فصل دوم معنى خلق و چگونگى تهذيب آن
ماده خلق (خ ل ق) اگر با خاء مفتوح استعمال شود به معنى صورت ظاهرى است و اگر با خاء مضموم استعمال شود به معنى صورت باطنى است مثلا وقتى مىگوئيم فلانى خلق و خلقش نيكو است يعنى ظاهر و باطنى آراسته و زيبا دارد.
صورت باطنى «خلق» انسان مانند صورت ظاهريش «خلق» داراى هيئت و تركيبى زشت يا زيبا است.
بنابر اين خلق انسان همان هيئت و قيافه ثابت نفسانى انسان است كه به آسانى و بدون تفكر باعث صدور افعال انسان مىشود، اگر افعالى كه از اين هيئت و قيافه ثابت نفسانى صادر مىشود شرعا و عقلا پسنديده باشند اين هيئت را خلق نيكو مىگويند و اگر زشت و ناپسند باشند خلق بد ناميده مىشود.
«البته ممكن است به ندرت افعالى از انسان صادر شود كه با افعال معمولى او تفاوت داشته باشد» ولى اين افعال و حركات نادر الوقوع اخلاقيات انسان را تشكيل نمىدهند «و حاكى از صورت باطنى او نيستند» مثلا كسى كه گاهى به خاطر مسائل عارضى بخشش مىكند تا زمانى كه سخاوت در نفس او رسوخ نكند و ثابت نشود سخاوتمند ناميده نمىشود، لذا در تعريف خلق گفتيم: «قيافه و هيئت ثابت نفسانى».
همچنين ممكن است گاهى كسى با تكلف و زحمت عملى را بر خود تحميل كند، مثل كسى كه با زحمت بخشش مىكند، اين افعال نيز جزء اخلاقيات انسان نيستند و به همين خاطر گفتيم:
«بدون تفكر و به آسانى باعث صدور افعال شود».
پس بايد توجه داشت كه انجام كار و قدرت بر انجام آن و شناخت افعال هيچ كدام در زمره اخلاق يك انسان نيستند، زيرا ممكن است شخصى سخاوتمند باشد ولى به علت فقر يا مانع ديگرى قدرت بر بخشش نداشته باشد و ممكن است شخصى بخيل باشد ولى به خاطر رياكارى يا
ترجمهاخلاق ص : 32
مسائل ديگر بذل و بخشش كند.
همچنين قدرت انسان نسبت به انجام كارهاى خوب و بد يكسان است و نيز شناخت انسان از كارهاى پسنديده و ناپسند به يك اندازه است «پس هيچكدام از اين امور از جمله اخلاق نيستند»، بلكه اخلاق يك انسان همان صورت و هيئت نفسانى و باطنى اوست «كه از رسوخ يك سلسله صفات در نفس تركيب يافته است».
مىدانيد كه حسن و زيبايى صورت ظاهرى، با زيبايى يك قسمت از صورت مثل چشم يا بينى يا قسمت ديگر حاصل نمىشود، بلكه صورت زيبا صورتى است كه همه اعضايش زيبا باشد، همين طور صورت باطنى وقتى زيباست كه تمام قسمتهاى آن زيبا باشد.
«براى اينكه خلق نيكو را بشناسيم لازم است قبلا اركان و اعضاء صورت باطنى انسان را بشناسيم» صورت باطنى هر انسانى چهار ركن دارد كه عبارتند از:
1. قوه علم 2. قوه غضب 3. قوه شهوت 4. قوه ارتباط عادلانه بين قواى سهگانه مذكور هنگامى كه اين چهار ركن در باطن كسى زيبا شد حسن خلق به دست مىآيد.
1. زيبايى و حسن و صلاح قوه علم اين است كه به حدى برسد كه تمييز بين سخنان راست و دروغ و اعتقادات حق و باطل و افعال پسنديده و ناپسند برايش آسان باشد، نتيجه و ثمره قوه علم در اين مرحله حكمت است كه به منزله جان اخلاق حسنه مىباشد، لذا قرآن مىفرمايد:
«وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِىَ خَيْرا كَثِيرا 2: 269»[1] 2 و 3. قوه غضب و شهوت، زيبايى اين دو قوه اين است كه در حد اعتدال نگهداشته شوند، يعنى آنقدر از آنها استفاده شود كه دين و حكمت اقتضا دارند [2].
__________________________________________________
[1] هر كسى را كه حكمت دهند خير فراوان دادهاند (سوره بقره، آيه: 269).
[2] هر قوّه و غريزهاى كه در وجود انسان تعبيه شده هدف و غرض مشخصى را دنبال مىكند. ولى تنها در صورتى به نتيجه مطلوب خود مىرسد كه در حد اعتدال باشد.
افراط و تفريط در هر يك از غرايز انسان باعث مىشود كه اولا آن غريزه به هدفى كه بخاطرش خلق شده نرسد و ثانيا مفاسد و مضراتى را براى وجود انسان بدنبال آورد.
مثلا قوه شهوت به منظور بقاء نسل انسان در وجود او قرار داده شده، ولى چنانچه در اعمال آن زياده روى شود باعث فساد و تباهى نسل مىشود، و در صورتى كه بطور كلى از آن جلوگيرى شود موجب قطع نسل خواهد شد مثال ديگر:
ترجمهاخلاق ص : 33
4. قوه عادله، قوه عادله عبارت از نگهداشتن قوه غضب و شهوت تحت اوامر و اشارات عقل و شرع است.
در اين رابطه عقل موقعيت مشاور ناصحى را داراست كه با قدرت و توان خويش دستورات و اشارات خويش را در مورد غضب و شهوت به اجراء مىگذارد.
غضب در وجود انسان مانند يك سگ شكارى است كه نيازمند تأديب است تا حركات و سكناتش با اشاره صاحبش صورت گيرد نه با ميل خودش.
و شهوت مانند يك اسب سوارى است كه در شكارگاه مورد استفاده قرار مىگيرد، چنين اسبى ممكن است تربيت شده و ممكن است چموش باشد.
چنانچه اين چهار قوه در كسى به حدّ اعتدال برسد آن شخص خوش خلق است و هر كس بعضى از آنها را به اعتدال برساند نسبت به آنها خوش خلق است، درست مانند كسى كه بعضى از قسمتهاى صورتش زيبا باشد.
اعتدال و حسن قوه غضب همان حالتى است كه شجاعت ناميده مىشود، اگر به طرف افراط كشيده شود تهوّر و درنده خويى است و اگر به ضعف و نقصان گرايد، ترس و سستى ناميده مىشود.
حسن و اعتدال قوه شهوت همان حالتى است كه عفت نام دارد.
زياده روى در آن شره و نقصان آن خمودگى ناميده مىشود.
افراط در حكمت يعنى استفاده از آن در هدفهاى باطل، فساد و فتنه و خدعه ناميده مىشود و تفريط در آن بله و نادانى نام دارد، و حدّ وسطش همان حكمت است.
در اين سه قوه حد وسط پسنديده است كه انسان را به فضيلت مىرساند و دو طرف افراط و تفريط در هر سه مذموم و نكوهيده است.
اما قوه عدل مانند آن سه، افراط و تفريط ندارد بلكه فقط يك ضد دارد و آن ظلم و جور است كه در صورت عدم عدل بروز مىكند بنابر اين پايههاى اخلاق حسنه چهار چيز است.
1. حكمت.
2. شجاعت.
__________________________________________________
قوه غضب براى دفع ضرر در انسان بوديعت نهاده شده ولى افراطش باعث درگيرى و نزاع بيهوده بين نوع بشر و در نتيجه اتلاف نيروهاى انسانى و تفريطش موجب سستى و بى تفاوتى در مقابل عروض مضرات بر جان و مال و ناموس مىشود.
و به همين دليل است كه دين مقدس اسلام همه غرايز انسان را در حد اعتدال مىپسندد.
ترجمهاخلاق ص : 34
3. عفت.
4. عدل.
«و به تعبير ديگر اين چهار حالت، زيبايى چهار جزء صورت باطنى انسانند» و هيچ كس به جز رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم در اين زيباييها به حد كمال نرسيده [1] و به همين خاطر خداوند متعال در قرآن او را مدح كرده مىفرمايد: «انَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ 68: 4».
اما مردم ديگر بعد از ايشان مراتبى دارند كه بعضى نزديكتر و بعضى دورتر از كمال هستند و سزاوار است كه همه مردم از آن وجود شريف پيروى كنند، زيرا ايشان فرمود:«بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق [2].
|