فصل اول حقيقت انس و محبّت‏
محبت به هر چيز عبارت از حال ميل و التذاذ به آن چيز است و وجود اين حال نسبت به هر چيز فرع شناخت آن مى‏باشد.
شناخت يك چيز گاهى به وسيله حواس انجام مى‏شود، و گاهى با قلب. شناخت هر چه قوى‏تر و عميق‏تر و لذت شديدتر باشد محبت به آن قوى‏تر و عميق‏تر خواهد بود.
شكى نيست كه بصيرت باطنى قوى‏تر از ديد ظاهرى، و ادراك قلب عميق‏تر از ادراك چشم، و زيبائى معانى ادراك شده به وسيله عقل بيش از جمال صور ظاهرى ادراك شده توسط چشم است.
بنابر اين لذت قلب از درك امور شريفه الهيه - كه بسى والاتر از آنند كه با حواس درك شوند - كامل‏تر و رساتر است، و لذا طبع سليم و عقل صحيح نسبت به آن ميلى قوى‏تر دارد.
پس كسى كه حبّ خدا را انكار مى‏كند قصور از شناخت، او را در درجه بهاء نگه داشته، و ادراكش از حدّ حواسّ ظاهر تجاوز نكرده است.
«دوستى‏ها و محبّت‏ها معمولا تابع منافع و بهره‏هاى شخصى است، فقط كسانى را دوست مى‏داريم كه سودى از آنها متوجه ما باشد، و گر نه براى دوستى معنى و مفهومى درك نمى‏كنيم، به
ترجمه‏اخلاق ص : 406
همين جهت بعضى تصور كرده‏اند كه دوستى و محبت خدا چون متضمن نفعى نيست معنى ندارد».
ولى همانطور كه انسان خود و كمال و بقاى خود را دوست دارد، گاهى غير خود را چنان دوست مى‏دارد كه اين دوستى فقط به خاطر ذات محبوب مى‏باشد يعنى ذات او خود، عين بهره محب است، بدون اينكه غير از ذات او حظّ و بهره‏اى عايد محبّ شود.
اين همان محبّت حقيقى است كه مى‏توان به آن اعتماد كرد.
اگر در عالم دنيا شاهدى بر اين معنى مى‏جوئى به طبايع سليمه بنگر كه چگونه از نظاره گل‏ها و شكوفه‏ها و پرندگان زيبا و الوان مليح لذت مى‏برند. تا حدى كه با نگاه به آنها غمها از انسان رخت بر مى‏بندد، در حالى كه غير از نگاه كردن بهره‏اى در آن نيست. و در خبر است كه نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم نظاره به سبزه و آب روان را مى‏پسنديد.
بنابر اين سبزه و آب روان محبوبند ولى نه به خاطر نوشيدن آب و خوردن سبزه.
«پس حسن و جمال خود به خود محبوب انسان است، نه به خاطر منافع».
مطلب ديگر اينكه حسن و جمال منحصر در ديدنى‏ها نيست، همانطور كه ملاك حسن و جمال در تناسب اعضاء خلاصه نمى‏شود.
چون هنگامى كه مى‏گوئيم اين صدا زيباست، اين خلق نيكوست، اين دانش نيكوست و اين روش نيكوست، اين امور را به حسن و زيبائى توصيف كرده‏ايم، در حالى كه نه قابل ديدن هستند و نه تناسب اعضاء در آن ملحوظ است.
بالاتر از اين، حسن و جمال منحصر در امورى نيست كه با حواس ظاهر درك مى‏شوند، زيرا بسيارى از زيبائيها با بصيرت درك مى‏شوند. و لذا مى‏بينيم كسانى كه از طبع سليم برخوردارند فطرة انبياء و ائمه را دوست دارند. در حاليكه اصلا آنها را نديده‏اند.
امير المؤمنين عليه السّلام بخاطر شجاعت، و حاتم به خاطر سخاوت محبوب قلوبند، بدون آنكه صورت محسوسى از آنها در دست باشد يا از آن جهت بهره‏اى به دوستداران برسد.
كسى كه بصيرت باطنيش از حواس ظاهريش قوى‏تر باشد معانى باطنى را بيش از صور ظاهرى دوست دارد.
مطلب ديگر اينكه هر محبّى يا خود را دوست مى‏دارد يا غير خود را.
محبت غير يا به خاطر حسن و جمال اوست، يا به خاطر احسانى كه به محبّت كرده است، و يا به خاطر كمالى معنوى كه در او وجود دارد، و يا به خاطر موافقت و مجانستى كه بين او و محبّ
ترجمه‏اخلاق ص : 407
وجود دارد.
قوى‏ترين و محكم‏ترين اين دوستيها دوستى نفس است. زيرا محبت با تناسب بين «محبّ و محبوب» و شناخت «محبّ از محبوب» رابطه مستقيم دارد، «هر قدر شناخت عميق‏تر و گسترده‏تر باشد محبت بيشتر است، و هر قدر تناسب بين محبّ و محبوب بيشتر باشد دوستى محكمتر». و مى‏دانيم كه انسان با هيچ چيز بيش از خود تناسب و موافقت ندارد، و هيچ چيز را بيشتر از خود نمى‏شناسد. و لذا در احاديث از شناخت نفس به كليد معرفت پروردگار تعبير شده، و چون وجود هر كس فرع وجود پروردگارش مى‏باشد محبّت نفس ناشى از محبت پروردگار است اگر چه خود انسان نداند.
اما محبّت غير اگر به خاطر حسن و جمال يا كمال و نزديكى او به خدا باشد ناشى از اين است كه كمال و جمال - چه كمال و جمال ظاهرى و چه كمال و جمال باطنى و معنوى - به خودى خود محبوب است. و خداى تعالى ذاتا جميل و كامل است، هر جمالى فرع جمال، و هر كمالى ناشى از كمال اوست. بنابر اين هيچ كس محبت غير او را در دل ندارد ولى پروردگار در پس پرده علل و اسباب و در وراى صورت محبوبها از انسان‏ها مخفى مانده است.
و همينطور است محبت غير به خاطر احسانش. احساس به خودى خود محبوب است حتى اگر متوجه شخص محبّ نباشد، و هيچ احسانى نيست كه از جانب خدا نباشد، پس هيچ احسان كننده‏اى جز او نيست، خالق احسان و محسن و جاعل انگيزه‏ها و اسباب احسان اوست، پس هر شخص نيكوكار يكى از نيكى‏ها و حسنات قدرت و خلقت و قطره‏اى از درياى فضل و كمال اوست.
اما محبّت به خاطر مجانست، مى‏دانيم هر چيزى به جنس خود تمايل دارد و فرق نمى‏كند مجانست به ملاحظه يك امر ظاهرى باشد - چنانكه هر كودكى به خاطر كودكى كودك ديگر به او تمايل دارد - يا به ملاحظه يك امر مخفى پنهانى. چنانكه گاهى اتفاق مى‏افتد دو شخص بدون توجه به جمال و يا طمع به جاه و مال يكديگر نسبت به هم علاقه و محبت پيدا مى‏كنند.
چنانكه در حديث وارد شده: ارواح انسان‏ها لشكرهاى آماده‏اى هستند، پس هر كدام از آنها كه با هم آشنا باشند با هم هماهنگ مى‏شوند و هر كدام با هم ناشناس باشند اختلاف پيدا مى‏كنند [1].
اين محبت فرع محبت نفس است، و معلوم شد كه محبت نفس ناشى از محبت خداست.
از آنچه گذشت معلوم شد كه به هر صورت هيچ محبوبى جز خداى يكتا نيست. ولى اين لطيفه‏
__________________________________________________
[1]الارواح جنود مجنّدة فما تعارف منها ائتلف و ما تناكر منها اختلف.

ترجمه‏اخلاق ص : 408
را جز دوستان و محبّان او درك نكرده‏اند. و اين همان چيزى است كه حضرت سيد الشّهداء عليه السّلام در دعاى عرفه به آن اشاره كرده، عرض مى‏كند توئى كه از دل دوستانت توجه به اغيار را محو كردى تا جز تو را دوست نداشته باشند. و جز درگاهت بجائى پناه نبرند [1].
پس منزّه است خدائى كه از چشم نا بينايان در حجاب است، و غيرتش امتناع دارد غير «كسانى كه خير عاقبت بر ايشان مقدر شده»، [2] - آنان كه از آتش دورى او در امانند - بر جمال و جلالش مطلع شوند. و زيانكاران را رها كرد تا در وادى ظلمات نابينائى خويش سرگردان و در مراتع محسوسات و شهوات حيوانى در رفت و آمد باشند. «آنها ظاهرى از زندگانى دنيا مى‏دانند ولى از آخرت خويش در غفلتند» [3].
بنابر اين فساد قول كسانى كه گمان مى‏كنند كه محبت فقط بين دو همجنس محقق مى‏شود و نسبت به خدا محبت به معنى حقيقى امكان ندارد، روشن شد.