تحفةالملوك‏فى‏السيروالسلوك ص : 203
فصل سوّم آثار سلوك‏
تحفةالملوك‏فى‏السيروالسلوك ص : 205
و امّا آثار و فيوضات آن را سالك خود مى‏بيند.
و از جمله آثار، حصول انوار است در قلب. و ابتدا به شكل چراغى است، و بعد شعله و بعد كوكب و بعد قمر و بعد شمس و بعد فرو مى‏گيرد و از لون و شكل عارى مى‏گردد، و بسيار به صورت برقى مى‏باشد، و گاه به صورت مشكوة و قنديل مى‏شود، و اين دو اكثر از فعل [192] و معرفت حاصل مى‏شود، و سوابق از ذكر. و به مرتبه اوّل اشاره فرموده حضرت ابى جعفر عليه السّلام چنانكه ثقة الاسلام در «كافى» روايت كرده است، كه حضرت در بيان اقسام قلوب فرموده:
و قلب أزهر أجرد، فقلت: و ما الأزهر؟ فقال: فيه كهيئة السّراج إلى أن قال: و أمّا القلب الأزهر فقلب المؤمن. [193]
__________________________________________________
[192] - غالبا مشكوة و قنديل با وجود سوابق ذكر بى مقدّمه پيدا نمى‏شود بلكه در حال فعل چون نماز و ورد پيدا مى‏شود.
[193] - اين روايت را در ج 2 «اصول كافى» ص 422 با اسناد متصل خود از سعد از حضرت أبي جعفر عليه السّلام بدين كيفيّت آورده است‏قال عليه السّلام:إنّ القلوب أربعة: قلب فيه نفاق و إيمان، و قلب منكوس و قلب مطبوع و قلب -


تحفةالملوك‏فى‏السيروالسلوك ص : 206
و بعضى از اين مراتب را حضرت امير المؤمنين عليه السّلام اشاره فرموده كه:
قد أحيى قلبه و أمات نفسه، حتّى دقّ جليله، و لطف غليظه، و برق له لا مع كثير البرق. [194]
__________________________________________________
-أزهر أجرد، فقلت: و ما الأزهر؟ قال: فيه كهيئة السّراج. فأمّا المطبوع فقلب المنافق. و أمّا الأزهر فقلب المؤمن، ان أعطاه شكر، و إن ابتلاه صبر. و أمّا المنكوس فقلب المشرك ثمّ قرأ هذه الآية: أ فمن يمشى مكبّا على وجهه أهدى أمّن يمشى سويّا على صراط مستقيم. فأمّا القلب الّذي فيه إيمان و نفاق فهم قوم كانوا بالطّائف، فإن أدرك أحدهم أجله على نفاقه هلك، و إن أدركه على إيمانه نجا.
و عين همين روايت را در «بحار الأنوار» ج 15 جزء 2 ص 37 از «معانى الأخبار» روايت كرده است، ولى به جاى لفظ «ازهر اجرد» لفظ «ازهر انور» آورده است.
و نيز روايت ديگرى در ص 423 ج 2 «اصول كافى» وارد شده كه آن را نيز در «بحار الأنوار» ج 15 ص 37 از «معانى الاخبار» روايت كرده است، از أبو حمزه ثمالى از حضرت ابى جعفر عليه السّلام‏قال:القلوب ثلاثة: قلب منكوس لا يعى شيئا من الخير، و هو قلب الكافر. و قلب فيه نكته سوداء، فالخير و الشّرّ فيه يعتلجان، فأيّهما كانت منه غلب عليه. و قلب مفتوح فيه مصابيح تزهر، و لا يطفأ نوره إلى يوم القيامة و هو قلب المؤمن.

و نيز در ص 422 از ج 2 «اصول كافى» از حضرت صادق عليه السّلام آورده است: كه:
تجد الرّجل لا يخطى بلام و لا واو خطيبا مصقعا، و لقلبه أشدّ ظلمة من اللّيل المظلم. و تجد الرّجل لا يستطيع يعبّر عمّا في قلبه بلسانه، و قلبه يزهر كما يزهر المصباح.
و در ص 35 از ج 15 جزء 2 «بحار» از «اسرار الصّلاة» آورده است كه قال النبى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم:قلب المؤمن أجرد و فيه سراج يزهر...

[194] - خطبه امير المؤمنين عليه السّلام است كه در «شرح نهج» مولى فتح الله -
تحفةالملوك‏فى‏السيروالسلوك ص : 207
و يكى از بطون كريمه الله نور السّموات و الأرض شرح اين مراحل است، چه در اين احوال شخص انسانى مشكاتى مى‏گردد كه در آن «زجاجه» ايست كه قلب باشد، و در آن «زجاجه» مصباحى است كه نور مذكور باشد و دل بعد از نشر آن مانند «كوكب درّى» مى‏شود، افروخته شده است كه نور شجره مباركه كثير النّفع كه نورانيّت و روحانيّت ذكر خداست كه نه از شرق حاصل شده و نه از غرب، بلكه از راه باطن كه نه شرقى است و نه غربى هويدا گشته و لو لم تمسسه نار [195] يعنى و اگر غافل از ذكر خدا نشود كه به نصّ‏و من يعش عن ذكر الرّحمن نقيّض له شيطانا فهو له قرين [196]موجب مقارنت شيطان كه مخلوق از نار است نور على نور بر نور آن مى‏افزايد تا همه آن نور گردد. [197]
__________________________________________________
صفحه 356 و در «شرح نهج» محمد عبده ص 349 آورده است:
قد أحيى عقله و أمات نفسه حتّى دقّ جليله و لطف غليظه، و برق له لا مع كثير البرق، فأبان له الطّريق، و سلك به السّبيل، و تدافعته الأبواب إلى باب السّلامة و دار الاقامة، و ثبتت رجلاه بطمأنينة بدنه في قرار الأمن و الرّاحة، بما استعمل قلبه و أرضى ربّه.

[195] - سوره نور آيه 35.
[196] - سوره 43 زخرف آيه 36.
[197] - مصنّف (ره) آيه را چنين تفسير فرموده كه آن شجره مباركه كثير النفع از باطن دل كه نه شرقى است و نه غربى دائما مستفيض مى‏گردد اگر به آن شجره آتش غفلت بر خورد نكند و شيطان كه مخلوق از نار است قرين او نگردد.
و اين تفسير در صورتى تمام است كه كلمه «واو» نباشد، بلكه فقط لو لم تمسسه نار بوده باشد، و امّا با وجود «واو» اين معنى تمام نيست. بلكه مراد اينست كه دائما آن زيت نور مى‏دهد اگر چه به نار هم كه مفيض نور است نرسد، بلكه خود به خود از ذات دل تشعشع دارد.
تحفةالملوك‏فى‏السيروالسلوك ص : 208
و هذه الزّجاجة(فى بيوت أذن الله أن ترفع و يذكر فيها اسمه.) [198]و در بيان مثل نوره مى‏فرمايد: كه:يسبّح له فيها بالغدوّ و الآصال رجال لا تلهيهم تجاره و لا بيع عن ذكر الله. [199]و از جمله آثار به صدا آمدن قلب است. و در مبادى آوازى مانند آواز كبوتر و قمرى از او ظاهر شود. و بعد از آن صدائى چون انداختن مهره در طاس كه در آن پيچد مسموع شود. و بعد از آن همهمه در باطن شبيه به نشستن مگسى به تار ابريشم مدرك شود.
بعد از آن زبان قلب خاموش و قلب ذكر را به روح خود مى‏سپارد.
__________________________________________________
[198] - چون مصنّف (ره) مشكوة را شخص انسانى و زجاجه را قلب انسان فرض فرموده است، بنا بر اين چون شخص انسان نورانى القلب در مقام خلوت و ذكر است، لذا مبتداى محذوفى را كه «فى بيوت» خبر آنست، اگر «هذه الزّجاجة» بگيريم مراد از بيوت بدن انسان مى‏شود، چون آن قلب نورانى - كه همان عالم مثال است - در خانه بدن است.
و اگر مبتداى محذوف را «هذه المشكوة» بگيريم، مراد از بيوت مقام خلوت و ذكر است. يعنى اين انسان نورانى القلب در بيت خلوت و ذكر است.
و ليكن اگر مبتداى محذوف را «هذه الزجاجة» بگيريم باز ممكن است مراد از بيوت را مقام خلوت گرفت. يعنى آن دل نورانى كه از باطن آن نور طلوع مى‏كند، همان مقام ذكر و خلوت دل است. و اين معنى انسب است از آنكه مراد از بيوت را در اين فرض نيز خانه بدن بگيريم، كما لا يخفى على المتأمّل.
[199] - يعنى در بيان تحقّق و مصداق اين نور مى‏فرمايد كه: رجالى هستند كه در آن بيوت هر صبح و شب خدا را تسبيح مى‏كنند.