بحثى درباره حبّ و بغض به خاطر خدا
«براى اينكه بتوانيم اين مسأله را شكافته و آن را از ديگر اقسام حب و بغض جدا كنيم لازم است قبلا چند مقدمه ذكر كنيم»:
اول اينكه: مصاحبت و معاشرت يك انسان با ديگران ممكن است به يكى از دو صورت زير باشد.
الف: معاشرت غير اختيارى.
بسيار اتفاق مى‏افتد كه انسان به صورت اتفاقى با افرادى بر خورد مى‏كند بدون اينكه قبلا
__________________________________________________
[1] مانند كسانى نباشيد كه اختلاف كردند و متفرق شدند. (سوره آل عمران، آيه 105).
[2]من اراد اللّه به خيرا رزقه خليلا صالحا ان نسى ذكره و ان ذكر اعانه.

[3]من اخى اخا في اللّه رفع اللّه له درجة في الجنّة لا ينالها بشي‏ء من عمله.

[4]اعجز النّاس من عجز عن اكتساب الاخوان و اعجز منه من ضيّع من ظفر به.

[5]اوثق عرى الايمان الحبّ في اللّه و البغض في اللّه و التّولى لاولياء اللّه و التّبرى من اعداء اللّه.

ترجمه‏اخلاق ص : 151
تصميم بر اين كار داشته باشد، مثل معاشرت و مصاحبت با همسايگان و با كسانى كه بر حسب اتفاق در كوچه و بازار و مدرسه يا هر جاى ديگر اجتماع مى‏كنند و مصاحبت با كسانى كه با انسان همسفر مى‏شوند.
ب: مصاحبت و معاشرت اختيارى.
و آن عبارت از برخوردهايى است كه با قصد و اراده انجام مى‏شوند، و همين قسم است كه باعث برادرى دينى مى‏شود «و شايسته پاداش الهى است» چون در مقابل كارهاى غير ارادى پاداشى داده نمى‏شود.
دوم: مصاحبت و همدمى عبارت از همنشينى و آميزش و مجاورت است و اين روابط را انسان با كسى بر قرار مى‏كند كه او را دوست داشته باشد، چه اينكه، انسان از غير محبوب دورى مى‏كند و دنبال آميزش با او نيست.
سوّم: هر كسى را كه انسان دوست دارد يا به خاطر خودش دوستش دارد يا به اين جهت او را دوست دارد كه مى‏تواند بوسيله او به مقصود و هدف اصلى‏اش برسد.
چهارم: هدفى كه انسان از دوستى و معاشرت با ديگران دارد منحصر در يكى از سه نوع زير است.
الف: محدود به لذائذ و بهره‏هاى دنيوى.
ب: هدفى متعلق به لذات و بهره‏هاى اخروى.
ج: هدفى فقط وابسته به خداى تعالى.
بنابر اين دوستيها و معاشرتهاى انسان به چهار قسم تقسيم مى‏شوند.
الف: اينكه انسان كسى را به خاطر خود او دوست داشته باشد اين نوع دوستى در صورتى اتفاق مى‏افتد كه شخصى براى انسان دوست داشتنى باشد به اين معنى كه از ديدن او لذت ببرد يعنى اخلاقش را بپسندد چه اينكه هر جمالى براى كسى كه بتواند آن را درك كند لذيذ است، و هر لذيذى دوست داشتنى است، و لذت تابع پسند است، و پسند تابع موافقت و مناسبت با طبع انسان.
آنچه را كه انسان از شخصى مى‏پسندد يا صورت ظاهرى اوست و يا صورت باطنى او، يعنى كمال عقل و حسن خلق او.
حسن خلق به ناچار خوشرفتارى و اعمال نيك، و كمال عقل، علم عميق را به دنبال دارد و همه اين امور مورد پسند طبع سليم و عقل سالم مى‏باشند و هر چه كه انسان را پسند آيد لذيذ و محبوب
ترجمه‏اخلاق ص : 152
است.
بلكه بايد گفت ائتلاف قلوب انسان‏ها امرى است بس پيچيده‏تر از اين.
چه بسيار اتفاق مى‏افتد كه مودّت و دوستى بين دو نفر محكم مى‏شود بدون اينكه در صورت ظاهرى يا اخلاق يكى از آنها برجستگى يا ملاحتى باشد، ولى يك مناسبت و رابطه درونى اين دوستى و ائتلاف را به وجود مى‏آورد، چه اينكه شباهتهاى درونى افراد بسيار پنهان و نامعلومند و سببهاى آنها بسيار دقيق مى‏باشند، بطورى كه انسان قدرت اطّلاع يافتن بر آنها را ندارد و همين شباهتها هستند كه افراد را به هم جذب مى‏كنند.
رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم به همين شباهتها اشاره كرده و مى‏فرمايد:
ارواح انسان‏ها لشگرهاى آماده‏اى هستند، آنها كه با هم آشنا باشند ائتلاف مى‏كنند و آنها كه با هم ناشناس باشند متفرق مى‏شوند [1].
ناشناسى كه در حديث آمده نتيجه عدم موافقت آنها است و ائتلاف نتيجه توافق و تناسب آنهاست كه در حديث از آن تعبير به «آشنايى» شده.
اين قسم دوستى اگر براى ارضاء شهوت نباشد، جزء حب جمال است و با حبّ براى خدا هيچگونه ارتباطى ندارد، بلكه حبّ بر مبناى سليقه و ناشى از ميل و شهوت نفس است، بنابر اين اگر به وسيله اين دوستى انسان به هدفى مذموم و نكوهيده برسد مذموم و نكوهيده است و گر نه مباح است «و از نظر شرعى هيچ گونه ترجيحى ندارد».
ب: اينكه انسان كسى را دوست داشته باشد ولى محبوبيتش از جهت وسيله بودنش باشد «به عبارت ديگر در واقع انسان چيز ديگرى را دوست دارد ولى اين شخص چون مى‏تواند انسان را به محبوبش برساند دوست داشتنى است» چون وسيله رسيدن به محبوب، محبوب است و به همين خاطر است كه مردم طلا و نقره را دوست دارند، چون طلا و نقره وسيله رسيدن آنها به اهداف و مقاصدشان مى‏باشد، اين دوستى اگر براى رسيدن به اهداف و اغراض دنيوى باشد از اقسام حب براى خدا نيست و مانند قسم اوّل به مباح و مذموم تقسيم مى‏شود.
ج: اينكه انسان چيزى را دوست داشته باشد و مانند قسم دوّم محبوبيتش از جهت وسيله بودنش باشد ولى آن مقصود اصلى از مسائل دنيوى نباشد بلكه از لذايذ و بهره‏هاى اخروى باشد مثل كسى كه استادش را به دليل اينكه به وسيله او تحصيل علم مى‏كند و به اصلاح رفتار خود دست مى‏يابد دوست داشته باشد و هدفش از علم و عمل رستگارى اخروى باشد چنين شخصى در زمره‏
__________________________________________________
[1]الارواح جنود مجنّدة فما تعارف منها ائتلف و ما تناكر منها اختلف.

ترجمه‏اخلاق ص : 153
دوستداران به خاطر خدا به حساب مى‏آيد.
و همينطور كسى كه شاگردش را بدليل اينكه از او علم مى‏آموزد و به دست او تربيت مى‏شود و بدين وسيله به درجه‏اى مى‏رسد كه در ملكوت آسمان مورد احترام و بزرگداشت قرار مى‏گيرد دوست داشته باشد.
جناب عيسى بن مريم عليه السّلام فرمود: كسى كه بداند و عمل كند و ياد دهد در ملكوت آسمان به بزرگى ياد مى‏شود [1].
و اين شخص براى رسيدن به اين هدف مى‏خواهد ياد بدهد و تربيت كند و تعليم نياز به متعلّم دارد ياد دادن، ياد گيرنده مى‏خواهد، پس اين دانش آموز وسيله و آلتى است كه استاد با آموختن به او به اين درجه مى‏رسد، پس اگر او را به عنوان وسيله‏اى كه سينه‏اش را كشتزار خود قرار داده دوست داشته باشد دوست دار براى خداست.
بالاتر از اين اگر كسى گروهى را به خاطر خدا مهمان كند و غذا براى آنها آماده كند اگر آشپزى را بخاطر هنرش در پختن غذا دوست داشته باشد به خاطر خدا دوست داشته.
همينطور اگر كسى را كه متصدّى رساندن صدقات انسان به مستحقين مى‏شود، دوست داشته باشد، بدون شك خدا را دوست داشته است.
و به همين ترتيب اگر انسان كسى را كه لباسش را مى‏شويد و خانه‏اش را جارو مى‏كند و غذايش را مى‏پزد تا او فراغت پيدا كرده به تحصيل علم و عمل بپردازد، دوست داشته باشد و از اول استخدامش به همين خاطر بوده باشد دوست دار براى خدا است.
د: اينكه انسان كسى را به خاطر خدا در راه خدا و براى خدا دوست داشته باشد نه به خاطر اينكه بوسيله او به علمى يا عملى دست يابد او را وسيله چيز ديگرى قرار دهد. اين بالاترين و بزرگترين درجه دوستى است.
«ممكن است تحقق اين گونه دوستى به نظر بعيد آيد ولى اينطور نيست» چه اگر دوستى و محبت كسى بر وجود انسان غلبه كند و تمام وجودش را فرا گيرد نتيجه‏اش اين است كه انسان به تمام چيزهايى كه به او مربوطند يا مناسبتى اگر چه خيلى ضعيف با او داشته باشند محبت مى‏ورزد.
كسى كه كسى را شديدا دوست دارد دوستداران او را نيز دوست دارد، محبوبهاى او را دوست دارد، خدمتكار او را دوست دارد «چون به محبوبش خدمت مى‏كند» هر چه را كه او مدحش كند دوست دارد و هر كس را كه در جلب رضايت او بكوشد دوست دارد.
__________________________________________________
[1]من علم و عمل و علّم فذلك يدعى عظيما في ملكوت السّماء.

ترجمه‏اخلاق ص : 154
به همين منوال كسى كه خدا را دوست دارد، دوستداران او را نيز دوست دارد.
لازمه دوستى براى خدا دشمنى بخاطر خداست اگر كسى را از اين جهت كه مطيع خداست دوست داشتى اگر عصيان كرد لا جرم با او دشمن مى‏شوى زيرا در مقابل خدا سركشى كرده و مغضوب خداست «و آن جنبه‏اى كه او را براى تو محبوب مى‏كرد ديگر در او نيست».
در روايت است كه خدا به يكى از انبياء چنين وحى كرد: زهد و بى رغبتى تو در دنيا به خاطر رسيدن به راحت اخروى است، و بريدنت «از دنيا و روى آوردنت به من» به خاطر اين است كه به وسيله من عزت مى‏يابى و ليكن آيا شده كه در راه من با كسى دشمنى كنى يا به كسى محبت ورزى؟ [1].
__________________________________________________
[1]امّا زهدك في الدّنيا فقد تعجّلت الرّاحة و امّا انقطاعك إلىّ فقد تعزّزت بى، و لكن هل عاديت فيّ عدوّا او واليت فيّ وليّا؟