم و خيال، بهم مى‏رسد. مثل
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 257
آنكه عقل، مستقيم حكم مى‏كند كه جانشين و خليفه پيغمبر، نظر به كمالات علمى و عملى، بايد مرتضى على باشد، چرا كه مناط عزّت و قرب به جناب احديّت، نيست مگر اين دو صفت، و وهم با عقل معارضه مى‏كند و مى‏گويد: هر چند چنين است، امّا شايد در اين موضع تخلّف كند و مناط اعتبار، اجماع يا چيز ديگر باشد.
و معارض تا در مقام امكان و احتمال است و هيچ طرف نزد او راجح نيست، او را مستضعف و متوسوس مى‏گويند، يك طرف كه رجحان يافت، اگر طرف حق رجحان يافت، او را محقّ و مؤمن مى‏نامند، اگر عياذا باللّه طرف باطل راجح شد او را مبطل و كافر مى‏گويند، چنانكه فرموده:
و امّا اذا تمكّن في القلب فذلك غىّ و ضلالة و كفر.
يعنى: هر گاه متمكّن شد و جا كرد در دل كسى اعتقاد باطل، پس اين مرتبه ضلالت و كفر است، از اين جهت گفته‏اند كه: وسواس رفته رفته منجرّ به كفر مى‏شود.
و اللّه عزّ و جلّ دعى عباده بلطف دعوته، و عرّفهم عداوة ابليس، فقال عزّ من قائل:انَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّا 35: 6(فاطر - 6).
يعنى: جناب عزّت، خوانده است بندگان خود را به بندگى خود، خواندن لطيفى، و شناسانده است ايشان را دشمنى شيطان لعين را. و فرموده است: به تحقيق كه شيطان دشمن شما است و هميشه در فكر آن است كه شما را مثل خود كند و ملعون و مغضوب الهى گرداند، پس اى بندگان ضعيف، او را دشمن قوىّ خود دانيد و هميشه از او گريزان باشيد كه مبادا شما را صيد خود كند و از رحمت الهى محروم كند.
فكن معه كالغريب مع كلب الرّاعى، يفزع إلى صاحبه في صرفه عنه.
پس بايد كه باشيد شما با شيطان، همچون بودن شخص با سگ چوپان. يعنى:
چنانكه غريب از سگ راعى، خلاصى ندارد مگر به التجا بردن به راعى كه صاحب
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 258
كلب است. تو نيز از دست شيطان و فريب وى خلاصى ندارى، مگر به التجا بردن و استغاثه كردن به صاحب او، كه جناب عزّت است. تا او «عزّ شأنه» تو را به لطف خود از چنگ وى خلاصى دهد.
و كذلك اذا اتاك الشّيطان موسوسا ليضلّك عن سبيل الحقّ، و ينسيك ذكر اللّه، فاستعذ منه بربّك و ربّه، فانّه يؤيّد الحقّ على الباطل، و ينصر المظلوم.
يعنى: هر گاه ميل كند شيطان به جانب تو، تا تو را گمراه كند و از راه حق بيرون برد، پس استعاذه كن و پناه بر به خداى خود و او، و هر گاه پناه به خداى بردى و به او ملتجى شدى، حضرت او قوّت مى‏دهد حقّ را بر باطل، و نصرت مى‏دهد مظلوم را بر ظالم.
بقوله عزّ و جلّ:انَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ امَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ 16: 99(نحل - 99).
چنانكه جناب حضرت حقّ فرموده است كه: نيست شيطان را تسلّط بر جماعت مؤمنان، در حالى كه ايشان به پروردگار خود توكّل كرده باشند و به كلّى به او ملتجى شده.
و لن تقدر على هذا و معرفة اتيانه، و مذاهب وسوسته، الا بدوام المراقبة، و الاستقامة على بساط الخدمة، و هيبة المطّلع، و كثرة الذّكر.
يعنى: قادر نيستى تو و توانائى ندارى بر خلاصى از فريب شيطان و نجات يافتن از راههاى فريب و وسوسه او، مگر به آنكه هميشه مراقب حال خود باشى و هرگز از فكر او غافل نباشى و خوف و خشيت را شعار خود كنى و در آشكار و نهان به ياد او باشى و به او استغاثه كنى.
و امّا المهمل لاوقاته فهو صيد الشّيطان.
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 259
و امّا كسى كه اهمال كار است و در استخلاص خود از چنگ آن ديو لعين، سعى ندارد، پس او به يقين صيد شيطان است، بلكه نفس شيطان است.
و اعتبر بما فعل بنفسه من الاغواء و الاستكبار حيث غرّة، و اعجبه عمله و عبادته، و بصيرته و جراته (عليه)، قد اورثه علمه و معرفته، و استدلاله بمعقوله، اللّعنة عليه إلى الابد، فما ظنّك بنصيحته و دعوته غيره؟
يعنى: اعتبار گير و ملاحظه كن به آنچه شيطان به خود كرده است و گول خود زده و به بسيارى علم و عمل، عجب و تكبّر به خود راه داد و از آنچه مأمور بود كه سجده آدم باشد، مخالفت ورزيد و به چنين جراتى اقدام نمود و ملعون ابد شد.
هر گاه شيطان چنين فريبى از خود خورده باشد و به دليل سخيف:خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ 38: 76(ص - 76)، مغضوب الهى شده، چه اعتماد به او توان كرد؟ و به قول او چه اعتبار توان نمود؟ و چه گمان خير و خوبى درباره او توان داشت...؟فاعتصم بحبل اللّه الاوثق، و هو الالتجاء و الاضطرار بصّحة الافتقار الى اللّه في كلّ نفس، و لا يغرنّك تزيينه الطّاعات عليك، فانّه يفتح لك تسعة و تسعين بابا من الخير، ليظفر بك عند تمام المائة، فقابله بالخلاف و الصّدّ عن سبيله، و المضادّة باهوائه.
پس چنگ در زن، به بند توفيق الهى كه محكم‏ترين بندها است كه آن پناه بردن است به جناب احديّت و اعتراف نمودن به عجز و قصور خود و در هر لحظه بلكه در هر نفس، اظهار افتقار و احتياج كن به خداى «عزّ و جلّ» تا به لطف او، از چنگ او خلاصى يابى و از دام صيد او نجات حاصل كنى. و لمحه‏اى از شرّ او ايمن مباش و از اغواى او فريفته مشو و هر چند طاعت و عبادت تو را، نزد تو جلوه دهد و به انواع و اقسام زينتها بيارايد كه گول او مخور و گوش به سخن او مكن، چرا كه او مى‏خواهد هر كسى را به طريقى از راه ببرد و مانند خود از رحمت الهى محروم
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 260
كند. از او بايد بر حذر بود و گاه باشد كه نود و نه جهات خوبى از براى فريب تو، خاطر نشان تو كند، تا در صدمى، تو را به زمين زند. و گاه باشد كه به اين قدر هم اكتفا ننموده، به صد و زياده از صد هم رساند.
حاصل آنكه هر چند شيطان و اعوان او، تو را از راههاى متعدّده فريب دهند تو در مقابل، خلاف او بگو و راه تمكين او به خود راه مده و راههاى فريب او را از خود سدّ كن و ضررى كه مى‏خواهد به تو رساند، عايد به وى ساز تا مغلوب و مقهور تو گردد و منكوب و مخذول تو شود.