شرح‏
قال الصّادق عليه السّلام:اغلق ابواب جوارحك عمّا يرجع ضرره إلى قلبك، و يذهب بوجاهتك عند اللّه تعالى، و يعقّب الحسرة و النّدامة يوم القيامة، و الحياء عمّا اجترحت من السّيّئات.
حضرت امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايد كه: ببند درهاى جوارح و اعضاى خود را و مگذار اين‏ها را به كارى كه ضرر آن كار، به دل كه قلعه بدن است و محلّ معارف
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 228
الهى است، رسد، و چركين و تيره شود، و نور الهى از او سلب شود، و مرتبه تو نزد واجب الوجود به سبب آن، پست شود، و در روز قيامت حسرت و ندامت بار آرد، و نيز به سبب او حيا و آزرم كه مانع ارتكاب مناهى و عائق از «اقتراف مآثم» است از تو دورى كند.
و المتورّع يحتاج إلى ثلاثة اصول، الصّفح عن عثرات الخلق اجمع، و ترك الحرمة فيهم، و استواء المدح و الذّمّ.
مى‏فرمايد كه صاحب ورع، محتاج است به سه اصل:
يكى - آنكه اعراض كند از آزارهاى مردم و متعرّض ايشان نشود.
دوم - آنكه در افشاى حال مردم نباشد و غيبت ايشان نكند.
سوم - آنكه مساوى باشد مدح و ذمّ مردم نسبت به او، نه از مدح كسى خرسند شود و نه از ذمّ كسى دلگير.
و اصل الورع دوام المحاسبة، و صدق المقاولة، و صفاء المعاملة، و الخروج عن كلّ شبهة، و رفض كلّ ريبة، و مفارقة جميع ما لا يعنيه، و ترك فتح ابواب لا يدرى كيف يغلقها، و لا يجالس من يشكل عليه الواضح، و لا يصاحب مستخفّ الدّين، و لا يعارض من العلم ما لا يحتمل قلبه، و لا يتفهّمه من قابله، و يقطع من يقطع عن اللّه عزّ و جلّ.
مى‏فرمايد كه: اصل ورع، دوام محاسبه است با نفس. يعنى: هميشه با خود در حساب باشى و لگام نفس را كشيده دارى و از دست رها نكنى، و هرگز از او غافل نشوى، كه غفلت از او موجب افتادن در مهالك است.
اصل ديگر: صدق مقاوله است. يعنى: هر چه گوئى، راست گوئى و هرگز ميل به دروغ نكنى، كه دروغ موجب خسران نشأتين است.
اصل ديگر: صفاى معامله است، يعنى: در معاملات، مثل خريد و فروخت و
شرح‏مصباح‏الشريعة ص : 229
مانند اين‏ها، در مقام غدر و فريب كسى نباشى كه غدر، به غير غدر، به خود است.
اصل ديگر: احتراز كردن از شبهات است، چه قرب به شبهه، موجب قرب به حرام است، چنانكه گذشت.
اصل ديگر: ريبه و فتنه است، يعنى: از هر چه محلّ فتنه و فساد باشد و نفع هيچ كدام از نشأتين در او نباشد، احتراز كردن و دورى نمودن.
اصل ديگر: نگشودن درى است كه نداند كه چون خواهد بست، يعنى: حرفى نگويد كه اگر به غير رسد، قادر بر اصلاح او نباشد و كارى نكند كه اگر فاش شود، رسوا شود.
اصل ديگر: مصاحبت نكردن است با جمعى كه واضح و بديهى، نزد ايشان مخفى و نظرى باشد. يعنى: از فرط پست فطرتى، بديهى پيش ايشان نظرى باشد. چه به حكم: «الصّحبة تؤثّر»، گاه باشد كه كودنت ايشان، به او سرايت كند. و همچنين مصاحبت نكردن با كسانى كه مستخفّ دين باشند و شرع را حقير شمرند. و متعرّض نشدن علمى كه نه خود فهمد و نه از كسى تواند فهميد. مثل كنه واجب و كنه بسائط و مجرّدات. و قطع كردن مصاحبت كسى كه از اطاعت خدا و انبيا و اوصيا، دست كشيده باشد و از ايشان يكرو كرده.