فصل سوم مثلهايى كه از انبياء و اوصياء و حكماء درباره دنيا رسيده
امام حسن عليه السّلام مىفرمايد:
__________________________________________________
[1]الدّنيا دار من لا دار له و لها يجمع من لا عقل له.
[2]مالى و الدّنيا انّما مثلى و مثلها كمثل راكب رفعت له شجرة في يوم صائف فقال تحتها ثمّ راح و تركها.
[3]ما اعجب رسول اللّه شيء من الدّنيا الا ان يكون فيها جائعا خائفا.
[4]يا بنىّ بع دنياك بآخرتك تربحهما جميعا و لا تبع آخرتك بدنياك فتخسرهما جميعا.
ترجمهاخلاق ص : 300
يا اهل لذّات دنيا لا بقاء لها انّ اغترارا بظلّ زائل حمقاى اهل لذتهاى دنيا، اين لذات باقى نمىمانند بدرستى كه دل بستن به سايهاى كه به زودى زائل مىشود حماقت است.
حضرت در اين بيت دنيا را به سايه تشبيه مىكند چون سايه در واقع متحرك و در ظاهر ساكن است و حركتش با چشم ظاهر درك نمىشود بلكه بايد با بصيرت باطنى فهميد كه در حال حركت است و دنيا هم، چنين است.
و از آن جهت كه انسان در دنيا با خيالات فريب مىخورد و در آخرت تهى دست و بيچاره مىماند نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم آن را چنين تمثيل مىكند: دنيا خواب است كه اهل آن به خاطرش پاداش مىگيرند يا عقاب مىشوند [1].
و از جهت آن كه در آغاز به اهل خود اظهار لطف مىكند و در پايان آنها را هلاك مىكند در روايت است كه عيسى عليه السّلام در مكاشفهاى دنيا را به صورت عجوزى بىدندان با زينت كامل مشاهده كرد به او فرمود: با چند نفر ازدواج كردهاى؟ گفت: تعدادشان را نمىدانم. فرمود: آيا آنها همه مردند يا تو را طلاق دادند؟ گفت: همه را كشتم. فرمود: بيچاره شوهران آيندهات كه از شوهران گذشتهات عبرت نمىگيرند، چگونه آنها را يكى پس از ديگرى مىكشى و از تو حذر نمىكنند.
و چون دنيا براى عبور ساخته شده نه براى ساختن و آباد كردن دربارهاش چنين وارد شده:
دنيا پلى است، از آن بگذريد و آن را آباد نكنيد.
عيسى بن مريم عليه السّلام مىفرمايد: دنيا پلى است، از آن بگذريد و آبادش نكنيد.
تشبيه دنيا به پل از آن جهت است كه گهواره به منزله ميلهاى است كه در اول پل قرار دارد و گور به منزله ميلهاى است كه در آخر پل نصب مىشود و بين اين دو ميله مسافت محدودى است بعضى از مردم ثلثى از اين مسافت را و برخى ديگر نيمى از آن را، و جمعى ديگر دو ثلث آن را پيمودهاند و پارهاى از مردم جز يك قدم آخر راهى ندارند و هر كس ممكن است جزء گروه آخر باشد. پس كسى كه اين پل را با زينتهاى گوناگون تزئين مىكند. و آن را وطن خود قرار مىدهد در حالى كه با سرعت از آن در حال عبور است، در نهايت جهل و حماقت است و از آن جهت كه ظاهرش زيبا و باطنش زشت است أمير المؤمنين عليه السّلام در نامهاى كه به جناب سلمان نوشته چنين
__________________________________________________
[1]الدّنيا حلم و اهلها عليها مجازون معاقبون.
ترجمهاخلاق ص : 301
مىفرمايد: دنيا چون مارى است كه پوستش نرم و زهرش كشنده است [1]. پس هر آنچه را از دنيا دوست مىدارى از آن روى برتاب كه با تو زياد نمىماند غم و اندوه آن را رها كن چون مىدانى كه از تو جدا مىشود از هر چه بيشتر دوستش مىدارى بيشتر حذر كن زيرا هرگاه دنيا دوست به خاطر سرورى به دنيا اعتماد كند به اجبار آن را از او مىگيرد و السلام.
و چون انسان وقتى به دنيا مشغول شد ناچار است پيامدهاى آن را ببيند.
نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم مىفرمايد: كسى كه در طلب دنياست مثل كسى است كه در آب راه مىرود آيا ممكن است كسى كه در آب راه مىرود پاهايش خيس نشود؟ و از آن جهت كه باقى مانده دنيا نسبت به گذشته آن بسيار ناچيز است نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم مىفرمايد: اين دنيا چون پيراهنى است كه اوّل تا آخرش شكاف خورده و به نخى بند است و چيزى نمانده كه آن نخ هم پاره شود.
و چون بالأخره طالب خود را مىكشد عيسى بن مريم عليه السّلام مىفرمايد: طالب دنيا كسى را ماند كه از دريا آب مىنوشد هر چه بنوشد تشنهتر مىشود تا كشته شود.
و چون نسبت به آخرت خيلى ناچيز است نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم مىفرمايد: دنيا نسبت به آخرت مانند اين است كه كسى انگشتش را به دريا بزند ببينيد اين انگشت چقدر از آب دريا را به همراه مىآورد.
امام كاظم عليه السّلام مىفرمايد لقمان عليه السّلام به پسرش فرمود: پسرم دنيا درياى عميقى است كه خلق زيادى در آن غرق شدهاند. پس بايد كشتى تو در اين دريا تقوى و پرهيزگارى باشد كه عرشه آن ايمان [2]، بادبانش توكل، ناخدايش عقل، راهنمايش دانش و لنگر آن صبر باشد.
امام باقر عليه السّلام مىفرمايد: حريص به دنيا مانند كرم ابريشم است كه هر چه تار بتند خروجش مشكلتر مىشود تا عاقبت از غصه بميرد.
از بهترين مثالهايى كه در نسبت انسان با دنيا زده شده تشبيه انسان به مردى است كه در بيابانى وسيع در حال حركت است كه ناگاه با شيرى درنده مواجه مىشود و چون خود را بىپناه و بىدفاع مىيابد چشمش به چاهى مىافتد و به آن پناه مىبرد چون به وسط چاه مىرسد گياهى را مىبيند كه بر ديواره چاه روئيده، به گياه آويزان مىشود در حالى كه مىداند اين گياه به حالش نافع نخواهد
__________________________________________________
[1]مثل الدّنيا مثل الحيّة ليّن مسّها و يقتل سمّها.
[2] كلمهاى كه به عرشه ترجمه شد «حشو» بود كه ممكن است به محتوى نيز ترجمه شود بنا بر اين معنى چنين مىشود كشتى تو در اين دريا تقوى و ايمان كامل باشد منظور اين است كه پرهيز و تقوايت ناشى از اعتقاد و ايمان به خدا باشد.
ترجمهاخلاق ص : 302
بود ولى چارهاى ندارد چون الغريق يتشبّث بكلّ حشيش.
به بالاى سر نگاه مىكند شير را منتظر خروجش مىبيند به پائين مىنگرد چهار افعى را با دهنهاى باز در انتظار سقوطش مىيابد در اين حال كه نه راه خروج دارد و نه مىتواند به ته چاه رود و گياه هم توان حفظ او را ندارد چون يك موش سياه و يك موش سفيد در حال جويدن ريشه آن هستند در اين حال كه در چنين مشكل بزرگى گرفتار است ناگاه چشمش به ديواره چاه مىافتد مقدارى عسل آلوده به خاك و خاشاك مىبيند كه زنبورها و پشهها بر آن جمع شدهاند بيچاره موقعيت خود را فراموش كرده تمام حواسش مصروف عسل شده به مبارزه با زنبورها مشغول مىشود و شروع به خوردن عسل مىكند.
اين مثل انسانى است كه در لذات دنيا غوطهور شده و موقعيت و مبداء و معاد خود را فراموش كرده است.
شير همان مرگ است كه هيچ فرار و چارهاى از آن نيست.
ايْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ في بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ 4: 78[1].
و چهار افعى طبايع چهارگانه انسان است كه مزاج او را تشكيل مىدهند و هر كدام غالب شوند او را خواهند كشت و چاه دنياست و گياه عمر انسان و موشها شبانه روز است كه عمر را كوتاه مىكنند و عسل مخلوط با خاك و خاشاك لذات آميخته با كدورتهاى دنياست و زنبورها و پشهها مردمند كه بر سر دنيا در تزاحم و رقابتند.
__________________________________________________
[1] هر كجا باشيد مرگ شما را در مىيابد اگر چه در كاخهاى بسيار محكم. (سوره نساء آيه 77).
|