فصل پنجم غرور ثروتمندان‏
1 - گروهى از ثروتمندان در ساختن مساجد، مدارس، كاروانسراها، پل‏ها و چيزهائى كه همه مردم آن را مى‏بينند حرص مى‏ورزند و بعد اسم خود را بر آجر نوشته بر بالاى آن نصب مى‏كنند بدين خيال كه نامشان جاويد و آثارشان بعد از مرگ باقى باشد مى‏پندارند مشمول مغفرت الهى هستند در حالى كه فريب خورده‏اند زيرا:
اولا: اين اموال اگر از حرام محفوظ باشند از شبهه خالى نيستند.
ثانيا: ريا بر ايشان غالب است چه، اگر يكى از آنها را مكلّف كنيم كه يك دينار خرج كند و نامش را بر آن ننويسد و كسى از دادنش با خبر نشود نفسش به او اجازه نمى‏دهد در حالى كه خدا از انفاق او آگاه است اسمش را بنويسد يا ننويسد او مى‏داند. پس اگر اين انسان خدا را در نظر دارد و به مردم بى توجه است به كتيبه احتياجى نيست.
و چه بسا در همسايگى يا شهرشان فقرائى باشد كه صرف مال در راه آنها بهتر از صرف كردن در مساجد و زينت دادن آنهاست.
2 - گروه ديگر كسانى هستند كه اموال خود را به عنوان صدقات به فقرا و مساكين مى‏دهند ولى براى انفاق مجالس عمومى را برمى‏گزينند و از فقرا كسانى را انتخاب مى‏كنند كه عادت به تشكر دارند و انفاق ايشان را فاش مى‏كنند ولى صدقه دادن در خفا و به غير كسانى كه تشكر مى‏كنند يا به غير آشنايانى كه با آنها آمد و شد دارند را خوش ندارند اگر چه از اولويت و اهميت بيشترى برخوردار باشد.
ترجمه‏اخلاق ص : 329
بعضى از ايشان معتقدند اگر فقير آنچه را مى‏گيرد مخفى كند و افشا نكند كفران نعمت كرده و جنايت بزرگى در حق او مرتكب شده است.
3 - گروهى ديگر اموال خود را در حج و زيارات مصرف مى‏كنند و چه بسا خويشان و همسايگان ايشان محروم و گرسنه‏اند.
4 - گروهى به مقتضاى بخلى كه در درون دارند مال خود را حفظ كرده و به عباداتى كه مانند نماز و روزه و ختم قرآن احتياج به صرف مال ندارد مشغول مى‏شوند و گمان مى‏كنند در مسير خير و صلاحند زيرا بخل بر آنها مسلّط شده «و از تشخيص واقعيت عاجزند» اين چنين شخصى بيش از آنچه به كسب فضائل و انجام عبادات مستحبى نياز داشته باشد به ريشه كن نمودن بخلش به وسيله انفاق مال محتاج است. اينان در مثل به كسى مى‏مانند كه مارى در آستين دادى و هر لحظه به مرگ نزديك‏تر مى‏شود و در اين حال خود را به ساختن داروهاى سردى سرگرم كرده تا صفراى خود را تسكين دهد.
5 - گروه ديگرى چنان بخل بر آنها غلبه كرده كه اجازه نمى‏دهد جز زكات واجب از مال خود انفاق كنند زكات را هم از پست‏ترين نوع مال كه خود هيچ رغبتى به آن ندارند اخراج مى‏كنند و به فقرائى مى‏دهند كه براى آنها خدمت كنند و در رفع حوائج آنها ساعى باشند و مى‏پندارند كه زكات را براى رضاى خدا داده‏اند.
خلاصه آنكه اشكال و انواع غرور و فريب غير قابل شمارش است.
و انسان بايد از تمام آنها بر حذر باشد.
در كتاب مصباح الشريعه از امام صادق عليه السّلام چنين نقل مى‏كند.
مغرور در دنيا مسكين و در آخرت مغبون است زيرا چيز برتر را به بهاى پستى فروخته است.
و دچار عجب و خودپسندى مشو (و گمان مكن كه مغرور نيستى) كه چه بسا فريفته به مال يا صحت بدنت باشى به گمان اينكه هميشگى هستند و شايد فريفته عمر طولانى و اولاد و اصحابت باشى به اين پندار كه تو را نجات مى‏دهند.
و چه بسا فريب حالت خود و آرزوها و رسيدن به آنها را خورده باشى و گمان كنى كه راستگويى و هميشه درست مى‏گويى و خطا نمى‏كنى.
و چه بسا بر تقصيرات و كوتاهى خود در عبادت پشيمانى و از اينكه مردم اين حال را در تو مى‏بينند مغرور شده‏اى در حالى كه خدا خلاف آن را در قلب تو مى‏بيند.
ترجمه‏اخلاق ص : 330
و شايد نفس خود را وادار به عبادت كرده‏اى و ميلى به عبادت ندارى در حالى كه خدا اخلاص مى‏خواهد.
و شايد به علم و اصل و نسب خود افتخار مى‏كنى ولى از اسرارى كه خدا مى‏داند آگاه نيستى و شايد كه غير خدا را بخوانى و گمان كنى خدا را خوانده‏اى.
و شايد كه خود را ناصح و خيرخواه مردم حساب كنى در حالى كه مى‏خواهى به سوى تو تمايل پيدا كنند.
و چه بسا نفس خود را نكوهش كنى ولى در حقيقت آن را ستوده باشى پس بدان كه از تاريكيهاى غرور و كدورت آرزوهاى نفسانى خارج نمى‏شوى مگر با انابه صادقانه به سوى خدا و خشوع در برابر او و شناخت عيوب نفس كه با عقل و علم موافقت ندارند و دين و شريعت و الگوى سنت و ائمه هدى آن را نمى‏پسندند.
و اگر به حالتى كه دارى راضى باشى هيچ كسى مانند تو با عملش بدبخت نشده و عمرش را ضايع نكرده است پس مايه حسرت روز قيامت را براى خود فراهم كرده‏اى.