فصل سوم آيا خلق و خو قابل تهذيب است؟
گروهى از كسانى كه عمر خويش به بطالت گذرانده «از رسيدن به اهداف عالى انسانى» قاصرند معتقدند كه تغيير اخلاق و تهذيب نفس از امور محال و غير ممكن است، اين گروه براى ادّعاى خود دو دليل ذكر كرده‏اند.
1. خلق صورت باطنى انسان است و همانطور كه نمى‏توان صورت ظاهرى را تغيير داد تغيير صورت باطنى نيز ممكن نيست.
2. حسن خلق با ريشه كن شدن غضب و شهوت و حب دنيا و امثال آن حاصل مى‏شود و ريشه كن نمودن اين رذائل محال و اشتغال به آن جز تضييع عمر ثمرى ندارد.
زيرا مطلوب اين است كه انسان از حظوظ و بهره‏هاى زود گذر دنيا قطع توجه كند و اين امرى محال است.
جواب «اين اشكال را مى‏توان به دو گونه جواب داد»:
«الف: دو جواب كلى ذكر مى‏كنيم كه هر كدام از آنها براى ردّ دو دليل آنها و اثبات اصل مدعى كافى است» اول: بايد به اين گروهى كه هيچ چيز را نمى‏فهمند گفت اگر اخلاق انسان تغيير ناپذير باشد، تمام سفارشات و موعظه‏هاى شرعى در اين باره بيهوده است و نبايد شارع مقدس تا اين حد ما را به تهذيب اخلاق تشويق و ترغيب نموده باشد.
دوم: چگونه مى‏توان تهذيب اخلاق و تغيير خود را در مورد انسان انكار كرد، در حالى كه به وضوح مى‏بينيم اخلاق حيوانات به آسانى تغيير مى‏كند، براى نمونه ما مى‏بينيم كه شكار وحشى‏
__________________________________________________
[1] در مقابل كفار سخت‏گير و با هم رءوف و مهربان هستند، 29 فتح.
ترجمه‏اخلاق ص : 36
«با تربيت و به مرور زمان» اهلى مى‏شود و سگ شكارى در «اثر تربيت» حرص خوردن شكار را از دست مى‏دهد و اسب چموش مطيع و رام مى‏شود، آيا اين‏ها تغيير اخلاق نيستند: «و آيا استعداد انسان براى ترقى و تكامل از حيوانات كمتر است؟» «ب: اينكه به هر كدام از دو دليل يك جواب جداگانه بدهيم».
1. «جواب دليل اول:» بطور كلى موجودات جهان بر دو گونه‏اند اوّل آنهايى كه به صورت متكامل خلق شده‏اند و انسان همانطور كه در آفرينش آنها دخالتى نداشته در تغيير و تبديل آنها دخالتى ندارد [1] مثل آسمان و ستارگان و اعضاء بدن انسان و غيره.
دوم آنهايى كه وجود ناقصى يافته و در كنار همين وجود ناقص استعداد كمال را دارا مى‏باشند و انسان مى‏تواند با كوشش آنها را كامل كند مثل دانه، مثلا هسته خرما و دانه سيب با سعى انسان تبديل به درخت خرما و درخت سيب مى‏شوند.
و خلق و خوى انسان از همين قسم موجودات است «كه اگر كسى به اصلاح آن همت گمارد اصلاح پذير و قابل كمال است».
2. «جواب دليل دوم»: انسان مكلف به ريشه كن ساختن غضب و شهوت نيست، زيرا اگر قوه شهوت خوردن يا شهوت جنسى نباشد انسان از بين رفته نسلش منقطع مى‏شود، اگر قوه غضب از بين برود انسان هيچ گونه ضررى را از خود دفع نمى‏كند و در نتيجه هلاك مى‏شود آنچه از بشر خواسته شده اين است كه اين قوا را در حدّ اعتدال نگه دارد و آنها را در محدوده عقل و شرع اعمال كند، بدليل اينكه حتى پيامبران خدا كه پيشگامان جهاد با نفس هستند از غضب و شهوت خالى نبوده‏اند.
در قرآن مجيد خداوند تعالى درباره گروهى كه مى‏خواهد آنها را ستايش كند مى‏فرمايد:
«وَ الْكاظِمينَ الغَيْظ 3: 134»يعنى يكى از صفات آنان اين است كه غيظ و غضب خود را كنترل مى‏كنند، «در حالى كه اگر ريشه كن كردن غرائز مطلوب بود بايد مى‏فرمود»: «و الفاقدين الغيظ يعنى آنهايى كه اصلا غضب ندارند [2] و تعديل اين غرائز امرى است ممكن، چنان كه مى‏بينيم گروهى موفق شده‏اند تا به قلّه رفيع تهذيب نفس نائل آيند.
__________________________________________________
[1] منظور اين است كه آخرين حد كمال آنها همان صورتى است كه در بدو آفرينش داشته‏اند.
[2] در منطق اسلام خالى بودن از هيچ غريزه‏اى كمال نيست، بلكه همانطور كه گفته شد كمال اين است كه تمام غرائز در اختيار عقل انسان باشند، اگر آيه شريفه «اشداء على الكفار 48: 29»را با آيه شريفه «و الكاظمين الغيظ 3: 134»ضميمه كنيم اين مطلب كاملا روشن مى‏شود، چه اينكه در آيه اول گروهى را مى‏ستايد كه بر كفار سخت‏گيرى كرده اظهار غضب مى‏كنند و در آيه دوم گروهى را مى‏ستايد كه غضب را كنترل مى‏نمايد، بنابر اين غضب در هر جا و براى هر چيز كمال نيست، بلكه غضب كردن جايى دارد و غضب نكردن هم جايى.