فصل اول فضيلت يقين‏
خداوند تعالى در مقام مدح مى‏فرمايد:وَ بِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ 2: 4[1].
و نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم مى‏فرمايد: از جمله چيزهائى كه بسيار كم به شما داده شده صبر و يقين است، و هر كس از اين دو بهره‏مند شد برايش مهم نيست كه روزه روز و نماز شب از دستش برود [2].
و وقتى كه از آن حضرت درباره مردى كه يقينش خوب است و گناه بسيار مى‏كند، و مردى كه يقينش كم است ولى در عبادت كوشاست، سؤال شد، فرمود: هيچ انسانى نيست كه گناه نكند اما كسى كه غريزه‏اش عقل و صفتش يقين است گناهان به او ضررى نمى‏زنند، زيرا هر گناهى كند پشيمان مى‏شود و توبه و استغفار مى‏كند. لذا گناهانش بخشيده مى‏شود و برايش يك برترى مى‏ماند كه بوسيله آن وارد بهشت مى‏شود [3].
و مى‏فرمايد: يقين كلّ ايمان است [4].
__________________________________________________
[1] و ايشان به آخرت يقين دارند. (سوره بقره، آيه 4)
[2]من اقلّ ما اوتيتم اليقين و عزيمة الصّبر و من أوتي حظّه منهما لم يبال ما فاته من صيام النّهار و قيام اللّيل.

[3]ما آدمىّ الا و له ذنوب و لكن من كان غريزته العقل و سجيّته اليقين لم تضرّه الذّنوب لانّه كلّما اذنب ذنبا تاب و استغفر و ندم فيكفّر ذنوبه و يبقى له فضل يدخل به الجنّة.

[4]اليقين الايمان كلّه.

ترجمه‏اخلاق ص : 417
و در كافى از امام صادق عليه السّلام روايت شده: هر چيزى حدى دارد، عرض شد: فدايت شوم حدّ توكّل چيست؟ فرمود: يقين.
عرض شد: حد يقين چيست؟ فرمود: اينكه با خدا از چيزى نترسى [1].
و فرمود: از نشانه‏هاى صحت يقين يك مسلمان است كه با خشم خدا مردم را راضى نكند و به خاطر آنچه خدا به او نداده آنها (مردم) را ملامت نكند، زيرا روزى با حرص حريصان بدست نمى‏آيد و با خوش نيامدن كسى بر نمى‏گردد، اگر كسى از رزق خود چنان فرار كند كه از مرگش فرار مى‏كند رزقش به او مى‏رسد همانطور كه مرگش مى‏رسد [2].
سپس فرمود: خداوند تعالى با عدل و قسط خود راحتى را در يقين و رضا، و همّ و حزن را در شك و خشم قرار داده است [3].
منظور حضرت از جمله - و آنان را به خاطر آنچه به او نداده ملامت نكند - اين است كه از مردم به خاطر اينكه مردم با مال و امثال آن به او رسيدگى نكرده‏اند شكوه نكند، زيرا چيزى را كه او از مردم مى‏خواهد چيزى است كه خدا برايش مقدّر نكرده، و روزيش نگردانده، و كسى كه اهل يقين و عرفان باشد اين معنى را درك مى‏كند، و مى‏داند كه اين چيزى است كه ذات خودش به حسب استحقاقش اقتضاء كرده، و حكمت خدا برايش ايجاب نموده است. پس كسى را به خاطرش ملامت نمى‏كند.
همچنين مى‏فرمايد: عمل پيوسته با يقين، در نزد خدا از عمل زياد بدون يقين برتر است [4].
و مى‏فرمايد: على عليه السّلام در منبر چنين فرمود: هيچ كس طعم ايمان را نمى‏چشد تا بداند كه هر چه به او رسيده حتما به او مى‏رسيد، و آنچه به او نرسيده قرار نبوده برسد [5].
و مى‏فرمايد: روزى على عليه السّلام در كنار ديوار در حال انهدامى نشسته، بين مردم قضاوت مى‏كرد، كسى عرض كرد اين ديوار شكسته و مخوف است زير آن ننشين.
__________________________________________________
[1]ليس شي‏ء إلا و له حدّ. قيل له: جعلت فداك فما حدّ التّوكّل؟ قال: اليقين. قيل: فما حدّ اليقين؟ قال: الا يخاف مع اللّه شيئا.

[2]من صحّة يقين المسلم ان لا يرضى النّاس بسخط اللّه و لا يلومهم على ما لم يؤته اللّه، فانّ الرّزق لا يسوقه حرص حريص و لا يردّه كراهية كاره و لو ان احدكم فرّ من رزقه كما يفرّ من الموت لادركه رزقه كما يدركه الموت.

[3]انّ اللّه بعد له و قسطه جعل الرّوح و الرّاحة في اليقين و الرّضا و جعل الهمّ و الحزن في الشّك و السّخط.

[4]انّ العمل الدّائم القليل على اليقين افضل عند اللّه من العمل الكثير على غير يقين.

[5]لا يجد احدكم طعم الايمان حتّى يعلم انّ ما اصابه لم يكن ليخطئه و انّ ما اخطاه لم يكن ليصيبه.

ترجمه‏اخلاق ص : 418
فرمود: نگهبان انسان اجل اوست [1].
وقتى حضرت بلند شدند ديوار خراب شد.
حضرت هميشه از اين گونه كارها انجام مى‏داد و اين يقين است.
صفوان جمّال مى‏گويد: از حضرت امام صادق عليه السّلام درباره آيه شريفه «وَ امَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِى الْمَدينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما 18: 82»[2] سؤال كردم.
حضرت فرمود: آن گنج، طلا و نقره نبود بلكه چهار كلمه بود، خدائى جز من نيست، هر كس به مرگ يقين داشته باشد خنده دندان نما نكند، و هر كس به حساب روز قيامت يقين داشته باشد قلبش شادمان نشود، و هر كس به تقدير يقين داشته باشد جز از خدا نترسد [3].
كتاب شريف كافى اين حديث را به همين صورت نقل كرده است و احتمال دارد در نسخه بردارى چيزى از قلم افتاده باشد، يعنى همان كلمه چهارم كه در روايات ديگر ذكر خواهد شد.
باز حضرت صادق عليه السّلام مى‏فرمايد: على عليه السّلام مى‏فرمود: كسى طعم ايمان را نمى‏چشد تا بداند آنچه به او رسيده از او نمى‏گذشت و آنچه از او گذشته هرگز به او نمى‏رسيد، و بداند كه نفع و ضرر به دست خداست.
سعيد بن قيس همدانى مى‏گويد: روزى در جنگ مردى نظرم را جلب كرد كه فقط دو تكه لباس بر تن داشت، - منظور لباس معمولى است - اسب راندم تا به او رسيدم، ديدم حضرت أمير المؤمنين عليه السّلام است.
عرض كردم: يا أمير المؤمنين در چنين جايى با اين لباس؟ فرمود: آرى اى سعيد هر بنده‏اى از جانب خدا يك حافظ نگهدار [4] دارد، با او دو فرشته همراه است كه او را حفظ مى‏كنند تا از كوه سقوط نكند و در چاه نيفتد، ولى هنگامى كه قضاء نازل شود او را به حال خود مى‏گذارند تا هر حادثه‏اى برايش پيش آيد [5].
امام رضا عليه السّلام مى‏فرمايد: در گنجى كه قرآن كريم در آيه «و كان تحته كنز لهما» به آن اشاره مى‏كند چنين نوشته بود: بسم اللّه الرحمن الرحيم، تعجب مى‏كنم از كسى كه به مرگ يقين دارد
__________________________________________________
[1]حرس امرء اجله.

[2] امّا ديوار مال دو پسر بچه يتيم از اهل شهر بود و در زير آن گنجى مربوط به آنها وجود داشت. (سوره كهف، آيه 82)
[3]لا اله الا انا، من ايقن بالموت لم يضحك سنّه، و من ايقن بالحساب لم يفرح قلبه، و من ايقن بالقدر لم يخش الا اللّه.

[4] تعبير به اين واژه و خوددارى از استخدام كلمه نگهبان به اين دليل است كه نگهبان، فقط پاسدارى مى‏كند ولى حفظ شي‏ء مورد نگهبانى را تضمين نمى‏كند ولى واژه نگهدار چنين مفهومى را در خود دارد.
[5]نعم يا سعيد انّه ليس من عبد الا و له من اللّه عز و جل حافظة واقية معه ملكان يحفظانه من ان يسقط من رأس جبل او يقع في بئر فاذا نزل القضاء خليا بينه و بين كلّ شي‏ء.

ترجمه‏اخلاق ص : 419
چگونه شادان است، و تعجب مى‏كنم از كسى كه به قضاء و قدر يقين دارد چگونه محزون مى‏شود، و تعجب مى‏كنم از كسى كه دنيا و دگرگونى آن را مى‏بيند چگونه به آن اعتماد مى‏كند، و سزاوار است كسى كه خدا را به قوه عقل شناخته [1]. او را در قضايش متّهم نكند، و در روزى دادن او را كند نشمرد [2].
و امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايد: جناب قنبر غلام على عليه السّلام حضرت را شديدا دوست مى‏داشت، به همين دليل چون حضرت خارج مى‏شد قنبر با شمشير به دنبالش راه مى‏افتاد. يك شب حضرت متوجه شد قنبر به دنبالش مى‏آيد فرمود: براى چه آمده‏اى؟ عرض كرد: آمده‏ام تا پشت سر شما حركت كنم.
فرمود: واى بر تو از اهل آسمان حفظم مى‏كنى يا از اهل زمين؟ عرض كرد: از اهل زمين.
فرمود: اهل زمين جز با اذن خدا قدرت هيچ كارى درباره من ندارند، حال برگرد. آنگاه قنبر برگشت.
در روايت است كه به امام رضا عليه السّلام عرض شد: شما در اين شرائطى كه از شمشيرها خون مى‏چكد چنين سخنى مى‏فرمائيد؟ - ظاهرا منظور اين است كه آن حضرت در مناظرات از حق امامت و ولايت خويش دفاع مى‏كردند.
حضرت فرمود: خدا را بيابانى است از طلا كه آن را با ضعيف‏ترين مخلوق خويش يعنى مورچه نگهدارى مى‏كند چنانكه اگر شتر خراسانى - كه يكى از قوى‏ترين حيوانات است - آهنگ آن سرزمين كند بدان نرسد [3].