فصل ششم قيام
ابو حامد مىگويد: ايستادن در حال اعتدال عبارت از ايستادن با جسم و روح در مقابل خداست، پس بايد سر كه بالاترين عضو بدن است افتاده و افكنده باشد و افكندن سر بايد نشانه اجبار قلب بر تواضع و تذلل در مقابل خدا و دوريش از تكبّر و رياست طلبى باشد.
در اينجا به ياد داشته باش اهميت ايستادن در مقابل خدا و آن هراسى را كه از برخورد با صحنه حساب بر تو دست خواهد داد.
__________________________________________________
[1] ممكن است اشاره به اين باشد كه چنين شخصى مورد غضب الهى واقع شده مسخ مىشود همانطور كه در قرآن مجيد راجع بقومى از بنى اسرائيل هست كه چون روز شنبه را تعطيل نكردند مورد غضب واقع شده به ميمون تبديل شدند اگر چه آنچه در متن ذكر شد به حق نزديكتر است.
[2] خشوع و آرامش جوارح نماينده و حاكى از خشوع و آرامش قلب است مرحوم علامه طباطبائى رحمه اللّه در تفسير آيه شريفه: «و الذين هم في صلاتهم خاشعون 23: 2»از سوره مؤمنون مىفرمايد: خشوع عبارت از تأثرى است كه به شخص مقهور دست مىدهد بطورى كه تمام توجهش از اطراف قطع مىشود و به نقطهاى متوجه مىشود كه اين تأثير را در او گذاشته است.
و اين يك حالت درونى است كه تأثيرش در اعضاء و جوارح انسان ظاهر مىشود و از پيامبر اكرم روايت شده كه مردى را ديد كه به نماز ايستاده با ريشش بازى مىكند حضرت فرمود: اگر اين مرد قلبش خاشع بود اعضاء و جوارحش خاشع مىشدند، بنابر اين هر حركت ظاهرى حاكى از يك حالت درونى است.
[3] روزى است كه هر كس به نتيجه اعمال خود مىرسد و همه به سوى خدا مولاى حقيقى خود بر گردانده مىشوند. (سوره يونس آيه 30).
ترجمهاخلاق ص : 71
و در همين حال بدان كه در مقابل خداى تعالى ايستاده و او بر حال تو آگاه است، پس اگر نمىتوانى به كنه جلالش پى ببرى اقلا مانند اينكه پيش پادشاهى ايستادهاى بايست.
و بهتر از آن اين است كه در تمام حال قيام چنين فرض كنى كه دو چشم مواظب مردى صالح تو را زير نظر دارد و تو دوست دارى كه نزد او به نيكى شناخته شوى، در اين صورت اعضاء بدنت سكون و آرامش يافته خاشع مىشوند كه مبادا آن شخص عاجز كه بندهاى بيش نيست تو را متهم كند كه در نمازت خشوع ندارى.
هنگامى كه چنين خواهشى را در خود يافتى كه اگر بندهاى چون تو در حال نماز مواظبت باشد ميل به خشوع دارى وقت آن رسيده كه نفست را مؤاخذه و سرزنش كنى و به او بگويى: آيا از گستاخيت نسبت به خدا حيا نمىكنى كه دوستى و معرفت او را مدعى هستى و اين گونه به يكى از بندگانش اهميت مىدهى؟ آيا از مردم مىترسى و از خدا نمىترسى در حالى كه ترس از خدا شايستهتر است كه از او بترسى؟ «و بالأخره با محاسبات و مؤاخذات است كه مىتوانى نفس سركش را به سلك بندگى و خشوع بكشى و او را از مهلكه غرور و گستاخى و بى توجهى برهانى».
لذا هنگامى كه از نبى اكرم پرسيدند حياء از خدا چگونه است؟ فرمود:
«از خدا شرم كنيد همچنان كه از يك دوست يا خويشاوند صالح شرم مىكنيد.
|