6 - تكبر به ثروت و ياران
تكبر به جمال و قدرت مربوط به چيزهايى بود كه در خود انسان وجود داشت به خلاف اين قسم كه مربوط به چيزى است كه در وجود انسان نيست بلكه خارج از انسان است بنابراين زشتترين نوع تكبر مىباشد.
افّ بر شرفى كه يهود و نصارى و كفّار در آن از ما جلوتر باشند.
و تفّ بر شرفى كه دزد و ظالم مىتواند آن را از انسان سلب كند.
اينها به اضافه علل و امراض و آفات مختلف و طبايع متضادى كه چون صفراء و بلغم و باد و خون بر او مسلط است كه بخواهد يا نخواهد راضى باشد يا نباشد بعضى از اجزايش بعضى ديگر را منهدم مىكند لذا اجبارا گرسنه مىشود، اجبارا تشنه مىشود، اجبارا مريض مىشود و اجبارا مىميرد نفع و ضرر و خير و شرّ خود را در اختيار ندارد دوست دارد بداند ولى نمىداند مىخواهد چيزى را به ياد داشته باشد ولى فراموش مىكند مىخواهد چيزى را فراموش كند و از آن غافل باشد ولى از خاطرش نمىرود مىخواهد قلبش را متوجه امرى كند ولى در جاى ديگر جولان
__________________________________________________
[1] سابقا اعتقاد بر آن بود كه چنين از خون حيض تغذيه مىكند ولى علم طب ثابت كرده كه خون حيض فقط وسيله پاكسازى رحم از تخمكهاى مرده است و نوزاد به وسيله مجراى ناف از خون بدن مادر تغذيه مىكند.
ترجمهاخلاق ص : 291
مىكند نه قلبش را مالك است نه نفسش را چه بسا چيزى را دوست دارد كه مايه هلاكتش مىشود و از چيزى بدش مىآيد كه حياتش به آن بستگى دارد غذاها را دوست دارد در حالى كه او را هلاك مىكنند از داروها احساس تلخى مىكند در حالى كه نفع و حيات او را در بردارند در يك لحظه شبانه روز از اينكه بينايى و شنوايى و علم و قدرتش را از دست بدهد يا اعضاى بدنش فلج شوند و عقلش از دست برود و روحش ربوده شود و تمام آنچه را كه در دنيا دوست مىدارد از او سلب شود در امان نيست.
خلاصه اينكه بيچارهاى ذليل است كه در هر حال باقى نخواهد ماند چه او را به حال خود رها كنند و چه او را برگيرند و از اين دنيا ببرند عبدى است مملوك كه قادر بر چيزى نيست.
پس اين انسان كجا و تكبر، انسانى كه در گذشته نطفهاى كثيف بوده در آينده مردارى متعفن مىشود كه هر انسانى از او دورى مىجويد و بالأخره به اصل خود يعنى خاك برمىگردد.
و اى كاش در همان حال رها شود «ولى چه آرزوى محالى» كه زنده مىشود تا شدائد و دردها بكشد، محاسبه شود و به خاطر اعمال گذشتهاش عذاب ببيند اجزاء متفرقش را جمع مىكنند، او را از قبر به سوى هولها و هراسهاى قيامت خارج مىكنند در آن حال چشمش به آسمانى شكافته، زمين دگرگون شده، كوههايى در حال حركت، ستارگانى كدر، خورشيدى خاموش، حالات ظلمانى، فرشتگان غلاظ و شداد، جهنم بادم سوزان و بهشتى كه مجرمين با حسرت بدان مىنگرند مىافتد و نامههائى را مىبيند كه منتشر شده و تمام گفتار و كردار او را از ريز و درشت حتى اگر به اندازه ذرّهاى باشد در آن جمع كردهاند.
خداوند تعالى به آغاز و انجام انسان اشاره كرده مىفرمايد:«قُتِلَ الانْسانُ ما أَكْفَرَهُ مِنْ اىِّ شيءٍ خَلَقَهُ مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ ثُمَّ اماتَهُ فَاقْبَرَهُ» 80: 17 - 21[1].
آنچه ذكر شد علاج تكبر از طريق علمى بود.
|