مراتب صدق
صدق يا در گفتار است يا در اعمال يا در احوال.
پايينترين مراتب صدق اين است كه انسان در همه حالات سخن راست بگويد. و كمال راستگويى - صدق در گفتار - در اين است كه تا ضرورت ايجاب نكند از سخنان غير صريح [8] خود دارى كند كه مبادا خلاف منظورش فهميده شود و قلبش صورت كاذبى به خود بگيرد.
و سزاوار آن است كه انسان با خدا و خلق خدا راستگو باشد. كسى كه قبل از ورود به نماز مىگويد: «روى خويشتن به سوى خدا كردم» ولى در قلبش به غير او توجه دارد، يا مىگويد:
«فقط تو را مىپرستيم» در حالى كه دنيا و هواى نفس خود را مىپرستد، يا مىگويد: «فقط از تو يارى مىجوييم» در حالى كه از غير خدا يارى مىطلبد، دروغگوست چنانچه يگانه روزگار
__________________________________________________
[1] كونوا دعاة النّاس بالخير بغير السنتكم ليروا منكم الاجتهاد و الصّدق و الورع.
[2]انظر ما بلغ به على عليه السّلام عند رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلّم فالزمه فانّ عليا انّما بلغ عند رسول اللّه ما بلغ بصدق الحديث و اداء الامانة.
[3]لا تنظروا إلى طول ركوع الرّجل و سجوده فانّ ذلك شيء اعتاده و لو تركه استوحش لذلك و لكن انظروا إلى صدق حديثه و اداء امانته.
[4]انّ اللّه تعالى لم يبعث نبيا الا بصدق الحديث و اداء الامانة إلى البرّ و الفاجر.
[5]اداء الامانة يجلب الرّزق، و الخيانة تجلب الفقر.
[6]ادّوا الامانات و لو إلى قاتل ولد الانبياء.
[7]من ائتمنك بامانة فادّها إليه و من خانك فلا تخنه.
[8] واژهاى كه به سخن غير صريح ترجمهاش نموديم كلمه معاريض است كه به معناى توريه هم استعمال مىشود ولى به قرينه جملات بعدى همان ترجمه صحيح است.
ترجمهاخلاق ص : 432
خويش مرحوم بحر العلوم در منظومهاش مىفرمايد:
بر حذر باش از گفتارى كه در آن دروغ بگويى در حاليكه تو بنده هواى خود هستى و او را مىپرستى نه خدا را
به زبانت مىگوئى فقط از تو يارى مىجوئيم در حالى كه از غير خدا يارى مىخواهى [1]پس از اين مرحله، مرتبه صدق در نيت است يعنى بايد نيت را از ناخالصىها پاك كرد «و هر عملى را فقط براى خدا انجام داد».
پس از آن صدق در عزم است. و عزم همان تصميم قاطع براى انجام كار نيك است. «عزم و تصميم هميشه مقارن با خود عمل نيست». گاهى قبل از رسيدن وقت عمل انسان براى انجام آن تصميم مىگيرد. مثلا با خود مىگويد: «اگر خدا مالى به من دهد تمام يا قسمتى از آن را صدقه خواهم داد يا اگر با دشمنى برخورد كنم در راه خدا با او مبارزه مىكنم و باكى ندارم اگر چه كشته شوم. اين تصميم گاهى مشوب به نوعى ضعف و ترديد است كه با صدق در تصميم متضاد مىباشد [2].
مرحله بعد صدق در وفا به تصميم است، نفس انسان در تصميمگيرى دست و دل باز است، چون وعده دادن مشقتى ندارد ولى هنگامى كه وقت عمل مىرسد و انسان مىتواند به تصميم خود عمل كند، اميال و شهوات به هيجان مىآيند و تصميم فراموش مىشود. و اين مخالف صدق در تصميم است.
و لذا قرآن كريم مىفرمايد: «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدوا اللَّهَ عَلَيْهِ 33: 23»[3].
مرحله بعد صدق در اعمال است، به اين معنى كه انسان در مقام عمل تمام تلاش خود را به كار گيرد تا ظاهرش مخالف باطن نباشد. البته منظور اين نيست كه «ظاهر را مطابق باطن كند» و به طور كلى دست از عمل بردارد، بلكه بايد باطنش را به گونهاى مسخّر كند كه با اعمال ظاهرش مطابق باشد، و اين گونه عمل، عمل ريايى نيست. زيرا ريا كار كسى است كه براى مردم عمل مىكند.
ولى چه بسيار كسانى كه در نماز با حالت خشوع مىايستند و قصد ريا ندارند، اما در عين حال
__________________________________________________
[1] اصل و ترجمه اين اشعار در فصل بيستم از ركن اول ص 78 تا 80 ذكر شد و در همانجا توضيحى درباره بيت اول بيان شد.
[2] مرحوم فيض كاشانى در محجة البيضاء مىنويسد: «صدق در اين مقام عبارت از تماميت و قوت است». بنابر اين تصميم صادقانه تصميمى است كه هيچ گونه شك و ترديدى همراه آن نباشد، كه در اصطلاح تصميم قاطعانه ناميده مىشود.
[3] يعنى به عهد خويش وفاء نمودند. (سوره احزاب، آيه 33).
ترجمهاخلاق ص : 433
قلبشان از نماز غافل است. هر كس به او نگاه مىكند، مىبيند كه در مقابل خداى تعالى ايستاده، در حالى كه او در باطن در ميان بازار، در مقابل يكى از اميال و شهوات خويش ايستاده است.
همچنين گاهى انسان با سكون و وقار راه مىرود در حالى كه درونش داراى سكون و وقار نيست.
چنين انسانى در عملش صادق نيست اگر چه به مردم توجه، و تصميم ريا نداشته باشد. راه نجات از اين حال، تعادل ظاهر و باطن است به اين معنى كه باطنش مطابق يا بهتر از ظاهرش باشد.
چنان كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: به خدا قسم شما را به طاعتى ترغيب نمىكنم مگر آنكه خود قبل از شما انجامش مىدهم و از معصيتى نهى نمىكنم مگر آنكه قبل از شما از آن كناره مىگيرم [1].
مرحله بعد كه بالاترين و كميابترين مرتبه صدق است صدق در مقامات دين مىباشد مثل صدق در خوف و رجا، تعظيم پروردگار، زهد، محبت، توكل و سائر مكارم اخلاق، زيرا هر يك از اين اخلاقيات مبدئى دارند كه به مجرد ظهور آن مبدأ نام خلق بر آن نهاده مىشود ولى در حقيقت هر يك از آنها كمال و حقيقتى دارد و صادق كسى است كه به حقيقت آنها برسد.
قرآن كريم مىفرمايد:انَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابوا وَ جاهَدوا بِامْوالِهِمْ وَ انْفُسِهِمْ في سَبِيلِ اللَّهِ اولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ 49: 15[2].
و مىفرمايد:وَ لكِنَّ البِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاخِر... 2: 177سپس مىفرمايد:و الصَّابرينَ فِى الْبَأساءِ وَ الضَّرّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ اولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا 2: 177[3].
از ابو ذر رحمه اللّه درباره ايمان سؤال شد، ايشان در جواب همين آيه را تلاوت كرد.
به او گفتند: ما درباره ايمان از تو سؤال كرديم «ولى تو درباره صدق جواب فرمودى».
فرمود: من هم وقتى از رسول خدا درباره ايمان سؤال كردم اين آيه را تلاوت فرمود. به عنوان مثال، صفت خوف را در نظر مىگيريم، هر كس كه ايمان مىآورد داراى صفت خوف است. به طورى كه مىتوان او را خائف ناميد، ولى در مراتب اوليه، اين خوف به حدّ صدق و حقيقت نرسيده است، و لذا مىبينيم وقتى كسى از سلطانى يا راهزنى - در ضمن سفر - مىترسد، رنگش زرد مىشود، اعضايش به لرزه مىآيد، و زندگى بر او مكدّر مىگردد، خورد و خوابش آشفته و
__________________________________________________
[1]انّى و اللّه ما احثّكم على طاعة الا و اسبقكم إليها و لا انهاكم عن معصية الا و اتناهى قبلكم عنها.
[2] فقط مؤمنان كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان آوردند و پس از آن هيچگاه شك و ترديدى به خود راه ندادند و در راه خدا با مال و جانشان جهاد كردند اينان به حقيقت راستگويانند. (سوره حجرات، آيه 15)
[3] (نيكوكارى به آن نيست كه روى به جانب مغرب و مشرق كنيد - چنانكه يهود مىكنند -) بلكه نيكوكار كسى است كه به خدا و آخرت و فرشتگان و كتاب آسمانى و پيامبران ايمان بياورد و دارايى خود را در راه دوستى خدا به خويشان، يتيمان، مساكين، و ابن سبيل و گدايان بدهد و در راه آزاد كردن بندگان صرف نمايد و نماز به پا دارد و زكات ادا كند و به عهد خويش وفا نمايد و در سختيها صابر و در ميدان جنگ استوار باشد چنين كسانى به حقيقت راستگو و (تقوى پيشهاند). (سوره بقره، آيه 177)
ترجمهاخلاق ص : 434
افكارش مشوش مىشود به طوريكه از قيام به وظائف خانوادگى عاجز مىماند و گاهى از وطن آواره و حالت انس و راحتش به وحشت و مشقّت مبدل مىگردد، و خود را در معرض خطرهاى فراوان قرار مىدهد تا به آنچه مىترسد گرفتار نشود. ولى همين شخص در حالى كه ادعاى خوف از خدا را دارد معصيت مىكند و هيچيك از اين آثار در او ظاهر نمىشود.
و لذا نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: چيزى مثل جهنم نديدم كه خائف آن خوابيده باشد، و چيزى مثل بهشت نديدم كه طالب آن در خواب باشد [1] صدق در رجا هم به همين منوال است.
بنده ممكن است در همه امور صادق باشد كه در اين صورت صدّيق ناميده مىشود. و ممكن است فقط در بعضى از امور صادق باشد كه در اين صورت فقط نسبت به آن امور صادق ناميده مىشود مثل صادق القول و صادق العمل.
در مصباح الشريعة از امام صادق عليه السّلام روايت شده: اگر مىخواهى بدانى صادق هستى يا نه، حقيقت آنچه را در دل دارى با آنچه به زبان مىآورى با معيار و ميزان الهى بسنج، آنچنان كه گوئى روز قيامت است. روزى كه قرآن كريم درباره آن مىفرمايد: «وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ 7: 8»[2] پس اگر ظاهر و باطنت را يكسان يافتى، صادقى.
پائينترين مرتبه صدق آن است كه زبانت با قلبت و قلبت با زبانت مخالف نباشد.
صادق وقتى به مرحله حقيقى صدق رسيد مانند شخص محتضرى است «كه مرگ را بيشتر از حيات دوست دارد»، در اين حال اگر روحش را تقديم نكند چه كند [3].
__________________________________________________
[1]لم ار مثل النّار نام هاربها و لم ار مثل الجنّة نام طالبها.
[2] روز قيامت روز سنجيدن اعمال است. (سوره اعراف، آيه 8)
[3] مصباح الشريعة باب 74.
شارح مصباح الشريعة در شرح اين عبارت چنين مىنگارد: صدق حقيقى و صادق تحقيقى مانند كسى است كه در نزع روح باشد، چنان كه او در آن حالت به موت راضىتر از حيات است آدم راستگو كه ملازم راستى و درستى است نيز به مردن راضىتر است، چرا كه دنيا زندان اوست و هميشه بايد عنان نفس را كشيده دارد كه مبادا منافى صدق به عمل آيد و از اين كمال محروم شود و مخالفت ظاهر با باطن ظهور يابد.
و در هر لمحه و هر لحظه بايد با بسيارى از اعادى و دشمنان از انس و جنّ نبرد كند، و محاربه و مجاهده نمايد، و هرگز از اين جهاد فارغ نباشد، حيات دنيا با اين همه زحمت چه اعتبار تواند داشت؟ و موت نسبت به او البته آسانتر و سهلتر است.
|