ترجمهاخلاق ص : 133
باب اوّل حقوقى كه اداى آنها بر انسان لازم است رسالة الحقوق امام چهارم عليه السّلام
به نقل از مرحوم صدوق در كتاب «من لا يحضره الفقيه» [1].
1 - حق خداى تعالى: حق خدا اين است كه او را بپرستى و نسبت به او هيچگونه شرك نورزى اگر توانستى اين دو را با اخلاص به انجام رسانى خداى تعالى بر خود واجب مىداند كه در دنيا و آخرت بى نيازت كند [2].
2 - حق نفست: اين است كه در اطاعت خدا به كارش برى [3].
3 - حق زبان: زبان را بر صاحبش چهار حق است:
الف: اينكه آن را با دور داشتن از ناسزا و فحش محترم دارد.
ب: آن را به خير عادت دهد.
ج: از گفتار زايد بى فايده بازش دارد.
__________________________________________________
[1] من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 376، باب 226، روايت شماره 1626.
قبل از نقل حديث تذكر اين نكته لازم است كه متن حديث بدون شماره گذارى نقل شده است ولى به منظور تسهيل در حفظ و فراگيرى فرازهاى آن در ترجمه تقسيم و شمارهگذارى شده در نقل متن حديث نيز اين شمارهها را حفظ خواهيم كرد.
[2]حقّ اللّه الاكبر عليك ان تعبده و لا تشرك به شيئا فاذا فعلت ذلك باخلاص جعل لك على نفسه ان يكفيك امر الدّنيا و الاخرة.
[3]و حقّ نفسك عليك ان تستعملها بطاعة اللّه عز و جلّ.
ترجمهاخلاق ص : 134
د: به وسيله آن به مردم نيكى كرده با آنها سخن نيكو گويد [1].
4 - حق گوش: حق گوش بر صاحبش اين است كه او را از شنيدن غيبت و جميع صداهاى حرام باز دارد [2].
5 - حق چشم: حق چشم بر صاحبش دو چيز است:
الف: اينكه آن را از نگاه كردن به محرمات باز دارد.
ب: اينكه از نگاه كردنش عبرت گيرد [3].
6 - حق دست: حق دست بر صاحبش اين است كه آن را به سوى محرمات دراز نكند [4].
7 - حق پا: بر تو اين است كه به وسيله آن به سوى محرمات حركت نكنى، چه اينكه فرداى قيامت با همين پاها بر صراط مىايستى پس مواظب باش كه پاهايت از صراط نلغزد كه در آتش جهنم خواهى افتاد [5].
8 - حق شكم: شكم را بر صاحبش دو حق است:
الف: اينكه آن را مخزن غذاهاى حرام نكند.
ب: در خوردن حلال زياده روى نكند [6].
9 - حق فرج: فرج بر صاحبش دو حق دارد:
الف: اينكه آن را از زنا باز دارد.
ب: اينكه آن را از معرض ديد ديگران حفظ كند [7].
10 - حق نماز: «عمده حق نماز به شناخت نماز برمىگردد» بنابر اين حق نماز اين است كه بدانى نماز ورود بر خداست و تو در آن حال در مقابل خدا ايستادهاى، اگر اين را بدانى مانند بندهاى ذليل و حقير كه رغبت به رحمت خدا و ترس از عذاب او دارد و اميد به قبول بسته «و از طرد و حرمان» هولناك، با كمال فروتنى در حال تضرّع و با وقار و سكينه مولايش را تعظيم مىكند، به نماز مىايستى و با روى قلب به او توجه مىكنى و بطور شايسته آن را به پا مىدارى [8].
__________________________________________________
[1]و حقّ اللّسان اكرامه عن الخنا و تعويده الخير و ترك الفصول الّتي لا فائدة لها و البرّ بالنّاس و حسن القول فيهم.
[2]و حقّ السّمع تنزيهه عن سماع الغيبة، و سماع ما لا يحلّ سماعه.
[3]و حقّ البصر ان تغضه عمّا لا يحلّ لك و تعتبر بالنّظر به.
[4]و حقّ يدك ان لا تبسطها إلى ما لا يحلّ لك.
[5]و حقّ رجليك ان لا تمشى بهما إلى ما لا يحلّ لك فبهما تقف على الصّراط فانظر الا تزلا بك فتردى في النّار.
[6]و حقّ بطنك ان لا تجعله وعاء للحرام و لا تزيد على الشّبع.
[7]و حقّ فرجك ان تحصنه عن الزّنا و تحفظه من ان ينظر إليه.
[8]و حقّ الصّلاة ان تعلم انّها وفادة إلى اللّه عزّ و جلّ و أنت فيها قائم بين يدى اللّه عزّ و جلّ، فاذا علمت ذلك قمت مقام العبد الذّليل الحقير
ترجمهاخلاق ص : 135
11 - حق حج: «اداى حق حج نيز مانند نماز به اين بستگى دارد كه تا چه اندازه حج را شناخته باشى» بنابر اين حق حج اين است كه بدانى حج فرار از گناهان و ورود بر خداست و در حج است كه توبهات پذيرفته مىشود، و واجبى را كه خدا بر تو مقرّر كرده بجاى مىآورى [1].
12 - حق روزه: حق روزه اين است كه بدانى روزه پردهاى است كه خدا بر گوش، زبان، چشم، شكم و فرجت كشيده تا بدين وسيله از آتش جهنم حفظت كند. پس اگر روزه را ترك كنى، حفاظى را كه خدا در مقابل عذاب بر تو كشيده پاره كردهاى [2].
13 - حق صدقه: حق صدقه اين است كه بدانى صدقه براى تو ذخيره است در نزد پروردگارت و امانتى است كه باز گرفتنش نياز به شاهد ندارد و هر گاه آن امانت را پنهانى بسپارى اطمينان بيشترى از آشكارا سپردنش خواهى داشت.
و بدانى كه گرفتارى و امراض را در دنيا، و عذاب و آتش را در آخرت از تو دفع خواهد كرد [3].
14 - حق قربانى: حق قربانى اين است كه آن را براى رضايت خدا انجام دهى و نظر مخلوق را در عملت تأثيرى نباشد و تنها هدف از انجام آن جلب رحمت خدا و رهايى در روز ملاقات او باشد [4].
15 - حق سلطان: حق سلطان اين است كه بدانى تو وسيله آزمايش او شدهاى و او را به وسيله سلطهاى كه بر تو دارد مورد امتحان قرار دادهاند و بر تو لازم است كه خشم او را برنيانگيزى كه خود را با دست خود در مهلكه انداخته و در ظلمى كه بر تو روا مىدارد شريك خواهى بود [5].
16 - حق معلم: «معلم را بر شاگرد ده حق است» كه اگر آن را ادا كنى فرشتگان خدا براى تو شهادت مىدهند كه بخاطر خدا علوم او را فراگرفته و توجهى در آن امر به مخلوق نداشتهاى و آن ده حق عبارتند از:
1 - اينكه معلّم و همنشينى او را ارج نهى.
__________________________________________________
.الرّاغب الرّاجى الخائف المستكين المتضرع المعظم لمن كان بين يديه بالسّكون و الوقار و تقبل عليها بقلبك و تقيمها بحدودها و حقوقها.
[1]و حقّ الحجّ ان تعلم انّه وفادة إلى ربّك و فرار إليه من ذنوبك و فيه قبول توبتك و قضاء الفرض الّذى اوجبه اللّه تعالى عليك.
[2]و حقّ الصّوم ان تعلم انّه حجاب ضربه اللّه عزّ و جلّ على لسانك و سمعك و بصرك و بطنك و فرجك ليسترك به من النّار، فان تركت الصّوم خرقت ستر اللّه عليك.
[3]و حقّ الصّدقة ان تعلم انّها ذخرك عند ربّك و وديعتك الّتى لا تحتاج إلى الاشهاد عليها و كنت لما تستودعه سرّا أوثق منك بما تستودعه علانية.
[4]و حقّ الهدى أن تريد به اللّه عزّ و جلّ و لا تريد به خلقه و لا تريد به الا التّعرّض لرحمة اللّه و نجاة روحك يوم تلقاه.
[5]و حقّ السّلطان ان تعلم انّك جعلت له فتنة و انّه مبتلى فيك بما جعله اللّه له عليك من السّلطان و انّ عليك ان لا تتعرّض بسخطه و تلقى بيدك إلى التهلكة و تكون له شريكا له فيما ياتى إليك من سوء.
ترجمهاخلاق ص : 136
2 - كاملا به او توجه كرده به گفتارش نيكو گوش فرا دهى.
3 - صدايت را از او بلندتر نكنى.
4 - هر گاه كسى از او سؤال كند جواب نگويى تا او خود جواب دهد.
5 - در حضور او با كسى صحبت نكنى.
6 - در حضور از او كسى غيبت نكنى.
7 - چون كسى از او بدگويى كند تو از او دفاع كنى.
8 - عيوب او را بپوشانى و محاسنش را اظهار كنى.
9 - با دشمنان او همنشين نشوى.
10 - با دوستان او دشمنى نكنى [1].
17 - حق والى: حق والى اين است كه از او اطاعت كنى و در هيچ امرى از او سر پيچى نكنى مگر امورى كه انجامش باعث غضب خداوند مىشود زيرا نبايد براى اطاعت مخلوق از خالق سرپيچى كنى [2].
18 - حق رعيت: حق زير دستان اين است كه بدانى آنها از اين جهت زير دست تو هستند كه آنها ضعيف و تو قوى مىباشى، بنابر اين واجب است چون پدرى مهربان با آنها به عدالت رفتار كنى و نادانيهاى آنها را بر آنها ببخشى و در عقوبت آنها به خاطر اشتباهات عجله نكنى و خدا را بر اين نعمت كه به تو قدرت داده شكر گزارى [3].
19 - حق شاگرد: حق محصل بر معلم اين است كه بداند خداى عزّ و جلّ بوسيله علمى كه به او داده و خزائن آن را به رويش گشوده، او را قيّم شاگردان كرده، پس اگر در تعليم آنها نيك بكوشد و با آنها درشتى نكند و آنها را آزرده نسازد، خدا بر علم و فضلش بيفزايد و اگر علمش را از مردم منع كند و با آنها درشتى كرده (به آنها دروغ گويد) بر خدا سزاوار است علم و پرتو آن را از او
__________________________________________________
[1]و حقّ سايسك بالعلم التّعظيم له و التّوقير لمجلسه و حسن الاستماع إليه و الاقبال عليه و ان لا ترفع صوتك عليه و لا تجيب احدا يساله عن شيء حتّى يكون هو الّذى يجيب و لا تحدّث احدا و لا تغتاب عنده احدا و ان تدفع عنه اذا ذكر عندك بسوء و ان تستر عيوبه و تظهر مناقبة و لا تجالس له عدوا و لا تعادى له وليا فاذا فعلت ذلك شهد لك ملائكة اللّه بانّك قصدته و تعلّمت علمه للّه عزّ و جلّ اسمه لا للنّاس.
[2]و امّا حقّ سايسك بالملك فان تطيعه و لا تعصيه الا فيما يسخط اللّه عزّ و جلّ فانّه لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق.
به نظر مىرسد در اين فراز حضرت به والى عادل كه از طرف امام معصوم يا پيامبر منصوب بوده و اطاعت او واجب است اشاره مىكند در حالى كه موضوع فراز پانزدهم سلاطين جور مىباشد.
[3]و امّا حقّ رعيّتك بالسّلطان فان تعلم انّهم صاروا رعيّتك لضعفهم و قوّتك فيجب ان تعدل فيهم و تكون لهم كالوالد الرّحيم و تغفر لهم جهلهم و لا تعاجلهم بالعقوبة و تشكر اللّه عزّ و جلّ على ما اتاك من القوة عليهم.
ترجمهاخلاق ص : 137
بگيرد و محبت او را از دلها بردارد [1].
20 - حق همسر: حق زن بر شوهر اين است كه بداند خدا زن را مايه آرامش و انس او قرار داده و بداند كه او نعمتى است كه خدا به او ارزانى داشته، پس اگر چه حق او بر زن بيشتر است ولى احترامش كرده با او مدارا كند زيرا حق او هم بر تو اين است كه به او ترحّم كنى چون او اسير تو است و غذا و لباسش دهى و چون نادانى كند بر او ببخشى [2].
21 - حق بنده: حق بنده و مملوك بر تو اين است كه بدانى او مخلوق پروردگار تو و همنوع تو است و تو مالك او نيستى، چون تو او را نيافريدهاى و هيچ عضوى از او را نساختهاى و روزيش ندادهاى و اين خداست كه او را در اختيار تو قرار داده و تو را امين بر او نموده و او را به رسم امانت به تو سپرده تا آنچه خير به سوى او مىآيد براى تو حفظ كند، پس همچنانكه خدا با تو نيكى كرده تو با او نيكى كن و اگر آن را نمىپسندى با ديگرى تعويضش كن ولى مخلوق خدا را عذاب نكن و هيچ قدرتى جز به اراده خدا وجود ندارد [3].
22 - حق مادر: حق مادر اين است كه بدانى او بطورى تو را حمل كرد كه هيچ كس نتواند كسى را تحمل كند، و چيزى از ثمره جانش به تو داد كه كسى به كسى نمىدهد، و با تمام وجودش تو را حفظ كرد.
و باكى از اين نداشت كه خودش گرسنه بماند تا بتواند تو را سير كند، و خودش تشنه بماند تا تو را سيراب كند، و خودش عريان بماند تا تو را بپوشاند، و خودش سايه بانى نداشته باشد تا تو را در سايه حفظ كند.
و به خاطر تو خوابش را ترك كرد و از سرما و گرما حفظت كرد تا تو براى او باشى.
پس جز با يارى خدا تو را ياراى سپاسگزارى از او نيست [4].
__________________________________________________
[1]و امّا حقّ رعيتك بالعلم فان تعلم انّ اللّه عزّ و جلّ انّما جعلك قيّما لهم فيما اتاك من العلم و فتح لك من خزائنه فان احسنت في تعليم النّاس و لم تخرق بهم و لم تضجر عليهم زادك اللّه من فضله و ان أنت منعت النّاس علمك او خرقت بهم عند طلبهم العلم منك كان حقا على اللّه ان يسلبك العلم و بهاءه و يسقط من العلوب محلّك.
[2]و امّا حقّ الزوجة فان تعلم انّ اللّه عزّ و جلّ جعلها لك سكنا و انسا فتعلم انّ ذلك نعمة من اللّه عزّ و جلّ عليك فتكرمها بها، و ان كان حقكّ عليها اوجب فانّ لها عليك ان ترحمها لأنّها اسيرك و تطعمها و تكسوها و اذا جهلت عفوت عنها.
[3]و امّا حقّ مملوكك فان تعلم انّه خلق ربّك و ابن ابيك و امّك و لحمك و دمك لم تملكه لانّك ما صنعته دون اللّه و لا خلقت شيئا من جوارحه و لا اخرجت له رزقا و لكنّ اللّه عزّ و جلّ كفاك ذلك ثم سخّره لك و ائتمنك عليه و استودعك ايّاه ليحفظ لك ما تأتيه من خير إليه فاحسن اليه كما احسن اللّه إليك و ان كرهنة استبدلت به و لم تعذّب خلق اللّه عزّ و جلّ و لا حول و لا قوّة الا باللّه.
[4]و امّا حقّ امّك ان تعلم انّها حملتك حيث لا يحتمل احدا احدا و وقتك بجميع جوارحها و لم تبال ان تجوع و تطعمك و تعطش و تسقيك و تعرى و تكسوك و تضحى و تظلّك و تهجر النّوم لأجلك و وقتك الحرّ و البرد لتكون لها فانّك لا تطيق شكرها الا بعون اللّه و توفيقه.
ترجمهاخلاق ص : 138
23 - حق پدر: حق پدر اين است كه بدانى او ريشه توست و اگر او نبود تو نيز نبودى پس هرگاه چيزى خوشايند در خود ديدى بدان كه اين نعمت كه به تو رسيده اصلش از پدرت مىباشد، پس به همان اندازه شكر و سپاس خداى را بجا آور [1].
24 - حق فرزند: حق فرزند اين است كه بدانى او از توست و در دنيا با نيك و بدش به تو نسبت داده مىشود و در قيامت درباره تأديب و راهنماييش به سوى خدا و ياريش بر اطاعت خدا از تو سؤال خواهد شد، پس با او مانند كسى رفتار كن كه مىدانى در مقابل نيكى به او پاداش مىگيرى و در مقابل بدى در حق او عقاب مىشوى [2].
25 - حق برادر: حق برادر اين است كه بدانى برادر، يار و مايه عزّت و قوّت توست، پس از او به عنوان وسيلهاى در سرپيچى خالق و ظلم به مخلوق استفاده نكن، و او را در برابر دشمن تنها مگذار و از نصيحت كردنش خوددارى نكن، البته اين حقوق براى برادرى ثابت است كه مطيع خدا باشد و گر نه اكرام و احترام خدا سزاوارتر از غير است [3].
26 - حق كسى كه تو را از بندگى نجات داده: «اگر كسى تو را از بندگى نجات داده در راه خدا آزادت كرده نعمت بزرگى را در حقّت ارزانى داشته و خدمتى شايسته براى تو انجام داده» پس بدان كه او مالش را در راه تو خرج كرده، و تو را از ذلّت و وحشت بندگى به سوى عزّت و انس حريّت خارج نموده، و از اسارت ملكيت آزادت كرده، قيد و بند بردگى از دست و پايت برداشته، از آن زندان رهايت كرده و تو را مالك خود كرده، و اين فرصت را به تو بخشيده كه پروردگارت را عبادت كنى.
بنابراين سزاوارترين مردم در مرگ و زندگى به توست و يارى او با هر چه كه لازم باشد حتى جان بر تو واجب است [4].
27 - حق كسى كه او را از بندگى نجات دهى: حق اين شخص اين است كه بدانى خداى تعالى
__________________________________________________
[1]و امّا حقّ ابيك فان تعلم انّه اصلك فانّك لو لاه لم تكن فمهما رأيت من نفسك ما يعجبك فاعلم انّ أباك اصل النّعمة عليك فيه فاحمد اللّه و اشكره على قدر ذلك و لا قوّة الا باللّه.
[2]و امّا حقّ ولدك فان تعلم انّه منك و مضاف إليك في عاجل الدّنيا بخيره و شرّه و انّك مسئول عمّا ولّيته من حسن الأدب و الدّلالة على ربّه عزّ و جلّ و المعونة على طاعته فاعمل في امره عمل من يعلم انّه مثاب على الاحسان إليه معاقب على الاساءة إليه.
[3]و امّا حقّ اخيك فان تعلم انّه يدك و عزّك و قوّتك فلا تتّخذه سلاحا على معصية اللّه و لا عدّة للظّلم لخلق اللّه، و لا تدع نصرته على عدّوه و النّصيحة له فان اطاع اللّه و إلا فليكن اللّه اكرم عليك منه و لا قوّة الا باللّه.
[4]و امّا حقّ مولاك المنعم عليك فان تعلم انّه انفق فيك ما له و اخرجك من ذلّ الرّقّيّة و وحشته إلى عزّ الحرّيّة و انسها فاطلقك من اسر الملكة و فك عنك قيد العبوديّة و اخرجك من السّجن و ملّكك نفسك و فرّغك لعبادة ربّك و تعلم انّه اولى الخلق بك في حياتك و موتك و انّ نصرته عليك واجبة بنفسك و ما احتاج إليه منك و لا قوّة الا باللّه.
ترجمهاخلاق ص : 139
آزاد شدن او را وسيلهاى براى تو در نزديك شدن به خودش و مانعى از آتش جهنم قرار داده و بدانى كه «بر اين عمل دو پاداش دارى»:
الف: پاداش دنيا و آن عبارت از ارثى است كه از آن شخص در صورت نداشتن فاميل به تو مىرسد تا مالى كه براى او مصرف كردهاى جبران شود.
ب: پاداش اخروى كه همان بهشت است [1].
28 - حق كسى كه به تو كمك كرده: اگر كسى به تو كمكى كرد يا خرج زندگيت را تأمين نمود حقّش اين است كه كمكش را به ياد داشته از او تشكّر كنى و با قول نيكو خدمتش را ارج نهى و او را بين خود و خدا خالصانه دعا كنى.
در اين صورت در نهان و آشكار از او قدردانى كردهاى و اگر روزى هم توانستى عمل خيرش را تلافى كنى حتما تلافى كن [2].
29 - حق مؤذن: حق مؤذن اين است كه بدانى او «با صداى اذانش» خدا را به يادت مىآورد و تو را به طرف بهرهمندى از انجام فريضه الهى مىخواند و تو را در انجام آن يارى مىكند. پس اين احسانش را تشكر كن [3].
30 - حق امام جماعت: حق امام جماعت اين است كه بدانى او سفارت بين تو و پروردگارت را به عهده گرفته و بجاى تو صحبت مىكند و تو بجاى او سخن نمىگوئى او براى تو دعا مىكند و تو براى او دعا نمىكنى و در آن هول و هراس صحبت با خدا به جاى تو ايستاده و اگر نقص و كمبودى در نمازش باشد ضررى به تو نمىرساند در حالى كه اگر نمازش كامل باشد تو با او شريكى و او بيش از تو سهمى نخواهد برد و جان تو را با جان خودش حفظ كرد، و نماز تو را با نماز خودش محافظت نمود، پس به اندازه اين خدمات و زحمات از او تشكر كن [4].
31 - حق همنشين: حق همنشين اين است كه با او آرام برخورد كنى و در صحبت كردن نيمى
__________________________________________________
[1] و امّا حقّ مولاك الّذى انعمت عليه فان تعلم انّ اللّه عزّ و جلّ جعل عتقك له وسيلة إليه و حجابا لك من النّار و انّ ثوابك في العاجل ميراثه اذا لم يكن له رحم مكافاة لما انفقت من مالك و في الآجل الجنّة.
[2] و امّا حقّ ذى المعروف عليك فان تشكره و تذكر معروفه و تكسبه المقالة الحسنة و تخلص له الدعاء فيما بينك و بين اللّه تعالى فاذا فعلت ذلك كنت قد شكرته سرّا و علانية ثمّ ان قدرت على مكافاته يوما كافيته.
[3] و امّا حقّ المؤذّن ان تعلم انّه مذكّر لك ربّك عزّ و جلّ و داع لك إلى حظّك و عونك على قضاء فرض اللّه عليك فاشكره على ذلك شكرك للمحسن إليك.
[4] و امّا حقّ امامك في صلاتك فان تعلم انّه تقلّد السّفارة فيما بينك و بين ربّك عزّ و جلّ و تكلّم عنك و لم تتكلّم عنه و دعا لك و لم تدع له و كفاك هول المقام بين يدى اللّه عزّ و جلّ فان كان نقص كان عليه دونك و ان كان تماما كنت شريكه و لم يكن له عليك فضل فوقى نفسك بنفسه و صلاتك بصلاته فتشكر له على قدر ذلك.
ترجمهاخلاق ص : 140
از وقت را به او بدهى و از پيش او با اجازهاش برخيزى اما اگر او خواست بدون اجازه تو برخيزد ناراحت نشوى و لغزشهاى او را فراموش كرده و كارهاى نيكش را به ياد داشته باشى و جز سخن خير با او نگوئى [1].
32 - حق همسايه: و اما همسايه را بر تو ده حق است:
1 - در غيابش حقش را مراعات كنى.
2 - در حضورش اكرامش نمائى.
3 - اگر مورد ظلم قرار گرفت ياريش دهى.
4 - در اسرار او تجسّس نكنى.
5 - زشتيهايش را پرده پوشى.
6 - اگر مطمئن شدى پذيرش نصيحت دارد او را در پنهانى نصيحت كنى [2].
7 - در گرفتاريها او را به حال خود رها نكنى.
8 - لغزشهاى او را نديده بگيرى.
9 - گناهانش را ببخشى.
10 - با او محترمانه معاشرت كنى [3].
33 - حق همراه: «هنگامى كه دو نفر با هم در سفرى همراه شوند سابقه آشنايى داشته باشند يا نه به محض همراهى حقوقى بر يكديگر پيدا مىكنند كه مراعات آنها لازم است حقوق همراه بر همراه عبارت از چهار چيز است»:
1 - با انصاف و احسان با او همراهى كنى و همانطور كه او تو را احترام مىكند احترامش كنى.
2 - سعى كنى در احترامات بر تو سبقت نگيرد و اگر در مواردى جلو افتاد تو نيز تلافى كنى.
3 - همانطور كه او تو را دوست مىدارد، دوستش بدارى.
4 - اگر تصميم بر انجام گناهى گرفت او را از انجامش باز دارى.
«و خلاصه اينكه:» براى او مايه رحمت باشى نه مايه عذاب [4].
__________________________________________________
[1]و امّا حقّ جليسك فان تلين له جانبك و تنصفه في مجازاة اللّفظ و لا تقوم من مجلسك الا باذنه و من تجلس إليه يجوز له القيام عنك بغير اذنك و تنسى زلاته و تحفظ خيراته و لا تسمعه الا خيرا.
[2] عبارتى كه اين گونه ترجمهاش كردهايم اين است: «ان علمت انّه يقبل نصيحتك نصحته فيما بينك و بينه»، اين عبارت را به اين صورت هم مىتوان ترجمه كرد، اگر دانستى كه او پذيرش نصيحت دارد در امورى كه به تو مربوط مىشود نصيحتش كن.
[3]و امّا حقّ جارك فحفظه غائبا و اكرامه شاهدا و نصرته اذا كان مظلوما و لا تتّبع له عورة فان علمت عليه سوء سترته عليه و ان علمت انّه يقبل نصيحتك نصحته فيما بينك و بينه و لا تسلّمه عند شدائده و تقيل عثراته و تغفر ذنبه و تعاشره معاشرة كريمة.
[4]و امّا حقّ الصاحب فان تصحبه بالتّفضّل و الانصاف و تكرمه كما يكرمك و لا تدعه يسبق إلى مكرمة فان سبق كافيته و تودّه كما يودّك
ترجمهاخلاق ص : 141
34 - حق شريك: حقوق شريك در امور ذيل خلاصه مىشود:
1 - هنگامى كه پيش تو نيست «و اموالش در اختيار تو قرار دارد چنان با اموالش برخورد كنى كه گوئى خودش آنجاست» او را از حضور در آنجا بىنياز كنى.
2 - چون حاضر باشد حقوقش را رعايت كنى.
3 - چون در موردى نظر دهد بر خلاف او نظر ندهى.
4 - بدون مشورت او عملى انجام ندهى.
5 - مالش را حفظ نموده در مقابل خيانت و فريب او خيانت نكنى [1].
زيرا تا زمانى كه دو شريك به هم خيانت نكنند دست خدا بر سر آنان قرار دارد [2].
35 - حق مال: حق مال اين است، كه آن را از راه حلال بدست آورى و جز در مسير صحيح مصرف نكنى و در مورد آن كسى را كه زبان تشكر ندارد بر خود ترجيح ندهى، با آن در راه اطاعت پروردگارت كوشش كن و بخل نورز كه عاقبت دچار حسرت و پشيمانى و عواقب بد آن مىشوى [3].
36 - حق طلبكار: اگر طلبكار مالش را تقاضا نمود و تو قدرت پرداخت داشتى مالش را به او پس بده و اگر قدرت پرداخت نداشتى او را با گفتارى خوش راضى كرده و با ملاطفت رد كن [4].
37 - حق دوست: حق دوست اين است كه او را فريب ندهى و با او خدعه نكنى و دربارهاش تقوا پيشه كنى [5].
38 - حق دشمنى كه بر تو ادعا دارد: اگر چيزى را كه از تو ادعا مىكند حق اوست پس تو خود بمثابه شاهدى براى او باش و بر او ظلم نكن و حقش را بده و اگر ادعايش باطل است و او حقى بر تو ندارد باز هم مدارا كن و با او خشونت نكن كه پروردگارت را به غضب آورى [6].
__________________________________________________
و تزجره عمّا يهمّ به من معصية و كن عليه رحمة لا عذابا.
[1] جملهاى كه به اين صورت ترجمه شد در متن به اين صورت است «و لا تخنه فيما غرّ او خان» ولى در كتاب فقيه چنين است «فيما عزّ او هان» بنابراين معنى جمله اين است: «و در هيچ مال گرانبها يا بى ارزشى به او خيانت نكن».
[2]و امّا حقّ الشّريك فان غاب كفيته و ان حضر رعيته و لا تحكم دون حكمه و لا تعمل برأيك دون مناظرته و تحفظ عليه ما له و لا تخنه فيما عزّ او هان من امره فانّ يد اللّه تبارك و تعالى على الشّريكين ما لم يتخاونا.
[3]و امّا حقّ مالك فان لا تأخذه الا من حلّه و لا تنفقه الا في وجهه و لا تؤثر على نفسك من لا يحمدك فاعمل به بطاعة ربّك و لا تبخل به فتبوء بالحسرة و النّدامة مع التّبعة.
[4]و امّا حقّ غريمك الّذى يطالبك فان كنت موسرا اعطيتها و ان كنت معسرا ارضيته بحسن القول و رددته عن نفسك ردا لطيفا.
[5]و امّا حقّ الخليط ان لا تغرّه و لا تغشّه و لا تخدعه و تتّقى اللّه تعالى في امره.
[6]و امّا حقّ الخصم المدّعى عليك فان كان ما يدّعى عليك حقّا كنت شاهده على نفسك و لم تظلمه و اوفيته حقّه و ان كان ما تدّعى باطلا رفقت به و لم تأت في امره غير الرّفق و لم تسخط ربّك في امره.
ترجمهاخلاق ص : 142
39 - حق دشمنى كه بر او ادعا دارى: اگر چيزى را كه از او ادعا مىكنى حق توست با نيكى سخن بگو «و اكنون كه حق خود را طلب مىكنى» حق او را انكار نكن، و اگر مىدانى كه حقى بر او ندارى از خدا بترس توبه كن و ترك دعوى نما [1].
40 - حق كسى كه با تو مشورت مىكند: اگر مىتوانى او را راهنمائى كن و گر نه او را به كسى كه توانائى ارشادش را دارد رهنمون باش [2].
41 - حق كسى كه با او مشورت مىكنى: اگر نظرى داد كه با رأى تو موافق نبود او را متّهم نكنى و اگر رأيش با تو موافق بود خدا را سپاس گويى [3].
42 - حق كسى كه از تو نصيحت مىخواهد: او را تا حد تواناييت نصيحت كنى و با او مدارا كرده و مهربان باشى [4].
43 - حق نصيحت كننده: حقش اين است كه در مقابل او فروتن باشى و به گفتارش گوش فرا دهى، اگر به صوابت ره نمود خدا را سپاس كن، و اگر موفق نشد با او مهربان باش و او را متهم نكن و توجه داشته باش كه او اشتباه كرده پس مؤاخذهاش نكن مگر اينكه مستحق تهمت باشد كه در اين صورت نبايد اصلا به او اعتنا كنى [5].
44 - حق بزرگتر: بزرگتر از خود را به خاطر سنش احترام كن، و به خاطر تقدمش در اسلام ارج بنه. به هنگام مخاصمه با او مقابله نكن در راه جلوتر از او نيفت، او را سبك و نادان مشمر و اگر با تو خشونت كرد تحمل كن و او را به خاطر حق و حرمت مسلمانى احترام نما [6].
45 - حق كوچكتر: با كوچكتر از خود مهربان باش. آنچه مىدانى به او بياموز، اشتباهاتش را ببخش و عيوبش را پرده بپوش، با او مدارا كن و او را كمك نما [7].
46 - حق سائل: حق سائل اين است كه تا حد نيازش به او بدهى [8].
__________________________________________________
[1]و امّا حق خصمك الّذى تدّعى عليه ان كنت محقا في دعواك مقاولته و لم تجحد حقّه و ان كنت مبطلا في دعواك اتّقيت اللّه عزّ و جلّ و تبت إليه و تركت الدّعوى.
[2]و امّا حقّ المستثير علمت له رأيا حسنا اشرت عليه و ان لم تعلم له ارشدته إلى من يعلم.
[3]و حقّ المشير عليك ان لا تتّهمه فيما لا يوافقك من رأيه و ان وافقك حمدت اللّه عزّ و جل.
[4]و امّا حقّ المستنصح ان تؤدى إليه النّصيحة و ليكن مذهبك الرّحمة له.
[5]و حقّ النّاصح ان تلين له جناحك و تصغى إليه بسمعك فان أتى بالصّواب حمدت اللّه عزّ و جلّ و ان لم يوفّق رحمته و لم تتهمه و علمت انّه اخطأ و لم تؤاخذه بذلك الا ان يكون مستحقّا للتّهمة و لا تعبأ بشيء من امره على حال.
[6]و امّا حقّ الكبير توقيره لسنّة و اجلاله لتقدّمه في الاسلام قبلك و ترك مقابلته عند الخصام و لا تسبقه إلى طريق و لا تتقدّمه و لا تستجهله و ان جهل عليك احتملته و اكرمته لحقّ الاسلام و حرمته.
[7]و امّا الصّغير رحمته في تعليمه و العفو عنه و السّتر عليه و الرّفق به و المعونة له.
[8]و امّا حقّ السائل اعطائه على قدر حاجته
گدائى در اسلام به جز در موارد ضرورت عملى است نامشروع و اگر كسى به حكم ضرورت ناچار به سؤال شود بر مسلمين و در رأس آنها
ترجمهاخلاق ص : 143
47 - حق مسئول: «اگر لازم شد از كسى چيزى تقاضا كنى» در صورتى كه تقاضايت را پذيرفت و حاجتت را بر آورد با تشكر از او بپذير و بدان كه او به تو احسان كرده قبل از آنكه تو در حق او احسان كرده باشى و اگر تقاضايت را نپذيرفت عذرش را بپذير «و از اينكه نيازت را مرتفع نكرده ناراحت نباش» [1].
48 - حق كسى كه به خاطر خدا مسرورت كند: اين است كه اول از خدا و سپس از او تشكر كنى [2].
49 - حق كسى كه به تو بدى كند. اين است كه او را ببخشى و اگر بدانى كه بخشش زيان آور است يعنى او را بر بدرفتاريش تشويق مىكند آنگاه از ديگران يارى بخواه كه قرآن مجيد مىفرمايد: «وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمٍ فَاولئِكَ ما عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ 42: 41»[3].
50 - حق هم كيشان: حق كسانى كه آئين اسلام دارند و هم كيش تو محسوب مىشوند اين است كه تصميم بگيرى به آنها ضرر نرسانى و به آنها بخشش داشته باشى، در مقابل بديهايشان مدارا كنى و در راه وحدت و اصلاح آنان و تشكر از نيكوكاران آنها و دور كردن اذيت و آزار از آنها كوشا باشى.
آنچه را براى خودت دوست مىدارى براى آنها نيز دوست بدارى.
و آنچه را به خود نمىپسندى بر آنان روا ندارى، پيروان آنان را به منزله پدر، جوانانشان را به منزله برادر، پيرزنان آنان را به منزله مادر و كودكان آنها را به منزله فرزندت حساب كنى [4].
51 - حق اقليتهاى مذهبى كه در ذمه اسلام زندگى مىكنند: اين است كه آنچه را خدا از آنان
__________________________________________________
دولت اسلامى واجب است او را بى نياز كنند. ولى كمك بايد به گونهاى باشد كه او را تبديل به يك مصرف كننده بىثمر كه كارش فقط خوردن دسترنج ديگران است نكند بلكه بايد با بخشيدن سرمايه يا دادن شغل او را در راه توليد صحيح به خدمت جامعه گرفت تا ضمن بىنياز شدن به حال جامعه نيز مفيد باشد. و لذا در سيره ائمه عليهم السّلام مشهود است كه هرگاه كسى از آنها تقاضاى كمك مىكرد با بخشيدن سرمايه او را براى هميشه از سؤال بىنياز مىكردند.
بنابر اين آنچه كه اكنون در جامعههاى اسلامى رسم شده كه هر كس روزانه پول خردى به دست فقرا و يا گداهاى حرفهاى مىدهد كاملا با دستورات شرع مقدس مخالف است و درآمدى كه از اين راه به دست آيد خالى از اشكال نيست، در حالى كه معلوم نيست سودى هم به حال انفاق كنندگان داشته باشد.
[1]و امّا حقّ المسئول ان اعطى فاقبل منه بالشّكر و المعرفة بفضله و ان منع فاقبل عذره.
[2]و امّا حقّ من سرّك للّه تعالى ان تحمد اللّه عزّ و جلّ اوّلا ثمّ تشكره.
[3]و امّا حقّ من اساءك ان تعفو عنه و ان علمت انّ العفو يضرّ انتصرت قال اللّه تبارك و تعالى: «و لمن انتصر بعد ظلم فأولئك ما عليهم من سبيل»
كسى كه بعد از ظلمى كه بر او روا شده داد خواهى كند مؤاخذه نمىشود. (سوره شورى، آيه 41).
[4]و امّا حقّ اهل ملّتك اضمار السّلامة و الرّحمة لهم و الرّفق بمسيئهم و تألفهم و استصلاحهم و شكر محسنهم و كفّ الاذى عنهم، و تحبّ لهم ما تحبّ لنفسك و تكره لهم ما تكره لنفسك و ان يكون شيوخهم بمنزلة ابيك و شبانهم بمنزلة اخوتك و عجائزهم بمنزلة امّك و الصّغار بمنزلة اولادك.
ترجمهاخلاق ص : 144
مىپذيرد از آنها بپذيرى «و اضافه بر تكليفاتى كه خدا بر آنها مقرر نموده از نزد خود چيزى را بر آنها تكليف نكنى». و تا زمانى كه بر عهد خود با خدا [1] پايدار باشند بر آنها ظلمى روا مدارى [2].
__________________________________________________
[1] منظور از عهد خدا محدوده مقرراتى است كه در حكومت اسلامى براى اقليتهاى مذهبى وضع شده كه تا زمانى كه از محدوده آن پا فراتر ننهند، از نظر حقوق اجتماعى با مسلمانان يكسان مىباشند.
[2]و امّا حقّ اهل الذّمّة ان تقبل منهم ما قبل اللّه عزّ و جلّ منهم و لا تظلمهم ما وفوا اللّه عزّ و جل بعهده.
|