[رويداد مباهله‏]
هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مكه را فتح كرد و عرب تحت فرمان او درآمد نمايندگان و نامه‏هايى از سوى خود به مناطق مختلف جهان فرستاده و مردم را به اسلام دعوت كرد. «عقبه بن غزوان»، «عبد اللّه بن ابى اميه»، «هدير بن عبد اللّه» و «حبيب بن سنان» نمايندگان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بودند كه به «نجران» اعزام شده تا مسيحيان آنجا را به اسلام دعوت نمايند. و به آنان پيشنهاد كنند يا اسلام را پذيرفته و با مسلمانان برادر شوند، يا در صورت نپذيرفتن اسلام جزيه پرداخته و در صورت رد هر دو پيشنهاد آماده جنگ باشند.
در نامه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمده بود: بگو: اى اهل كتاب بياييد از سخن حقى كه ما و شما آن را قبول داريم پيروى كنيم، كه بجز خداى يكتا هيچكس را نپرستيده، چيزى را شريك او قرار نداده، و برخى را
ترجمه‏المراقبات ص : 501
بجاى خدا به خدايى تعظيم نكنيم. اگر آنها از حق روى گرداندند، بگوييد شما گواه باشيد كه ما تسليم فرمان خداونديم».
پس از رسيدن پيام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در معبد بزرگ خود گرد آمدند. عده ديگرى نيز از «مذحج»، «عك»، «حمير»، «انمار» و خويشان و همسايگان آنها از قبايل «سبأ» - كه همگى بجهت سرنوشت مشترك خود و شرايطى كه براى آنان بوجود آمده بود خشمگين بودند - به آنان پيوستند.
اسقف بزرگ آنان كه انسان موحدى بود، علاوه بر مسيح به پيامبر عليه السّلام نيز ايمان داشت ولى اين مطلب را پنهان مى‏كرد. وقتى ديد مى‏خواهند به مدينه رفته و با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به مشاجره برخيزند، آنان را پند و اندرز داده و به تأمل و تأنى دعوت كرد. «كرز بن سبره حارثى» - كه در آن زمان سرپرست قبيله «بنى حارث بن كعب» و فرمانده نظامى آنان و از اشراف و بزرگان آنان محسوب مى‏شد - از سخنان او خشمگين شده و به مقابله با او برخاست ولى اسقف بزرگ، «سيد» و «عاقب» كه آنان نيز از بزرگان قوم خود بودند، به مقابله با او برخاستند.
و باين ترتيب گفتگوى آنان طول كشيد تا جايى كه براى تطبيق صفات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با آنچه پيامبران گذشته در مورد او گفته بودند، كتاب «جامعه» را آورده و ديدند سخنان اسقف بزرگ درست است. در اين جا بود كه «سيد» و «عاقب» مضطرب شده و تصميم گرفتند براى مشاهده صفات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و تطبيق بشارتهاى پيامبران گذشته با او به
ترجمه‏المراقبات ص : 502
مدينه بروند.
«سيد» و «عاقب» بهمراه چهارده نفر از بزرگان و علماى مسيحى نجران و هفتاد نفر از اشراف و بزرگان «بنى حارث بن كعب» براى ديدن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بطرف مدينه حركت كردند. آنان داراى چهره‏هاى زيبا و بدنى متناسب بودند و هنگامى كه نزديك مدينه رسيدند، براى اين كه با همراهان خود به مسلمين و مردم مدينه فخر فروشى كنند، سيد و عاقب سفارش كردند كه از مركبهاى خود پياده شده، خود را آرايش كرده، لباسهاى معمولى خود را از تن در آورده، لباسهاى ابريشمى و زيباترين و بهترين لباسهاى خود را بپوشند، خود را خوشبو نموده و با شكلى زيبا و صفى منظم بسوى مدينه حركت نمايند. وقتى در مسجد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وارد شدند، وقت نماز آنان بود. بطرف مشرق مشغول نماز شدند.
مسلمانان خواستند مانع اين عمل شوند ولى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نگذاشت.
تا سه روز نه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آنان را دعوت به اسلام كرد و نه آنان از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سئوالى كردند، تا بدين ترتيب آنان فرصت كافى براى ديدن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و تطبيق صفات او با آنچه در كتابهاى خود درباره پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ديده بودند، داشته باشند. پس از سه روز پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آنان را به اسلام دعوت نمود. گفتند: ابا القاسم تمام نشانيهايى را كه در كتابهاى آسمانى درباره پيامبر بعد از عيسى عليه السّلام گفته شده، در تو يافتيم مگر يك علامت كه بزرگترين آنهاست. حضرت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: چه
ترجمه‏المراقبات ص : 503
نشانه‏اى؟ گفتند: در انجيل آمده است كه او مسيح را تصديق كرده و به او ايمان دارد ولى تو به او ناسزا گفته و او را دروغگو مى‏دانى و مى‏پندارى او بنده خداست. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: خير. من او را تصديق كرده و به او ايمان دارم و گواهى مى‏دهم او پيامبرى است كه از جانب پروردگارش فرستاده شده و بنده‏اى است كه سود و زيان و مرگ و زندگى و برانگيختن او بدست خودش نمى‏باشد. آنان گفتند: آيا بندگان خدا مى‏توانند كارهايى را كه او انجام مى‏داد، انجام دهند؟ و آيا پيامبران توانايى فوق العاده او را داشتند؟ آيا او مردگان را زنده، كورها را بينا نكرده و پيسيها را شفا نداده است؟ آيا مكنونات قلبى و آنچه در خانه‏هايشان ذخيره كرده بودند را به آنان نمى‏گفت؟ آيا كسى جز خدا يا پسر خدا توان چنين كارهايى را دارد؟ و درباره مسيح عليه السّلام خيلى غلو كردند.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمودند: برادرم، عيسى همانگونه كه گفتيد، بود.
مردگان را زنده، كور و پيس را شفا داده و آنچه را كه در ذهن قوم خود بود و نيز چيزهايى را كه در خانه‏هايشان ذخيره كرده بودند به آنان مى‏گفت: ولى تمام اين‏ها با اذن خداى عز و جل بود. او بنده خدا بود و اين مطلب براى او ننگ نيست و او نيز از آن ابايى نداشت. او داراى گوشت، خون، مو، استخوان، عصب و آميخته‏اى از اعضاى بدن بود.
غذا مى‏خورد، تشنه مى‏شد و سفره مى‏گستراند. پروردگارش يگانه حقى بود كه هيچ مثل و مانندى ندارد.
ترجمه‏المراقبات ص : 504
گفتند: كسى را به ما نشان بده كه بدون پدر بوجود آمده باشد.
فرمود: آفرينش آدم از او شگفت انگيزتر است، او بدون پدر و مادر بوجود آمد، و هيچ كارى براى خدا سخت‏تر يا آسانتر از كار ديگرى نيست. و هر وقت خدا بخواهد چيزى را بوجود آورد، فقط به آن مى‏گويد بوجود بيا، او نيز بوجود مى‏آيد. و اين آيه را براى آنان خواند:
«خلقت عيسى نزد خدا مانند خلقت آدم است كه آن را از خاك آفريد آنگاه به او فرمود: بوجود بيا. او نيز بوجود آمد.»«» سيد و عاقب گفتند: سخنان تو ما را قانع نكرده و به آنچه تو مى‏خواهى اقرار نمى‏كنيم بنا بر اين مباهله كرده و لعنت خدا را بر دروغگو قرار مى‏دهيم. و باين ترتيب حق بزودى آشكار مى‏گردد. در اين جا بود كه خداوند آيه مباهله را بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل فرمود: «اگر بعد از اين كه آگاه شدى، كسى در مورد او (عيسى) با تو مجادله نمايد، بگو: بياييد هر كدام از ما و شما خودمان و زنان و فرزندانمان را گرد آورده، مباهله نموده و دروغگو را گرفتار لعنت و عذاب خدا نماييم.»«» پيامبر نيز اين آيه را براى آنان خواند. سپس فرمود: خداوند به من دستور داده است كه اگر بخواهيد و بر گفته خود استوار باشيد، به خواسته شما عمل كرده و با شما مباهله كنم. آنها گفتند: فردا با تو مباهله مى‏كنيم تا حقيقت روشن شود. آنگاه با همراهان خود از پيش
ترجمه‏المراقبات ص : 505
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم برخاستند.
هنگامى كه به منزلگاه خود در «حره» رسيدند يكى از آنها به ديگرى گفت: مباهله كار را يكسره خواهد كرد. بنابراين قبل از هر چيز بنگريد با چه كسانى براى مباهله مى‏آيد. آيا با تمام پيروان خود، يا با اصحاب با سوادش، يا با افراد متواضع، بى‏چيز و برگزيدگان دينى خود كه تعدادشان اندك است؟ اگر عده زياد و قدرتمندان را بهمراه خود آورد چنين كسى مانند پادشاهان قصد فخر فروشى دارد و شما برنده مباهله هستيد. و اگر با عده كمى از پيروان فروتن و برگزيده خود آمد - كسانى كه پيامبران با آنان به مباهله مى‏آيند - مبادا با آنان مباهله كنيد. هنگام مباهله حتما اين مطالب را در نظر داشته باشيد تا مبادا به عذاب خدا گرفتار آييد. من آنچه را بايد بگويم، گفتم، ديگر خود دانيد.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دستور داد زير دو درخت را جارو كرده و فرداى آن روز امر فرمود پارچه سياه و نازكى را روى آن درختها انداختند.
هنگامى كه سيد و عاقب اين منظره را ديدند با فرزندان خود كه عبارت بودن از: صبغة المحسن، عبد المنعم، ساره و مريم و نيز مسيحيان نجران و سواران «بنى حارث» با بهترين شكل و شمايل، براى مباهله از جايگاه خود بيرون آمدند.
اهالى مدينه يعنى مهاجرين، انصار و ديگران نيز هر كدام با نشانها و پرچمهاى خود با شكل و شمايل نيكو، به آنجا آمدند تا نظاره‏گر حوادث باشند. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم صبحگاهان، در اطاق خود درنگ
ترجمه‏المراقبات ص : 506
نمود تا مدتى از روز گذشت. آنگاه بيرون آمده، دست على را گرفته و در حالى كه حسن و حسين در جلو او و فاطمه عليها السّلام پشت سر او حركت مى‏كردند، بطرف آنان آمده، در ميان دو درخت و زير آن پارچه ايستاد.
در اينجا نيز دست على در دست او، حسن و حسين، جلو او و فاطمه - درود خدا بر آنان - پشت سر او قرار داشت. آنگاه به دنبال سيد و عاقب فرستاد و آنان را به مباهله‏اى كه خواسته بودند، فرا خواند.
آنان نيز آمده و گفتند: ابا القاسم با چه كسى با ما مباهله مى‏كنى؟ حضرت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمودند: با بهترين مردم روى زمين و گراميترين آنان نزد خداى عز و جل، با اينان - و به على عليه السّلام، فاطمه، حسن و حسين كه درود خدا بر آنان باد اشاره كرد - گفتند: براى مباهله با ما نه بزرگان را آورده، نه جمعيت زياد، و نه افراد زيبايى را كه به تو ايمان دارند. و كسى را جز اين جوان و اين زن و دو تا بچه با تو نمى‏بينيم. با اينان مى‏خواهى با ما مباهله كنى؟ فرمود: بله. به كسى كه مرا به حق برانگيخت، سوگند - دستور دارم با همينان با شما مباهله كنم. در اينجا بود كه از ترس رنگشان زرد شده و به نزد ياران خود برگشتند.
وقتى همراهان آنان، قيافه رنگ پريده آنان را ديدند، پرسيدند چه اتفاقى افتاده است؟ آنان خود را كنترل كرده و گفتند: چيزى نيست.
جوان برگزيده و دانشمندى در ميان آنان بود، به آنان گفت: واى بر شما اين كار را انجام ندهيد، صفات او را كه در جامعه بود، بياد آوريد.
بخدا سوگند شما بخوبى مى‏دانيد كه او راستگوست. مدت زيادى از
ترجمه‏المراقبات ص : 507
تبديل شدن برادرانتان به خوك و ميمون نمى‏گذرد. سخنان اين جوان بر آنان اثر گذاشت و از مباهله منصرف شدند.
راوى مى‏گويد: اسقف برادر دانشمندى بنام «منذر بن علقمه» داشت و آنان او را با اين عنوان مى‏شناختند. وقتى ديد كار به اينجا رسيده و آنان در مورد كارى كه مى‏خواستند انجام دهند، به ترديد افتاده‏اند، دست «سيد» و «عاقب» را گرفته و گفت: مرا با اين دو تنها گذاريد. آنگاه رو به آنان كرده و گفت: پيشقراول قبيله كه در پى آب و علف جلوتر حركت مى‏كند، هيچگاه به قوم خود دروغ نمى‏گويد. من از روى خيرخواهى مى‏گويم به خودتان كمك كنيد و خود را نجات دهيد و الا خود و ديگران را نابود مى‏كنيد. گفتند: بگو، كه تو امين و درستكارى. گفت: بخوبى مى‏دانيد كه هيچگاه قومى با پيامبرى مباهله ننموده، مگر اين كه نابود شده است. شما و تمام عاقلانى كه با شما هستند و از مطالب كتاب آسمانى اطلاع دارند مى‏دانند كه همين شخص يعنى ابا القاسم، محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، همان كسى است كه پيامبران مژده آمدن او را داده‏اند. مطلب ديگرى نيز هست كه بايد از آن ترسيد. پرسيدند:
چه چيزى؟ گفت: بنگريد كه نزديك است ستاره ثريا بر زمين فرو آيد، درختان سر خم كرده و پرندگان در مقابل شما صورت بر زمين گذاشته و بالهاى خود را روى زمين پهن نموده و شكم آنها خالى شده است. و نشانه‏هاى ديگر نزديك شدن عذاب را در روى زمين ببينيد. به لرزش كوهها و دودى كه پخش شده و ابرهاى پراكنده در وسط تابستان و
ترجمه‏المراقبات ص : 508
گرماى شديد بنگريد. به محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه دستش را بلند كرده و با چهار نفر از اهل بيتش كه با او بوده و منتظر پاسخ شما هستند بنگريد. و بدانيد كه اگر دهان گشوده و كلمه‏اى براى مباهله بگويد نمى‏توانيم از نابودى خود جلوگيرى كرده و هيچگاه نزد خانواده و اموال خود باز نمى‏گرديم. با شنيدن اين سخنان در فكر فرو رفته و ديدند درست مى‏گويد. و يقين كردند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم واقعا از جانب خداوند فرستاده شده است. اينجا بود كه متزلزل شده و فهميدند كه در صورت مباهله، حتما گرفتار عذاب خواهند شد.
وقتى منذر ديد كه آنان واقعا احساس خطر كرده‏اند، گفت: اگر تسليم او شويد هم اكنون و هم در آينده سالم مى‏مانيد. و اگر اين عزت و شرافت خود را در ميان قومتان مى‏خواهيد، به شما حسادت نمى‏ورزم. ولى اين شما بوديد كه از نجران به اينجا آمديد، به محمد پيشنهاد مباهله داده و آن را تنها راه تشخيص حق دانستيد. محمد نيز بسرعت به درخواست شما پاسخ مثبت داد. و پيامبران هنگامى كه اراده كارى كنند تا انجام آن از پاى نمى‏نشينند. برادرانم بهتر است از ترس علامتهايى كه مى‏بينيد از مباهله خوددارى كنيد و با شتاب با محمد مصالحه نموده و او را از خود راضى كنيد. ما اكنون در شرايطى بسر مى‏بريم كه قوم يونس اندكى پيش از نزول عذاب در آن بسر مى‏بردند.
گفتند: بنمايندگى از جانب ما نزد محمد رفته و ببين از ما چه مى‏خواهد. از او بخواه كه نزديكترين افراد به او يعنى پسر عمويش
ترجمه‏المراقبات ص : 509
بنمايندگى از جانب او با ما مصالحه كند. در اين كار تأخير نكن تا هرچه زودتر از نتيجه كار آگاه شويم.
«منذر» بطرف پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رفته و گفت: سلام بر تو، رسول خدا گواهى مى‏دهم كه خدايى، جز خدايى كه تو را برانگيخت وجود نداشته و شما و عيسى هر دو بنده خداى عز و جل و فرستاده او هستيد.
و بدين ترتيب اسلام آورده و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفت كه براى چه كارى آمده است. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نيز براى مصالحه با آنان على عليه السّلام را فرستاد. على عليه السّلام عرض كرد: پدر و مادرم فداى تو رسول خدا بر چه چيزى با آنان مصالحه نمايم؟ حضرت فرمودند: رأى تو رأى من است هر طور كه خواستى مصالحه كن.
امير المؤمنين عليه السّلام بطرف آن دو رفته و ساليانه هزار لباس و هزار دينار بعنوان ماليات براى آنان تعيين كرد كه قسمتى از آن را در محرم و قسمت ديگرى را در رجب بدهند. آنگاه آن دو را در حالى كه سرافكنده و شرمسار بودند نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم برده و او را از مالياتى كه بر آنان بسته بود آگاه نمود. آنان نيز ماليات و سرافكندگى را پذيرفتند.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: اين را از شما قبول مى‏كنم. ولى بدانيد كه اگر با من در زير آن عبا مباهله مى‏كرديد، خداوند شما را در بيابان دچار آتش سوزانى مى‏نمود كه دامنه آن در كمتر از يك چشم بهم زدن به پشت سريهاى شما رسيده و همه را آتش مى‏زد.
هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با اهلبيتش بازگشته و به مسجد رفت،
ترجمه‏المراقبات ص : 510
جبرييل نازل شد و گفت: محمد خداى عز و جل به تو سلام رسانيده و به تو مى‏فرمايد: وقتى بنده من موسى، با دشمن خود، قارون مباهله نمود، قارون، خانواده، دارايى، و يارانش در زمين فرو رفتند. بعزت و جلالم سوگند ياد مى‏نمايم كه اگر تو با افراد خانواده‏ات كه در زير آن عبا بودند، مباهله مى‏كردى، همه زمينيان و آفريدگان نابود مى‏شدند، آسمان ريز ريز شده، كوهها سنگريزه شده و زمين هيچگاه آرام نمى‏گرفت، مگر اين كه آن را بخواهد.
آنگاه پيامبر به سجده افتاده و صورتش را بر زمين گذاشت سپس برخاسته، دستهايش را بلند كرد، بگونه‏اى كه سفيدى زير بغلش آشكار شد، و سه بار گفت: نعمت دهنده را سپاسگزارم. پرسيدند، چرا سجده نموده و خوشحال شديد؟ پاسخ فرمود: بخاطر سپاسگزارى به درگاه خداوند و اين كه اين كرامت را به اهلبيت من ارزانى داشت. آنگاه آنچه را جبرييل گفته بود، براى آنان نقل كرد.
شگفتا كه بسيارى از بزرگان علماى سنى گفته‏اند: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السّلام مباهله كرد. خداوند نيز اين آيه را بر او نازل نمود: «بياييد فرزندان ما و شما، زنان ما و شما و نفسهاى ما و شما را گرد آورده و آنگاه مباهله نماييم.» با در نظر گرفتن اين آيه و كسانى كه به همراه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مباهله نمودند، مى‏فهميم خداوند متعال على عليه السّلام را در اين آيه نفس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دانسته است. ولى با اين وجود ديگران را بر على مقدم مى‏نمايد كه بخدا سوگند ستمى بزرگ و
ترجمه‏المراقبات ص : 511
كارى بسيار نابخردانه است.
از كسانى كه به اين مطلب تصريح كرده‏اند «مسلم» است. او در كتاب «صحيح» خود روايت كرده است كه پيامبر با على، فاطمه، حسن و حسين مباهله نمود. و نيز «ثعلبى»، «مقاتل»، «كلبى»، «ابن مردويه»، «عبد اللّه بن عباس»، «حسن بصرى»، «شعبى»، «سدّىّ»، «زمخشرى» و ديگران نيز آن را روايت كرده‏اند.
زمخشرى در ذيل اين روايت، از عايشه نقل مى‏كند: «رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در حالى كه عباى مويين سياهى بتن داشت، حسن پيش او آمده، او را با آن عبا پوشش داد و سپس بترتيب حسين، فاطمه، على پيش او آمده آنان را در عبا وارد كرد. آنگاه فرمود: و خداوند مى‏خواهد پليدى را از شما اهل بيت دور كرده و شما را كاملا پاك نمايد».
زمخشرى سپس مى‏گويد: «اگر كسى بپرسد كه پيامبر براى اين مباهله كرد كه روشن شود دروغگو كيست، او يا دشمنانش و اين مطلب فقط به او و دشمنانش مربوط است، پس همراه آوردن زن و فرزند براى چه بود؟ در پاسخ بايد گفت: همراه نمودن زن و فرزند اطمينان به خود و يقين به راستگويى خود را بيشتر نشان مى‏دهد. زيرا اگر اطمينان و يقين او نبود عزيزان و پاره‏هاى جگرش را در اين ميدان نمى‏آورد... و دليلى قويتر از اين براى اثبات فضيلت اصحاب كساء عليهم السّلام وجود ندارد. و علاوه اين دليل بر صحت نبوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى‏باشد».
مراقب بايد احترام اين روز را درك و جايگاه مهم آن را در اسلام و
ترجمه‏المراقبات ص : 512
ايمان بشناسد. اين روز از دو جهت شريف است كه هر دو جهت نظير يكديگر هستند: اول ثبوت نبوت و دوم ثبوت ولايت كه با اولى بناى اسلام و با دومى بناى ايمان استوار مى‏شود. و از همين جاست كه يكى از علماى اهل سنت با تأمل در آيه مباهله و اين كه خداوند در اين آيه على را نفس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خوانده و او را با پيامبر يكى دانسته است مذهب حق را تشخيص داده و شيعه مى‏گردد.
بنابراين انسان منصف بايد بجهت اينكه اين روز، روز ثبوت اسلام و ايمان است به شرف و كرامت آن معتقد شود. اين كرامت را مانند كرامت ايمان به خدا، رسول، حجتها، نشانه‏ها، كتابها و تمامى رسولان او دانسته و بالاتر، اين روز را برابر تمام نعمتهاى دنيا و آخرت بداند.
سپس بينديشد كه چگونه خداوند اين اسباب را براى هدايت او ايجاد و با عزت اسلام او را عزيز گردانيده، و بدين طريق او را مورد لطف خود قرار داده است. و اينكه اگر خداوند با دلايل عقلى او را به اسلام هدايت مى‏كرد ولى چنين وقايعى دلايل عقلى را تأييد نمى‏كرد، ممكن بود دشمن او را به شك و شبهه گرفتار ساخته و او را از دين و ايمان خارج كند، و او را به كفر و عذاب هميشگى و جاويدان مبتلا كند. و نيز اگر اين حادثه كه كفار را با پذيرش ماليات و خوارى، خوار نمود، بوقوع نمى‏پيوست آنان عزت و توانايى خود را حفظ كرده و با اسلام و مسلمين درگير مى‏شدند. كه نتيجه آن چيزى جز در سختى افتادن مسلمانان نبود و حتى شايد عده‏اى ضعيف النفس بر اثر اين سختيها و
ترجمه‏المراقبات ص : 513
مشكلات از دين خارج مى‏شدند. ولى خداوند با اين حادثه و آشكار ساختن شرف و كرامت دوستان خود تمامى اين سختيها و خطرات بزرگ را تبديل به آسايش دائمى نمود. اين نعمت آنقدر بزرگ است كه كسى توان اندازه‏گيرى و سپاسگزارى آن را ندارد.
با توجه به اين مطالب لازم است بمقدار ارزش اين نعمت در سپاسگزارى آن تلاش نمود. و در صورتى كه نتوان آنچنان كه حق آن است شكر آن را بجاى آورد، بايد باندازه توان براى سپاسگزارى آن تلاش كرد.
همچنين بحكم عقل واجب است نعمت وجود اين بزرگواران را درك كرده و با تمام توان به ستايش و ثناى آنان مشغول شده و بر آنان درود فرستيم. و اين گونه حساب كنيم كه اگر حادثه‏اى براى كسى اتفاق مى‏افتاد كه نتيجه آن هلاكت و عذاب جاويد بود يا جنگى پيش مى‏آمد كه جان و ناموسش در خطر قرار مى‏گرفت ولى بزرگى با واسطه‏گرى تعدادى از كارگزاران خود از اين مطلب آگاه شده و او را از اين شرايط نكبت‏بار نجات مى‏داد، و او را عزيز گردانيده و در آسايش قرار مى‏داد، چگونه و با چه زبانى از اين بزرگوار و واسطه‏هاى او تشكر مى‏كرد؟ و چگونه خود را در گرو منت او و كارگزاران او مى‏ديد؟ و آيا بعد از اين نعمت مخالفت با دستورات او و اطاعت از دشمن او را در حضور او كارى زشت نمى‏ديد و اكنون چگونه به خود اجازه مى‏دهد كه با پروردگار و مالك وجودش مخالفت نمايد. كسى كه آفريننده و بوجود
ترجمه‏المراقبات ص : 514
آورنده اوست و تمام نعمتهايى را كه در اختيار دارد از جانب او مى‏باشد. و آيا واسطه درگاه خداوند، علت وجود تو و ساير نعمتهايى كه در اختيار دارى، نمى‏باشد و در يك كلام، اگر انسان در رفتار خود بر طبق عقل خود عمل نمايد، عقل به كوچكترين مخالفتى با پروردگارش راضى نمى‏شود. و تنها در صورتى مى‏تواند به هر كارى دست بزند كه عقل خود را كنار گذاشته باشد.
برادرم اگر درباره مقام، موقعيت و شرف اين روز از اين جهت كه نعمت مباهله در آن تحقق يافته و با مباهله، دلايل نبوت و ولايت آشكار گرديده است، تأمل نموده و درباره آنچه كه درباره نعمت نبوت و ولايت گفتيم انديشه نمايى، اين روز را بزرگ يافته، با تمام توان براى اداى حق آن تلاش خواهى كرد، انجام عباداتى كه در اين روز وارد شده براى تو راحت و آسان شده، با اشتياق آن اعمال را انجام داده و فقط بخاطر سپاسگزارى از نعمت دهنده بزرگ، آن اعمال را انجام خواهى داد و در عين حال خود را از كسانى خواهى دانست كه در انجام اعمال اين روز كوتاهى كرده يا ناتوان هستند. و بدين ترتيب فريب اعمال خود را نخورده و از كرامت پروردگار بهره‏مند مى‏گردى.