فصل چهارم اقسام عجب و علاج تفصيلى آن‏
آنچه كه انسان بدان عجب مى‏ورزد بر دو قسم است:
1 - آنهايى كه در كبر دخالت دارند و انسان به خاطر آنها تكبر مى‏ورزد علاج اين قسم در بحث تكبر ذكر خواهد شد.
2 - آنهايى كه در تكبر دخالت ندارند يعنى انسان نمى‏تواند به خاطر آنها فخر كند مثل نظريات اشتباه كه در اثر جهل، صائب و نيكو جلوه مى‏كنند و باعث عجب مى‏شوند.
اين قسم از وسائل عجب را مى‏توان به هشت قسم تقسيم كرد:
1 - اين كه به خاطر امور جسمانى چون جمال، تركيب، صحّت، قوت، تناسب اعضاء و زيبائى چهره دچار عجب شود.
علاج اين قسم، تفكر درباره كثافاتى است كه در نهان انسان وجود دارد و همينطور انديشه در اول خلقتش كه نطفه‏اى بود و آخر كارش كه تبديل به جيفه‏اى مى‏شود و ديگر عبرت گرفتن از صورت‏هاى زيبا و بدن‏هاى لطيفى كه وجود داشته و اكنون چنان پوسيده‏اند كه طبع عقلاء از آنها متنفر است.
2 - قدرت و سطوت.
ترجمه‏اخلاق ص : 281
همانطور كه قرآن كريم از قومى نقل مى‏كند كه گفتند:مَنْ اشَدُّ مِنَّا قُوَّةً 41: 15[1].
علاج اين قسم به اين است كه بداند يك روز تب كافى است كه قدرتش را تبديل به ضعف كند و يك ساس يا پشه يا يك خار مى‏تواند او را عاجز نمايد.
3 - عجب به عقل و زيركى در فهم امور دقيق مربوط به مصالح دين و دنيا علاج اين قسم به اين است كه خدا را به خاطر عقلى كه به او عطا كرده شكر گزارد و بينديشد كه با كوچك‏ترين مرضى كه بر مشاعرش عارض شود چنان عقلش مختلّ مى‏شود كه وسيله خنده و بازيچه ديگران شود.
4 - عجب به اصل و نسب شريف.
مثل اين كه يك نفر سيّد هاشمى به خاطر اينكه منسوب به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم است دچار عجب شود علاج اين قسم به اين است كه بداند اين كمال نادانى است كه در اخلاق و افعال مخالف سيره پدرانش باشد و با اين حال گمان كند كه از آنهاست.
سزاوار است به اين گونه اشخاص كه تنها افتخارشان شرافت پدرانشان مى‏باشد گفته شود.
لئن فخرت بآباء ذوى شرف لقد صدقت و لكن بئسما ولدوااگر به پدران با شرافت و بلند مرتبه‏ات افتخار مى‏كنى واقعا راست مى‏گويى آنها انسان‏هاى خوبى بودند ولى چه بد فرزندى از خود به جاى نهادند.
5 - عجب به اصل و نسب قدرتمند مثل خاندان سلاطين و ظلمه و ياران ايشان - نه خاندان علم و تقوى - علاج اين قسم عجب اين است كه به رسوايى‏ها و زشت كاريهاى آنان بينديشد و ببيند كه چگونه مغضوب درگاه الهى شده، و مستحق آتش گرديده‏اند و چه بد جايگاهى دارند.
6 - عجب به زيادى نفرات.
انسان گاهى به خاطر اين كه داراى افراد و اطرافيان زيادى چون خدمه، فرزند، نزديكان، قوم، قبيله، دوستان و ياران است خود را از ديگران برتر دانسته دچار عجب مى‏شود، همانطور كه كافران مى‏گفتند:نَحْنُ اكْثَرُ امْوالا وَ اوْلادا 34: 35[2].
علاج اين قسم، اين است كه در ضعف خود و آنها بينديشد و بداند كه همه آنها بندگان ضعيف و عاجزى هستند كه نفع و ضرر، موت و حيات و نشر و حشر خود را در اختيار ندارندو كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِاذْنِ اللَّهِ 2: 249[3].
__________________________________________________
[1] قوم عاد گفتند: كيست از ما نيرومندتر؟ (سوره فصلت، آيه 15).
[2] گفتند: ما داراى اموال و فرزندان بيشترى هستيم. (سوره سبا، آيه 35).
[3] چه بسا گروههاى كوچكى كه با اذن خدا بر طوائف بزرگ غالب شده‏اند. (سوره بقره، آيه 249).
ترجمه‏اخلاق ص : 282
«از اين آيه شريفه استفاده مى‏شود كه نمى‏توان كثرت و قلّت افراد را ملاك برترى قرار داد كه بسيار اتفاق مى‏افتد گروهى كوچك از همه جهت برتر از گروه‏هاى بزرگ باشند».
و بينديشد كه چگونه مى‏توان به خاطر آنها عجب ورزيد در حالى كه پس از مرگ با خوارى و ذلّت دفن مى‏شود و هيچ يك از آنها به حال او سودى ندارند. و همگى آنها در روز قيامت كه خداى تعالى درباره آن مى‏فرمايد:«يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ اخِيهِ وَ امِّهِ وَ ابِيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ لِكُلِّ امْرِئ مِنْهمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ» 80: 34 - 37[1].
از او مى‏گريزيند.
7 - عجب به مال.
همانطور كه قرآن كريم از گروهى نقل مى‏كند كه مى‏گفتند:انَا اكْثَرُ مِنْكَ مالا وَ اعَزُّ نَفَرا 18: 34[2].
علاج اين قسم به اين است كه در آفات و آشوب‏هاى مال بينديشد و بداند كه مال اصالتى ندارد با يك دست كسب مى‏شود و از دست ديگر خارج مى‏شود.
و ما المال و الاهلون الا وديعة و لا بدّ يوما ان تردّ الودايع‏ثروت و خانواده چيزى جز امانت نيست و ناچار روزى مى‏رسد كه بايد امانتها برگردند و بداند كه اگر كثرت مال دليل برترى كسى بود در بين كفار و يهود كسانى هستند كه از ثروت بيشترى برخوردارند پس بايد آنها از او بهتر باشند.
8 - عجب از نظريه اشتباه.
قرآن كريم مى‏فرمايد:أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنا 35: 8[3].
و مى‏فرمايد:وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا 18: 104[4].
علاج اين قسم اين است كه هميشه نظريات خود را متّهم كند و هيچ گاه فريب نظريه خويش را نخورد مگر در صورتى كه يك دليل قطعى از قرآن يا سنت پيامبر بر صحت آن گواهى دهد. به‏
__________________________________________________
[1] روزى كه انسان از برادرش مى‏گريزد و از مادر و پدر و همسر و فرزندان خويش نيز مى‏گريزد زيرا هر كس به اندازه كافى گرفتارى دارد.
(سوره عبس، آيات 37 - 34).
[2] در حالى كه با دوستش صحبت مى‏كرد گفت دارائى من از تو بيشتر و از حيث تعداد افراد از تو عزيزتر و محترم‏ترم. (سوره كهف، آيه 34).
[3] آيا كسى كه عمل زشتش در نظر او زينت داده شده و آن را نيكو مى‏بيند. (سوره فاطر، آيه 8).
[4] و آنها گمان مى‏كنند كه نيكوكارى مى‏كنند. (سوره كهف، آيه 104).
ترجمه‏اخلاق ص : 283
اضافه اين كه رأى خود را بر علماء و عرفاء و اشخاص ماهر صالح عرضه كند تا از صحت آن مطمئن شود.