فصل سوم معنى شكر در حق خداى تعالى
ممكن است كسى بگويد: تشكر و قدردانى فقط از منعمى معقول است كه از شكر بهرهاى ببرد. مثلا ما از پادشاهان تشكر مىكنيم، به اين صورت كه يا آنها را تمجيد مىكنيم تا در قلوب محلّى پيدا كنند، و سخاوت و كرمشان براى مردم آشكار شود و شهرت و مقامشان زياد گردد، يا به آنها خدمتى مىكنيم، و به اين وسيله آنها را در رسيدن به بعضى از اهدافشان كمك مىكنيم، و يا به صورت خدمه در مقابلشان مىايستيم، تا سياهى لشكرشان زياد، و مقامشان برتر رود.
ولى در مورد خداى تعالى تمام اين بهرهها محال است. زيرا اولا: خداى متعال از بهره، و هدف، نياز، انتشار جاه، حشمت و ازدياد سياهى لشكر و امثال آن منزه است.
ثانيا: تمام آنچه را كه ما با اختيار خود در راه او انجام مىدهيم، هر كدام نعمتى ديگر است كه از جانب او بر ما ارزانى مىشود. زيرا جوارح ما، قدرت ما، اراده ما، انگيزه ما و تمام امورى كه سبب حركت مىشوند، و خود حركت ما همگى مخلوق خدا و نعمت خدايند. پس با نعمت چگونه مىتوان شكر نعمت نهاد.
اگر پادشاهى به ما يك اسب عطاء كند، و ما يكى ديگر از اسبان او را نگهداريم تا او سوار شود، و او به پاداش اين خدمت اسب ديگرى به ما عطا كند، اسب دوم نمىتواند بعنوان شكر اسب اول - از جانب ما باشد - بلكه خود، چون اسب اول در خور شكرى است. و مىدانيم كه شكر شكر جز با نعمت ديگرى ممكن نيست. و همين طور ادامه مىيابد تا بطور كلى شكر خدا محال شود.
و از طرفى مىدانيم كه شرع مقدس دستور به شكر داده، پس چگونه مىتوان بين اين دو جمع كرد.
__________________________________________________
[1] و تعداد كمى از بندگان من شكر گزارند. (سوره سبأ، آيه 13).
ترجمهاخلاق ص : 378
جواب: اين اشكال براى حضرت داود عليه السّلام يا حضرت موسى عليه السّلام بنابر اختلاف روايت - نيز پيش آمد.
در كافى از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه خداى تعالى وحى كرد: يا موسى شكر كن مرا چنانكه سزاوارم.
عرض كرد: پروردگارا چگونه چنانكه سزاوارى شكرت كنم؟ در حالى كه هر شكر من نعمتى است كه تو ارزانى داشتى.
فرمود: اى موسى اكنون كه دانستى همه از من است مرا شكر كردى.
و در حديث ديگرى است: كه موسى عليه السّلام گفت: هر شكر من نعمتى است از تو كه خود شكر ديگرى را ايجاب مىكند.
فرمود: چون دانستى كه نعمتها همه از من است، همين را به جاى شكر، از تو مىپذيرم.
و از امام سجاد عليه السّلام است كه وقتى به هنگام قرائت آيه شريفه: «وَ انْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» 14: 34[1].
فرمود: منزه است خدائى كه به هيچ كس، از شناخت نعمتش بيش از آنكه بداند در شناخت مقصر است بهره نداد، همانطور كه به هيچ كسى از شناخت خود بيش از علم به اينكه او را درك نكرده نصيب نكرد [2].
آنچه گفتيم جواب دليل دوم بود.
اما جواب دليل اول: اينكه خداى متعال از بندگانش شكر مىخواهد - مثل تمام تكاليف - نفعش به خود بندگان بر مىگردد.
توضيح مطلب: اينكه، مثلا پادشاهى براى بندهاى كه از او دور است لباس، وسيله سوارى و پول نقدى مىفرستد تا بتواند سفر كرده، به خدمت ملك برسد حال مىتوان براى اين پادشاه دو حالت تصور كرد.
1 - اينكه قصدش از احضار عبد استفاده از خدمات او باشد.
2 - اينكه از وجود عبد هيچگونه بهرهاى متوجه او نبوده، و حضورش به اندازه ذرهاى به ملك او نيفزايد ولى او مىخواهد بندهاش را با اين نزديكى بهرهمند كند، و او را به سعادت برساند.
__________________________________________________
[1] اگر بخواهيد نعمتهاى خدا را شماره كنيد نخواهيد توانست.
[2]سبحان من لم يجعل في احد من معرفة نعمه الا المعرفة بالتّقصير عن معرفتها كما لم يجعل في احد من معرفة ادراكه اكثر من العلم بانّه لا يدركه
ترجمهاخلاق ص : 379
در اين صورت نفع متوجه عبد است نه ملك.
و اينكه خدا از بندگانش شكر خواسته درست حالت دوم را دارد كه تمام منافع به بندگان بر مىگردد.
|