شرح‏
قال الصّادق عليه السّلام:المنافق قد رضى ببعده عن رحمة اللّه تعالى، لأنّه ياتى باعماله الظّاهرة شبيها بالشّريعة، و هو لاه لاغ باغ بالقلب عن حقّها، مستهزء فيه.
حضرت امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايد كه: منافق گويا با خداى خود يك رو كرده است و راضى شده است به دورى از رحمت وى، چرا كه او عملهاى ظاهرى ريائى را به صورت عمل شرعى مى‏كند، و عملهاى شرعى كه از خدا و پيغمبر متلقّى شده است و در غايت عزّت و رفعت است، بازيچه انگاشته به طريق استهزا و سخريّه با او سلوك مى‏نمايد. و صورت عملى كه از سيرت عارى است، از او صادر مى‏شود و ظاهرى كه از باطن خالى است از او به ظهور مى‏رسد. و از اين غافل است كه اين نحو سلوك، با شارع و شرع، موجب انهدام دين است و حرمان از رحمت و وصول به سجّين.
و علامة النّفاق قلّة المبالاة بالكذب، و الخيانة و الوقاحة، و الدّعوى بلا معنى، و سخنة العين، و السّفه، و قلّة الحياء، و استصغار المعاصى، و استيضاع ارباب الدّين، و استخفاف المصائب في الدّين، و الكبر و حبّ المدح و الحسد، و استيثار الدّنيا على الاخرة، و الشّرّ على الخير، و الحثّ على النّميمة، و حبّ اللّهو، و معونة اهل الفسق و البغى، و التّخلّف عن‏
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 247
الخيرات، و تنقّص اهلها، و استحسان ما يفعله من سوء، و استقباح ما يفعله غيره من حسن، و امثال ذلك كثيرة.
مى‏فرمايد كه: نشانه نفاق چند چيز است:
يكى - باك‏نداشتن از دروغ گفتن.
دوم - خيانت كردن در مال مسلمانان، چرا كه هر كه دروغ مى‏گويد و خيانت مى‏كند در مال مسلمانان، ايمانش ضعيف است، و اعتقادش به خدا و پيغمبر و «بما جاء به»، ناقص.
سوم - از حيا و آزرم خالى‏بودن و از هر چه گويد و شنود باك نداشتن، اين نيز از امارات نفاق است، چرا كه اهتمام به شرع و شارع، لازم دارد حيا و آزرم را.
چهارم - با وجود بى كمالى، دعوى كمال كردن، و بى كمال نفسانى و روحانى خود را دانا و كامل دانستن.
پنجم - تيز چشم بودن و به چشم تمام گشوده به كسى نگريستن و نگاه كردن.
ششم - سفيه بودن و بى انديشه و تأمّل كارى كردن و رعايت ادب كسى نكردن.
هفتم - حيا كم‏داشتن، فرق ميان قلّت حيا و وقاحت، به شدّت و ضعف است، مرتبه سلب حيا و شدّت آن را وقاحت مى‏گويند، و مرتبه ضعيف او را كه فى الحقيقة، مقدّمه وقاحت است كه رفته رفته به او مى‏رسد، قلّت حيا مى‏گويند.
هشتم - سهل شمردن معاصى و تقصير، و گناه سهل گرفتن.
نهم - سهل گرفتن ارباب دين است، يعنى: ارباب علم و صلاح را سهل دانستن و تعظيم و توقير ايشان «كما ينبغى» بجا نياوردن.
دهم - سهل شمردن مصيبتها و بلاها و قدر اين‏ها را در آخرت عظيم ندانستن.
يازدهم - كبر به خود راه دادن و خود را بزرگ دانستن.
دوازدهم - دوست داشتن كه مردم، مدح او كنند و در مجالس او را ستايش نمايند.
سيزدهم - حسود بودن و از ديگران حسد بردن.
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 248
حسد آرزو كردن زوال نعمتى است از كسى و عايدشدن آن نعمت به وى، امّا آرزوى نعمت غير بى زوال از او، غبطه است و مذموم نيست.
چهاردهم - اختيار كردن دنيا بر آخرت، و بدى را بر خوبى رجحان‏دادن.
پانزدهم - حريص بودن بر نمّامى و سخن چينى و مصدر فتنه و فساد شدن.
شانزدهم - دوست داشتن لهو و لعب، و به كارهاى بى فايده رغبت داشتن.
هفدهم - اعانت كردن اهل فسق، و مدد و اعانت ايشان نمودن.
هجدهم - از اهل خيرات نبودن، و اهل خيرات را بد داشتن و نخواستن كه كسى به كسى احسان كند.
نوزدهم - نيك دانستن كار خود، هر چند در واقع بد باشد و بد دانستن كار غير، هر چند خوب باشد.
و قد وصف اللّه المنافقين في غير موضع، فقال عزّ من قائل:و من النّاس من يعبد اللّه على حرف، فان اصابه خير اطمانّ به، و ان اصابته فتنة انقلب على وجهه، خسر الدّنيا و الاخرة، ذلك هو الخسران المبين.
خداوند عالم در قرآن مجيد، صفت منافقان را بيان كرده است در چند موضع، يكى اين آيه است و مضمون او اين است كه: بعضى از آدميان عبادت مى‏كنند پروردگار خود را به وحدانيّت و يگانگى، بر طرفى و كناره‏اى از آن، نه در وسط حقيقى، اين مثل است از براى عدم ثبات در دين، بدون سكون و طمأنينه در آن.
همچنانكه كسى بر كناره لشكر ايستاده باشد و منتظر آنكه اگر فتح و ظفر ايشان را باشد، با اطمينان خاطر و دل آرميده در ميان آن لشكر در آيد و با ايشان در غنيمت دست يكى دارد و شريك ايشان گردد. و اگر قضيّه بر عكس اين نتيجه دهد، قرار بر فرار دهد و از ايشان بگريزد. پس اگر برسد او را خير و نيكوئى و صحّت و توانگرى، آرام گيرد بدين، و ثابت شود بر آن. و اگر برسد او را ابتلايى و آزمايشى، چون مرض و فقر و غير آن، برگردد بر روى خود. يعنى: از آن وجه كه متوجّه شده باشد كه كفر است، باز بر آن عود كند. مراد اين است كه مرتد شود و
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 249
دين و اسلام را از دست بدهد.
از حسن نقل است كه مراد به «حرف» زبان است يعنى: به زبان اظهار عبادت خدا كنند و انقياد اسلام نمايند و به دل بر كفر خود راسخ باشند و اين جماعت زيانكارند در دنيا، و آنچه مدّعاى ايشان است در دنيا، از صحّت بدن و توانگرى محرومند، و زيانكارند در آخرت كه به سبب مرتدّ شدن، به عذاب ابدى گرفتار مى‏شوند و اين زيان هر دو سرا، زيانى است ظاهر و هويدا، چه زيانى از اين عظيم‏تر نيست كه كسى از عافيت دنيا محروم ماند و در آخرت به نكال و عذاب معذّب گردد.
و قال عزّ من قائل ايضا في صفتهم:وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الاخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنينَ. يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذينَ آمَنُوا، وَ ما يَخْدَعُونَ الا انْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرونَ. فى‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضا 2: 8 - 10(بقره - 10، 8).
و نيز در جاى ديگر از قرآن عزيز، در صفت منافقان فرموده است كه: بعضى از آدميان، كسانى‏اند كه مى‏گويند: ما ايمان داريم به خدا و روز قيامت، و حال آنكه ايشان نيستند صاحب ايمان و در دعواى ايمان، كاذبند و فريب مى‏دهند خداى را در اظهار اسلام با ابطان كفر و چون منافقان مى‏دانند كه خداى را فريب نتوان داد، چرا كه او عالم بر هر آشكار و نهان است، پس اين كلام بر وجه مجاز باشد نه حقيقت، و مراد آنكه معامله ايشان با خداى در اين عمل، همچون عمل كسانى است كه در صدد آن باشند كه غير خود را فريب دهند و فريب نمى‏دهند از روى حقيقت مگر خودشان را، چرا كه وبال اين عمل كه عذاب اليم و عقاب عظيم است، راجع نمى‏شود مگر به خودشان در دنيا و آخرت، و اين را نمى‏دانند.
و قال النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله: المنافق من اذا وعد اخلف، و اذا فعل افشى، و اذا قال كذب، و اذا ائتمن خان، و اذا رزق طاش، و اذا منع غاش.
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 250
حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏فرمايد كه: از جمله صفات منافق آن است كه، هر گاه وعده كند، مخالفت كند و هر گاه كارى كند فاش كند خواه بد و خواه خوب، چرا كه افشاى معصيت نيز معصيت است و موجب تضاعف عذاب است.
ديگر آنكه هر گاه بگويد، دروغ گويد و هر گاه امانتى به او سپارند، خيانت كند و هر گاه وسعتى در او بهم رسد، به غير مصرف صرف كند و در هنگام تنگى، در پى غشّ و فريب مردم باشد.
و قال النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله أيضا: من خالف سريرته علانيته، فهو منافق كائنا من كان، و حيث كان، و في اىّ زمان كان، و في اىّ رتبة كان.
حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏فرمايد كه: هر كه ظاهر او مخالف باطن باشد، پس او منافق است، هر كه باشد و هر جا كه باشد و هر زمان كه باشد. اين تعميمات، اشارت است بر دفع توهّم، كه كسى توهّم نكند كه صفت نفاق، مخصوص كفّار است و مخصوص است به زمان پيغمبر، چرا كه منافق كسى است كه ظاهر او موافق باطن نباشد، خواه در ازمنه سابقه، و خواه لاحقه، و خواه مسلمان و خواه كافر.