يكى از علماء صفات رسول اكرم را در موارد ذيل جمع نموده:
1. بردبارترين مردم‏
__________________________________________________
[1]سوء الخلق يفسد العمل كما يفسد الخلّ العسل.

[2]ابى اللّه عز و جل لصاحب الخلق السّبى بالتوبة.

[3]من ساء خلقه عذّب نفسه.

[4] البته رسول خدا براى شما الگوى خوبى است، احزاب: 121.
[5] به درستى كه تو به خويى بس بزرگ آراسته‏اى: قلم: 4.
ترجمه‏اخلاق ص : 28
2. شجاع‏ترين مردم.
3. عادل‏ترين مردم.
4. عفيف‏ترين مردم 5. هرگز دستش دست زن نامحرمى را لمس نكرد 6. سخى‏ترين مردم بود، تا حدى كه هيچ شبى پول نقدى را پيش خود نگه نمى‏داشت و اگر شب مى‏شد و پولى به همراه داشت آنقدر بيرون از خانه مى‏ماند تا آن را به كسى كه استحقاقش را دارد بپردازد.
7. متواضع‏ترين مردم بود تا جايى كه با دستان مباركش كفش پينه مى‏زد، لباس وصله مى‏كرد.
به خانواده‏اش كمك مى‏نمود، حتى براى تكه تكه كردن گوشت آنها را يارى مى‏كرد، دعوت هر مؤمنى را چه بنده و چه آزاد مى‏پذيرفت هر هديه‏اى را حتى اگر يك جرعه شير، مى‏پذيرفت و آن را تلافى مى‏كرد.
خوردن برايش مهم نبود، هر غذايى كه حاضر بود مى‏خورد، از خوردن حلال پرهيز نمى‏كرد.
هر لباسى كه برايش امكان داشت مى‏پوشيد، لباسش هميشه بالاتر از قوزك پايش بود، هر وسيله‏اى كه در اختيار داشت سوار مى‏شد گاهى بر شترى سوار مى‏شد و گاهى بر استرى سياه و سفيد و گاهى بر الاغى و حتى پشت سر ديگران بر مركب مى‏نشست، و با فقرا همنشين مى‏شد.
8. هرگز صدقه نمى‏خورد.
9. براى خدا غضب مى‏كرد ولى بخاطر خودش غضبناك نمى‏شد، دير غضب مى‏كرد و زود راضى مى‏شد و غضب و رضايش در چهره‏اش مشخص بود.
10. از مريضها حتى در دورترين نقاط شهر عيادت مى‏كرد.
11. در تشييع جنازه شركت مى‏كرد.
12. در بين دشمنانش بدون نگهبان حركت مى‏كرد.
13. با وقارترين مردم بود در حالى كه هيچ تكبرى نداشت [1] 14. در سخن گفتن بليغ و فصيح و شيرين زبان‏ترين مردم بود بدون اينكه سخنش را طولانى كند سخنان جامع مى‏گفت و آنچه را مى‏خواست بگويد در جملات كوتاه جمع مى‏كرد، بسيار سكوت مى‏كرد، بدون حاجت سخن نمى‏گفت، سخن زشت بر زبان نمى‏راند و در حال غضب و
__________________________________________________
[1] علت اينكه همراه با اثبات وقار، تكبر را از آن حضرت نفى مى‏كند اين است كه وقار معمولا همراه با نوعى تكبر است و غالبا اين دو صفت كه يكى از آنها پسنديده و ديگرى نكوهيده است با هم اشتباه مى‏شوند.
ترجمه‏اخلاق ص : 29
رضا جز حق نمى‏گفت.
15. زيباترين مردم بود.
16. هيچ امرى از امور دنيا براى او مهم نبود.
17. هيچ گاه سه روز خود را از نان گندم سير نمى‏كرد، در حالى كه نه بخيل بود و نه فقير بلكه فقط خدا را ترجيح مى‏داد، از گرسنگى سنگ به شكم مى‏بست، نان جو با سبوس مى‏خورد محبوبترين غذا نزد او غذايى بود كه دستان بيشترى در آن باشد، با انگشتان سه‏گانه‏اش غذا مى‏خورد و گاهى از انگشت چهارمش كمك مى‏گرفت، سير و پياز و تره نمى‏خورد، هرگز غذايى را مذمت نمى‏كرد اگر دوست داشت مى‏خورد و اگر دوست نداشت نمى‏خورد، كاسه‏اش را پاك مى‏كرد سپس مى‏فرمود آخر غذا با بركت‏تر است و انگشتانش را مى‏ليسيد تا سرخ مى‏شد، با مساكين هم غذا مى‏شد.
18. بوهاى خوش را دوست داشت و از بوهاى بد ناراحت مى‏شد.
19. اهل فضل را احترام مى‏كرد و بر اهل شرف نيكى روا مى‏داشت.
20. صله رحم بجا مى‏آورد بدون اينكه آنها را بر بهتر از خودشان برترى دهد، هر كس را كه بر او وارد مى‏شد احترام مى‏كرد تا جايى كه لباس و زير اندازش را به كسى كه بر او وارد مى‏شد مى‏داد و اگر قبول نمى‏كرد با اصرار به او مى‏قبولاند.
21. به احدى ظلم نمى‏كرد، هرگز خادم يا همسرش را فحش نمى‏داد، اگر كسى از او معذرت مى‏خواست عذرش را مى‏پذيرفت و در عين قدرت عفو مى‏كرد، با او سخنان درشت مى‏گفتند و او صبر مى‏كرد، بدى را با بدى جبران نمى‏كرد بلكه از بديها چشم پوشيده و آنها را مى‏بخشيد.
22. خنده‏اش بدون قهقهه بود و شوخيهايش جز حق نبود، در سلام پيشى مى‏گرفت، هر گاه با كسى دست مى‏داد قبل از او دستش را نمى‏كشيد.
23. هر گاه مى‏نشست معمولا دستش را دور پاهايش مى‏پيچيد معمولا رو به قبله مى‏نشست، جاى معلومى براى نشستن نداشت، هر كجا خالى بود در آنجا مى‏نشست.
25. پوست بدنش نازك و لطيف بود، ظاهر و باطنى آراسته داشت.
26. سعه صدرش از همه بيشتر بود.
27. راستگوترين مردم بود.
28. در تعهدات باوفاترين آنها بود.
ترجمه‏اخلاق ص : 30
29. نرمخو و خوش خلق‏ترين مردم بود.
30. رؤوف‏ترين آنها بود.
31. بهترين و سودمندترين مردم بحال مردم بود.
32. از نظر اصل و نسب از همه برتر بود.
33. هر كس براى اولين بار او را مى‏ديد مى‏ترسيد چون داراى هيبت بود و هر كس با شناخت با او معاشرت مى‏كرد شيفته‏اش مى‏شد، هيچگاه مسلمانى از او چيزى تقاضا نكرد مگر اينكه به او عطا كرد.
34. هيچ گاه اصحابش پيش پايش بر نمى‏خاستند چون مى‏دانستند اين كار را دوست ندارد.
از على عليه السّلام: در روز جنگ بدر پيامبر اكرم از همه ما به دشمن نزديكتر بود و ما همه به او پناهنده مى‏شديم زيرا قويترين و شجاع‏ترين مردم بود.
از على عليه السّلام: هنگامى كه جنگ گرم مى‏شد به رسول خدا پناهنده مى‏شديم در حالى كه هيچ كس از او به دشمن نزديكتر نبود [1].
روزى مردى با حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم مواجه شد و از هيبت آن حضرت به خود لرزيد، حضرت فرمود: راحت باش من پادشاه نيستم، من پسر همان زن قريشيم كه نان خشك شده مى‏خورد [2].
به صورتى بين اصحابش مى‏نشست كه انگار يكى از آنهاست و اگر غريبى وارد مجلس مى‏شد نمى‏دانست كداميك از آنها پيامبر است تا اينكه اصحاب از حضرت خواستند كه محلى براى نشستن خود معين كند و سكويى از گل ساختند كه حضرت روى آن مى‏نشست.
هر كس او را صدا مى‏زد جوابش را مى‏داد و به خاطر مداراى با مردم هر گاه با آنها مى‏نشست‏
__________________________________________________
[1] طريقه معمول و عقلايى در پناهنده شدن آن است كه انسان خود را به كسى پناهنده كند كه از دشمن دور و از خطر در امان است يا دشمن به حرفش اهميت مى‏دهد و به امانش احترام مى‏نهد. اما كسى كه جلوتر از همه جنگجويان با دشمن در حال جنگ است و دشمن بيش از هر كس به خون او تشنه است پناهنده شدن به او از نظر موازين و معيارهاى معمولى غوطه‏ور شدن كامل در خطر است ولى با شجاعت و قدرت وصف ناپذير رسول اكرم و اعتماد مسلمانان به ايشان كاملا طبيعى است كه همه به او پناهنده شوند در حالى كه خود حضرت در قلب دشمن مشغول مبارزه است.
[2] با اين جمله حضرت قصد دارد ضمن اينكه به آن مرد اطمينان مى‏دهد و او را آرامش مى‏بخشد مردمى بودن خود را گوشزد كند و اين تحقق آيه شريفه‏اى است كه مى‏فرمايد:
لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ 9: 128.
همانا رسولى از خود شما براى هدايتتان آمد كه گمراهيهاى شما بر او سخت و گران و بر هدايت شما حريص و بر مؤمنين رءوف و مهربان است.
ترجمه‏اخلاق ص : 31
در هر موضوعى صحبت مى‏كردند با ايشان همان موضوع را مورد صحبت قرار مى‏داد، مثلا اگر راجع به آخرت صحبت مى‏كردند حضرت هم در همان موضوع صحبت مى‏كرد و اگر راجع به خوردنى و نوشيدنى يا امور دنيا صحبت مى‏كردند حضرت هم همانگونه با آنها صحبت مى‏كرد.
درود خداوند بر او و خانواده گرامى‏اش باد.