ترجمهاخلاق ص : 239
بخش پنجم عذرهائى كه موجب تجويز غيبت مىشوند
1 - دادخواهى:
اگر انسان براى دادخواهى در نزد كسى كه مىتواند حقّ او را بگيرد از ديگرى كه بر او ظلم نموده بگونهاى تظلّم و دادخواهى كند كه مستلزم ذكر نام او باشد اشكال ندارد.
خداوند تعالى مىفرمايد:لا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَولِ الا مَنْ ظُلِمَ 4: 148[1].
و رسول گرامى اسلام صلى اللّه عليه و آله و سلّم مىفرمايد: صاحب حقّ، حقّ سخن دارد [2].
و مىفرمايد: امروز و فردا كردن غنىّ ظلم است [3].
و مىفرمايد: كسى كه قادر است دينش را اداء كند و نمىكند عرضش حلال و عقوبتش جايز است [4].
2 - استفتاء «يعنى سؤال از مجتهد مفتى براى به دست آوردن فتواى او»:
مثل اينكه كسى از مجتهدى سؤال كند پدرم يا برادرم به من ظلم كرده راه خلاصى من از دست او چيست؟ ولى بهتر است در اين صورت هم با كنايه سخن بگويد و نام آن شخص را ذكر نكند.
3 - بر حذر داشتن مؤمنين از خطر و نصيحت مشورت كننده:
هنگامى كه انسان مىبيند شخصى بىلياقت ادعاى فقاهت مىكند و متصدى امورى مىشود كه اهليت و صالحيت آنها را ندارد، مىتواند مردم را به نواقص او توجه دهد.
همينطور اگر كسى براى خريد مملوكى يا ازدواج با زنى با انسان مشورت كند و انسان در آن زن يا مملوك عيبى سراغ دارد بايد تذكر دهد.
زيرا كسى كه ادعاى فقاهت مىكند بدعت گذار است و غيبت او جايز است. و كسى كه طرف مشورت قرار گرفته مورد اطمينان است.
4 - جرح شاهد يا راوى [5]:
هنگامى كه انسان ببيند شخص فاسقى در دادگاه بر امرى شهادت مىدهد يا روايتى نقل مىكند
__________________________________________________
[1] خدا دوست نمىدارد كه سخن زشت آشكار شود مگر در مورد كسى كه ظلمى ديده. (سوره نساء، آيه 148).
[2]لصاحب الحقّ مقال.
[3]مطل الغنىّ ظلم.
[4]لىّ الواجد ظلم يحلّ عرضه و عقوبته.
دو حديث شماره 3 و 4 در صدد اثبات اين هستند كه اين گونه برخوردها ظلم هستند و بيان آنها در نزد قاضى يا كسى كه مىتواند حقّ او را بگيرد جايز است.
[5] جرح در اصطلاح فقه عبارت است از ذكر دلائل فسق.
ترجمهاخلاق ص : 240
براى حفظ حقوق مسلمين و احكام شرع بايد هر چه درباره او مىداند بيان كند.
5 - اگر آنچه را كه انسان پشت سر كسى مىگويد به گونهاى در آن شخص ظاهر باشد كه ديگران از او آگاه باشند اشكال ندارد، مثلا فاسقى كه تظاهر به فسق مىكند ذكر فسقش جايز است.
امام صادق عليه السّلام مىفرمايد: اگر فاسقى فسقش را اظهار كند، نه احترام دارد نه غيبت [1].
امام باقر عليه السّلام مىفرمايد: سه گروهند كه احترامى ندارند:
كسانى كه به متابعت هواى نفس در دين بدعت مىنهند، پيشوا و رهبر ظالم، فاسقى كه فسقش را اظهار مىكند [2].
نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم مىفرمايد: كسى كه پوشش حياء را از صورت خود برداشت غيبت ندارد [3].
و مىفرمايد: فاسق غيبت ندارد [4].
از ظاهر اين روايات شريف استفاده مىشود كه غيبت فاسق در هر صورت جايز است حتى اگر خودش از شنيدن آن ناراحت شود [5].
6 - اگر كسى به اسم يا لقبى معروف باشد كه حاكى از عيب اوست و براى شناساندن او راه ديگرى نباشد گفتن آن اسم يا لقب اشكال ندارد مثل اعرج، اعمش، اشتر.
و در حديثى از حضرت صادق است كه ايشان فرمود: زينب عطّاره حولاء نزد زنان نبى صلى اللّه عليه و آله و سلّم اكرم آمد... [6].
7 - هنگامى كه دو نفر يا گروهى معصيتى را از ديگرى خبر دارند اگر آن را براى هم نقل كنند اشكال ندارد زيرا شنيدن آن چيزى بر علم سامع نمىافزايد البته جواز اين قسم به وضوح ثابت
__________________________________________________
[1]اذا جاهر الفاسق بفسقه فلا حرمة له و لا غيبة له.
[2]ثلاثة ليس لهم حرمة صاحب هوى مبتدع و الامام الجابر و الفاسق المعلن بالفسق.
[3]من القى جلباب الحياء عن وجهه فلا غيبة له.
[4] غيبت فاسق در مورد فسق و فجورش يقينا جايز است ولى در غير مورد فسق محل اشكال است زيرا از طرفى ادله جواز از غيبت فاسق نفى حرمت مىكنند و از طرفى ممكن است ادعا شود كه در غير مورد فسق عنوان فاسق بر او صادق نيست و قدر متيقّن از دليل استثناء مورد فسق است.
[5] ليس لفاسق غيبة.
اعرج: كسى است كه به علت نقص پا در هنگام راه رفتن به چپ و راست متمايل مىشود.
اعمش: كسى كه چشمش ضعيف است و غالبا اشك مىكند.
اشتر: كسى كه لب پائينش شكافته است، كسى كه پلك چشمش برگشته يا شكافته شده يا به پائين آويزان است.
[6] جاءت زينب العطّارة الحولاء إلى نساء النّبىّ صلى اللّه عليه و آله و سلّم... حولاء: زنى كه چشمش لوچ (چپ) است. از اينكه امام عليه السّلام زينب عطّاره را با اين لقب ياد كرده است استفاده مىشود كه ذكر اين گونه القاب حرام نيست.
ترجمهاخلاق ص : 241
نيست [1].
|