تحفةالملوكفىالسيروالسلوك ص : 145
اوّل، ترك عادات،
و رسوم و تعارفات و متداولاتى كه سفر را مانع و راه خدا را عايقند.
__________________________________________________
اسماء و صفات فانى مىبيند فبه يسمع و به يبصر و به يمشى و به يبطش.
و سرّ، مقام فناء در ذات و خفىّ كه عالىتر است مقام فناء در صفات و اسماء و افعال است و مقام اخفى مقام فناء از دو فناء ذات و صفت است كه آخرين مرحله سفر ثانى است.
و ان شئت قلت: السّرّ فناء ذاته و هو منتهى السفر الاول و مبدأ السفر الثانى. و الخفاء هو الفناء في الالوهيّة. و الأخفى هو الفناء عن الفنائين فيتمّ دائرة الولاية و ينتهى السفر الثانى و ينقطع فناؤه و يأخذ في السفر الثالث.
پس سفر اوّل عبور از عالم ناسوت و ملكوت و جبروت، و سفر دوّم عبور از عالم لاهوت است. اما سفر سوّم و سفر از حق به سوى خلق بالحق عالىتر از سفر دوّم است يعنى سكر و محو از بين مىرود و با وجود فناء در حقّ و فناء در صفات حقّ و فناء از فناء، سالك در مقام افعال سلوك مىكند و با صحو تامّ باقى به بقاء حقّ مىگردد و تمام عوالم جبروت و ملكوت و ناسوت را بأعيانها و لوازمها مشاهده مىكند و از معارف ذات و صفات و افعال خبر مىدهد.
مرحوم حكيم علامه ميرزا حسن نورى فرزند حكيم الهى ملاعلى نورى در ص 16 و ص 17 از ج 1 اسفار در حاشيه خود راجع به كيفيّت اسفار اربعه مطلبى ساده و در عين حال روشن و تا اندازهاى قابل فهم براى عامه بيان مىكند كه محصّلش اينست:
«انسان تا وقتى كه در سلوك علمى و نظرى قدم نگذارده است، دائما مشاهده كثرت را مىكند و از مشاهده وحدت غافل است، و كثرت در اين حال حاجب از وحدت است.
و چون سلوك علمى مىكند و از آثار به دنبال مؤثّر و از موجودات به دنبال صانع مىرود كثرات شيئا فشيئا مضمحل شده و تبديل به وحدت صرفه حقّه حقيقيّه مىگردد به طوريكه ابدا كثرت را نمىبيند و نظر به اعيان موجودات نمىكند و غير از وحدت چيزى مشاهده نمىنمايد، در اين حال وحدت حاجب كثرت است و يستغرق في مشاهدتها عن -
تحفةالملوكفىالسيروالسلوك ص : 146
بالقادسيّة فتية لا يحسبون العار عارا لا مسلمون و لا يهود و لا مجوس و لا نصارىچنانكه كريمهوَ لا يَخافُونَ 5: 54[فِى اللهِ]لَوْمَةَ لائِمٍ 5: 54(سوره مائده آيه 54) به آن ناطق است.
__________________________________________________
مشاهدتها.
منزله اين منزل در سلوك حالى منزله سفر اوّل است براى سالك عارفى كه ملاصدرا در كتاب بيان فرموده، و آن سفر از خلق است به سوى حقّ، أى من الكثرة إلى الوحدة.
و زمانى كه به عالم وحدت رسيد و از مشاهده كثرت محجّب شد با سلوك علمى از ذات حق استدلال مىكند در اوصاف حقّ و اسمائه و افعاله مرتبة بعد مرتبة، و اين مرتبه به منزله سفر دوّم است در سلوك حالى كه سفر في الحقّ است بالحقّ.
أمّا في الحق فلكون هذا السفر في صفات الحقّ و أسمائه و خواصّه. و أمّا كونه بالحقّ فلأنّ السالك حينئذ متحقّق بحقيقة الحقّ و خارج عن انّيّته و انّيّة جميع الكثرات و الأعيان فان فى ذاته و صفاته و اسمائه.
و در اينجا چه بسا صدر سالك منشرح گردد و عقده از زبانش گشوده شود و ملاحظه وحدت را در كثرت و كثرت را در وحدت بنمايد و هيچيك از اين دو حاجب ديگرى نباشند و جامع هر دو نشأتين گردد، و برزخ بين مقامين شود، و قابليّت تعليم ناقصين را پيدا كند و مرشد ضعفاء العقول و النّفوس گردد.
و منزله اين مرتبه از سلوك حالى و عملى منزله سفر سوّم است كه از حقّ است به سوى خلق بالحقّ. و از اين مرحله يك مرحله بالاتر ديگرى نيز هست و بسيار ادقّ و اتقن و اكمل است از اين مرحله، و آن استدلال از وجود حقّ و وجود غير حقّ به حقّ است به طورى كه در برهان، واسطه براى وجود او و وجود غير او نباشد.
و اين را به برهان «لمّ» و طريقه «صدّيقين» تسميه نمودهاند.
و اين مرتبه به منزله سفر چهارم است كه في الخلق است بالحقّ.
و همين طور كه ملاحظه مىشود ايشان بين ترقّيات علميّه و نظريّه در حكمت الهيّه و بين سير و تكامل مقامات عرفانيّه عمليّه تنظير نموده و مراتب سلوك عملى اهل -
تحفةالملوكفىالسيروالسلوك ص : 147
پس طالب بايد دست از تقليد عادات برداشته تابع اصلاح خود گردد، و اجتناب از ملامت اهل عالم قدس را بر اجتناب از ملامت ابناى روزگار اولى داند. و توبه كه اوّل مرحله جهاد اكبر است همين است فقط.
__________________________________________________
معرفت را به مراتب استدلالات برهانيّه بر وجود حقّ جلّ و عزّ تشبيه نمودهاند.
غالب نالهها و زاريها و انقلابهاى سالكين راه خدا در سفر اوّل است كه جذبات الهيّه آنان را دريافته و به حريم قدس خود مىكشاند.
امّا در سفر دوّم متمحّض در تماشاى جمال احديّت در مظاهر عالم امكان است و شايد راجع به اين مقام باشد آنچه را كه حاج ملاهادى سبزوارى (قدّه) چنانكه در لغت نامه دهخدا در جلد (س) ص 237 آمده سروده است:
شورش عشق تو در هيچ سرى نيست كه نيست منظر روى تو زيب نظرى نيست كه نيست
ز فغانم زفراق رخ و زلفت به فغان سگ كويت همه شب تا سحرى نيست كه نيست
نه همين از غم او سينه ما صد چاك است داغ او لاله صفت بر جگرى نيست كه نيست
موسئى نيست كه دعوىّ انا الحقّ شنود ورنه اين زمزمه اندر شجرى نيست كه نيست
چشم ما ديده خفّاش بود ورنه تورا پرتو حسن به ديوار و درى نيست كه نيستو شايد راجع به بعضى از مقامت سفر سوم و چهارم باشد آن فقراتى را كه سيّد اجلّ على بن طاووس رضوان الله عليه در كتاب «اقبال» از حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام روايت كرده كه در ذيل دعاى روز عرفه در عرفات به پيشگاه مقدّس حضرت احديّت عرضه داشتهاند و از جمله اينست:
الهى انّ اختلاف تدبيرك و سرعة طواء مقاديرك منعا عبادك العارفين بك عن السّكون إلى عطاء و اليأس منك في بلاء...
تحفةالملوكفىالسيروالسلوك ص : 148
و امّا توبه از معاصى و ذنوب، پس آن از فرائض فقه ايمان جوارح است و سالك و مجاهد و غير مجاهد را از لوازم.
|