بخش سوم علل و اسباب غيبت
علل و اسباب غيبت چند چيز است:
1 - تشفّى خاطر [3]، اين عكس العمل هميشه وقتى صورت مىگيرد كه انسان از كسى ناراحتى دارد و مىخواهد با ذكر معايب او خود را راحت كند.
2 - همراهى و موافقت با دوستان:
گاهى انسان به خاطر اينكه بر دوستانش بار گران نباشد و موجب فرار آنها نشود با آنها همراهى مىكند و آنها را در لذت بردن از غيبت ديگران يارى مىنمايد.
3 - شمارش يا مثل پيدا كردن:
__________________________________________________
[1]ان كان فيه ما تقول فقد اغتبته فان لم يكن فيه ما تقول فقد بهتّه.
[2]هو ان تقول لاخيك في دينه ما لم يفعل و تبثّ عليه امرا قد ستره اللّه عليه.
[3] تشفى خاطر در عرف محاوره، دل خنك كردن است.
ترجمهاخلاق ص : 236
اين در هنگامى است كه انسان كار زشتى انجام داده و بخاطر اينكه مورد مذمت و نكوهش قرار نگيرد مىگويد اگر من مال حرام خوردهام فلانى و فلانى هم مىخورند و اگر من اين كار را كردهام فلانى و فلانى هم انجام مىدهند.
4 - پيشگيرى:
به اين معنى كه چون انسان مىداند از شرّ زبان شخصى در امان نيست سعى مىكند او را در نظر ديگران بىارزش جلوه دهد تا سخنانش بىتأثير شود.
5 - تبرئه نفس:
اين در هنگامى است كه عملى را به انسان نسبت مىدهند و او براى تبرئه خودش فاعل اصلى را معرّفى مىكند.
6 - اظهار برترى:
به اين معنى كه انسان معايب و نواقص ديگرى را ذكر مىكند تا برترى خود را اثبات كند، مثل اين كه مىگويد فلانى نادان و نفهم است و منظورش اين است كه خودش دانا و فهميده است.
7 - حسد:
اين مورد در هنگامى است كه انسان مىبيند شخصى مورد احترام مردم است و نسبت به او حسادت مىورزد و لذا تصميم مىگيرد با ذكر عيوبش او را در نظر مردم كوچك كند.
8 - شوخى و بذله گويى:
به اين معنى كه انسان براى به خنده آوردن ديگران شخصى را مورد غيبت قرار مىدهد.
9 - مسخره و استهزاء به منظور تحقير.
استهزاى ديگران همانطور كه در حضور شخص ممكن است در غياب او هم ممكن است و غيبت محسوب مىشود.
10 - تعجّب از فحشاء و منكر:
به اين معنى كه انسان كسانى را مىبيند كه مرتكب منكرات مىشوند و دچار تعجّب مىشود و از فرط تعجب براى ديگران بازگو مىكند.
11 - رحمت و شفقت:
اين در موردى است كه انسان كسى را گرفتار و مبتلا ديده، غمگين مىشود و از اين رو مطلب را بازگو مىكند.
12 - غضب به خاطر خدا:
ترجمهاخلاق ص : 237
و اين در هنگامى است كه انسان كسى را مىبيند كه مرتكب حرام شده و از ديدن آن غضبناك مىشود و لذا در غيابش آنچه را ديده بازگو مىكند [1].
در مورد علل سهگانه اخير سزاوار است كه اگر انسان مخلص است نام شخص را ذكر نكند.
|