[ساير اعمال دهه اول]
بعد از نماز صبح و مغرب، در تمام اين روزها خواندن دعايى كه اول آن«اللهم ان هذه الايام التي فضلتها على غيرها»
مىباشد نيز مستحب است.
از مهمترين اعمال اين ماه، عمل به روايت زير است: شيخ مفيد از امام أبو جعفر عليه السّلام نقل كردهاند كه فرمودند: خداوند توسط جبرئيل پنج هديه در ده روز اول اين ماه براى عيسى بن مريم عليه السّلام فرستاده و فرمود:
عيسى با اين پنج دعا، دعا كن زيرا در روزهاى دهگانه يعنى ده روز ذى حجه عبادتى محبوبتر از آن نزد خداوند نيست.
اول:«اشهد أن لا اله إلا اللّه وحده لا شريك له، له الملك و له الحمد بيده الخير و هو على كلّ شيء قدير.»
دوم:«اشهد أن لا اله إلا اللّه وحده لا شريك له، أحدا صمدا لم يتّخذ صاحبة و لا ولدا.»
ترجمهالمراقبات ص : 426
سوم:«اشهد أن لا اله إلا اللّه وحده لا شريك له، أحدا صمدالم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا أحدا».
چهارم:«اشهد أن لا اله إلا اللّه وحده لا شريك له، له الملك و له الحمد يحيي و يميت و هو حيّ لا يموت بيده الخير وهو على كلّ شيء قدير».
پنجم:«حسبي اللّه و كفى سمع اللّه لمن دعا ليس وراء اللّه منتهى أشهد للّه بما دعا و أنّه بريء ممّن تبرّأ و انّ للّه الآخرة و الأولى.»
حواريون از عيسى عليه السّلام پرسيدند: اى روح اللّه كسى كه اين كلمات را بگويد چه پاداشى دارد؟ فرمود: كسى كه صد بار، اولى را بگويد زمينيان عملى بهتر از عمل او در آن روز ندارند و در روز قيامت خوبيهاى او از همه بندگان بيشتر خواهد بود و كسى كه دومى را صد بار بگويد گويا تورات و انجيل را دوازده بار خوانده و پاداش آن را بدست آورده باشد. عيسى عليه السّلام پرسيد: اى جبرييل ثواب آن چيست؟ گفت:
هيچ فرشتهاى در آسمانهاى هفتگانه قدرت حمل يك حرف از تورات و انجيل را ندارد مگر اين كه من و اسرافيل برانگيخته شويم زيرا او اولين بندهاى است كه لا حول و لا قوة الا باللّه گفت. و كسى كه صد بار، سومى را بگويد، خداوند بخاطر آن براى او ده هزار نيكى نوشته، ده هزار گناه او را پاك كرده، ده هزار درجه او را بالاتر برده و هفتاد هزار فرشته را كه دستهاى خود را بلند كرده و بر كسى كه آن را گفته است صلوات مىفرستند، فرود مىآورد. عيسى گفت: جبرييل ملائكه جز بر پيامبران بر كسى ديگر صلوات مىفرستند؟ جبرييل گفت: كسى كه
ترجمهالمراقبات ص : 427
به آنچه از سوى خدا توسط پيامبران آمده است ايمان آورده و تغيير نكند، پاداش پيامبران به او داده مىشود. و كسى كه صد بار، چهارمى را بگويد فرشتهاى كه با خدا ارتباط دارد او را مىيابد آنگاه خداوند به گوينده آن با نگاه رحمت مىنگرد. و كسى كه خدا با نگاه رحمت به او بنگرد، بدبخت نخواهد شد. عيسى گفت: جبرييل ثواب پنجمى چيست؟ او گفت: اين دعاى من است و من اجازه ندارم آن را براى تو توضيح بدهم».
كاش مىدانستم آيا اين پاداشها فقط براى خواندن اين دعاهاست يا شرطى هم دارد؟ روايت شده است كه «امام رضا عليه السّلام در راه طوس فرمودند: كسى كهلا اله الا اللّهبگويد، بهشت براى او خواهد بود. آنگاه فرمود: بشرط آن و شرايط آن و من يكى از شرايط آن مىباشم».
بنابراين، اين دعاها نيز حتما شرايطى دارد و از شرايط قطعى آن اين است كه گوينده حتما معتقد به آنچه مىگويد، باشد. و من معنى اين كلمات را مىگويم، ببين معتقد به آن مىباشى يا نه؟ معنى «اله» «پناه بردن» مىباشد بنابراين «اله» بمعنى پناه است.
معنى «شهادة» نيز حاضر شدن است، بنابراين معنى «اشهد انلا اله الا اللّه»اين است كه من شاهدم كه پناهى در وجود جز خدا نيست.«له الملك و له الحمد»يعنى كسى مالك چيزى نيست جز خدا، خير، نعمت و فضيلتى نيست مگر براى خدا و در خدا و يعنى تمامى عالم ملك خدا بوده و هيچكس خير و فايدهاى ندارد مگر خدا.
ترجمهالمراقبات ص : 428
بنا بر اين كسى كه اعتقاد دارد كه پناهى جز خدا نيست چگونه در كارهاى خود به غير خدا پناه برده و به خداوند پناه نمىبرد؟ كسى كه در كارهاى مهم يا ديگر كارهاى دنيوى پدر خود را پناهگاه دانسته و به مال دنيا بيشتر اعتماد داشته و دلش با آن بيشتر آرامش مىيابد تا با وعدههاى خدا در كتابش، در حالى كه خداوند وعدههاى خود را با سوگند نيز تأكيد نموده است، چگونه مىتواند ادعا كند كه پناهى جز خدا سراغ ندارم. كسى كه اعتقاد دارد تمامى دارائيها از آن خداست، چرا بدون اجازه او در آن دخل و تصرف مىكند. و چرا توقع دارد ديگران آن را به او بدهند؟ و چرا براى او سخت است كه دارايى خدا به مصرف بندگان و روزى خورهاى او برسد؟ كسى كه معتقد است تمام نيرو، توانايى، عزت و قدرت از آن خداست چرا انتظار دارد ديگران نيازهاى او را برآورند. چرا از ديگران مىترسد؟ چرا ديگران را آسيب رسان يا سود رسان مىداند؟ و چرا بخاطر رضايت كسى بر خلاف رضايت خدا عمل مىكند؟ خلاصه اگر كسى به مضمون شهادتى كه در اين دعاست معتقد باشد، در كس نفع و ضررى نديده و مردم در نظر او مانند اشياء بىجان هستند. وقتى كه در ظاهر خيرى از كسى ببيند فقط خدا را شكر مىكند.
و آنگاه كه از كسى ضررى يا مصيبتى ببيند مىداند كه خداوند بخاطر كار بدش او را مجازات نموده و خود او باعث شده است. ولى كسى كه خير را در دنبال دنيا رفتن ديده و براى برآورده شدن نيازهايش فقط به
ترجمهالمراقبات ص : 429
آن اعتماد مىكند، خير و سعادت را نيز در دارايى اغنياء ديده و به جهت دنياى اغنيا و پادشاهان از آنان چاپلوسى كرده، براى بدست آوردن مال و مقام با دستورات الهى مخالفت مىنمايد، با بدست آوردن مال خوشحال و با از دست دادن آن اندوهگين مىشود، در سختيها و حوادث ناگوار به غير خدا پناه برده، به وعدههاى خداوند در مورد رزقش اطمينان نداشته - با اين كه خداوند در اين مورد سوگند خورده است - و در حوادث ناگوار اميدش به غير خداست چنين كسى در چنين شهادتى مانند منافق است كه خداوند شهادت به دروغگويى او مىدهد.
در اينجا حيف است حديث قدسيى كه در كتاب كافى در اين باب روايت شده است را نياورم. در اين كتاب آمده است «حسن بن علوان» از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است: در مجلس مذاكره علمى بوديم، و من خرجى خود را در سفر گم كرده بودم. يكى از دوستان گفت: چه كسى مىتواند مشكل تو را حل كند؟ گفتم: فلانى. گفت: او مشكل تو را حل نكرده، اميدت را نااميد و به مقصود نمىرسى. گفتم: خدا تو را رحمت كند، از كجا فهميدى؟ گفت: امام صادق عليه السّلام به من فرمودند كه در كتابى خوانده است كه خداوند متعال مىفرمايد: «قسم به عزت و جلال و مجد و ارتفاع من بر عرشم، بلا شك اميد هر كسى را كه به غير من اميدوار شود حتما قطع مىكنم، و بدون ترديد و حتما لباس خوارى نزد مردم به او مىپوشانم، و يقينا و بطور قطع او را از قرب خود كنار
ترجمهالمراقبات ص : 430
مىزنم، و بىترديد و بلا شك او را از پيوستن به خودم دور مىكنم. در حالى كه سختيها در دست من است اميد او در سختيها به ديگران و به ديگران اميدوار است. و در ديگران را مىكوبد در حالى كه كليد درها در دست من بوده و درها هم بسته است، و در من براى كسى مرا بخواند باز است. كيست كه در حوادث ناگوار به من اميد بسته و من اميد او را براى برطرف شدن ناگواريش قطع كرده باشم كيست كه براى كار مورد علاقهاش به من اميدوار شده و من اميد او را از خود قطع نموده باشم.
تمام آرزوهاى بندگان نزد من محفوظ است ولى آنان به حفظ من راضى نشدند. آسمانهاى خود را پر از كسانى نمودم كه از تسبيح من خسته نمىشوند و به آنان دستور دادم درها را بين من و بندگانم نبنديد ولى بندگان به سخن من اعتماد نكردند.
آيا نمىداند اگر حادثهاى از حوادث ناگوار من به او برسد كسى جز من نمىتواند آن را برطرف كند؟ آيا من كه قبل از درخواست عطا مىكنم، فكر مىكند اگر از من درخواست شود خواسته او را نمىدهم آيا من بخيلم كه بندهام مرا بخيل مىداند آيا جود و كرم، مال من نيست آيا عفو و رحمت بدست من نيست آيا محل آرزوها نيستم چه كسى غير من آرزوها را قطع مىكند آيا اميدواران نمىترسند كه به غير من اميدوار مىشوند اگر اهل آسمانها و زمينهايم همگى آرزو كنند و به هر كدام از آنان باندازه تمام آنچه همگى آرزو كردهاند، بدهم باندازه جزء ذرهاى از
ترجمهالمراقبات ص : 431
داراييم كم نمىشود. و چگونه مالى كه من سرپرست اويم كم مىشود چه بيچارهاند كسانى كه از رحمتم مأيوس هستند. چه بدبختند كسانى كه از دستوراتم سرپيچى كرده و مرا در نظر ندارند».
اى بيچاره وعدههاى اين حديث و استدلالها و عظمت آن را بنگر كه بزرگتر از آسمانهاى هفتگانه و عرش بزرگ خداست. از خود بپرس آيا مىتوانى قدرت، حكومت، و ملك او را كه در اين حديث آمده و اين كه سختيها بدست او، كليد دردها در دست او و در او براى كسانى كه او را بخوانند باز است را انكار كنى؟ آيا در اين باره در قرآن سخن نرفته و براى دعا كردن به درگاه او دعوت نشدهاى؟ آيا به تو نفرموده است كه به كسانى كه به درگاه او دعا كنند نزديك بوده و كسانى كه او را صدا بزنند پاسخ مىدهد؟ آيا كسى را ديدهاى كه در حوادث و كار مهمى به او اميد بسته ولى اميدش را نااميد كرده باشد؟ مىپندارى كه در گذشته آرزوى بهبودى وضعيت در شرايط سخت را از خدا داشته ولى خدا تو را به آرزويت نرسانيده و اميد داشتى كه او نيازهايت را برآورد اما تورا نااميد كرده است. اگر چنين چيزى هم باشد بخاطر اين است كه آرزوى تو دروغين و اميد تو غير صادقانه بوده است.
اگر به او اميدوار بودى، در پى رضايت او حركت كرده و از خشم او مىگريختى. زيرا اميد و آرزو دو عمل قلبى هستند كه از سه چيز سرچشمه مىگيرند، آگاهى از توانايى، آگاهى از كرم و آگاهى از عنايت. آنگاه كه اين سه در قلب بوجود آمدند انسان در دل توقع
ترجمهالمراقبات ص : 432
برخوردارى از كرم و خير را پيدا مىكند، كه اين توقع اميد ناميده مىشود. و همين توقع اگر ضعيفتر باشد، آرزو ناميده مىشود.
و كسى كه از قادرى انتظار عنايت داشته و توقع كرم او را داشته باشد، مراقب او بوده، در مقابل او تواضع كرده و چاپلوسى مىكند. و باندازهاى كه اميد افزون شده و كسى كه به او اميدوار شده بزرگتر باشد - بخصوص اگر اميدهاى او فراوان و غير قابل شمارش بوده و اميدوار براى وجود، بقا، سلامتى و تمام امور زندگيش به بعضى از چيزهايى كه اميد بسته نيازمند باشد - مراقبت، تملق، تواضع و تلاش براى بدست آوردن رضايت او و گريز از خشم او بيشتر مىشود. سرشت انسان چنين بوده و بنده نعمتها مىباشد. همانگونه كه هميشه مردم در مقابل ثروتمندان و بخشندگانى كه به آنها اميدوار باشند، اين گونه هستند.
علاوه بر اين، بحكم ايمان و تجربه دريافتهاند كه دل اين آفريدهها فقط به دست خدا بوده و هرگونه كه بخواهد او را دگرگون مىكند.
خلاصه اگر انسان به قدرت، كرم و عنايت شخصى يقين پيدا كند، فطرتا براى او تواضع نموده و در حال اختيار از او نافرمانى نمىكند.
بنابراين مخالفت با خداى متعال بخاطر ضعف ايمان و فقدان يقين است.
بنابراين به اين نتيجه مىرسيم كه كسى كه با دستورات خدا مخالفت مىكند، اميدوار نيست و كسى كه اميدوار نباشد، اگر در چهار دعاى اول بگويد پناهى جز خدا نبوده و دارايى و خير منحصر در خدا بوده و
ترجمهالمراقبات ص : 433
ديگران فاقد آن هستند، راستگو نخواهد بود. دعاى پنجم تفاصيلى دارد كه كسى جز بندهاى كه به توحيد يقين داشته و كسى جز خدا را مؤثر ندانسته و او را براى نيازهاى خود كافى و او را از هر زشتى منزه بداند، قادر نيست با راستگويى آن را بگويد، و نيز كسانى كه خدا را از هر عيب، ناتوانى و بخل و دروغى منزه بدانند و سخنان او در قرآن را قبول داشته باشند كه فرموده است: «كسى كه بر خدا توكل كند خدا براى او كافى خواهد بود.»«» و «بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را.»«».
كسى كه به تمام اين موارد در خداوند يقين داشته باشد، آيا ممكن است چيز ديگرى را در نياز و خواستههايش مؤثر بداند؟ افراد موحد اين را چيزى جز شرك نمىدانند بلكه براى خداوند شريكى در اراده و حتى در وجود قائل نبوده و مىگويند: در عالم وجود مؤثرى جز خدا نيست.
با اين مقدمات براحتى مىتوان پاداشهايى را كه در روايت قبل براى اين دعاها بود، باور كنى. و نيز مىفهمى كه پاداش به اندازه ايمان به آن دعاها و بوجود آوردن مضامين آن است. و يقين پيدا مىكنى كه منظور از آن هر خواندنى نيست.
تمام اينها از جهت صدق در قصد معانى الفاظى بود كه مىگفت. و اين دعاها جهت ديگرى نيز دارد كه عبارت از خواندن آن با حضور
ترجمهالمراقبات ص : 434
قلب و قصد كردن معانى آن است. بنابراين كسى كه از معنا و حتى لفظ آن غافل است چگونه خود را مشمول اين روايت مىداند كسى كه آن را خوانده ولى از آن غافل باشد. و از اين جهت كه ذكر خدا و دعا مىباشد، نمىگويند: دعا خوانده و دعا كرده است بلكه مىگويند:
الفاظ دعا را تلفظ كرده است. دعا شكل و روحى دارد شكل آن عبارت است از الفاظ كه با زبان بوجود مىآيد و روح آن معانى آن است كه عملى قلبى است و بوسيله قلب بوجود مىآيد. بنابراين كسى كه قلبش غافل از دعا و الفاظى است كه تلفظ مىكند، دعايش بىروح و مرده است.
|