چهارم، ايمان اكبر:
و اشاره به آن است قوله تعالى:يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللهِ وَ رَسولِهِ 4: 136.چه مؤمنان را امر به ايمان ديگر فرموده. [57]
__________________________________________________
تفاخرا، و لا يطلب ما عند النّاس عزّا و علوّا، و لا يدع أيّامه باطلا. فهذا أوّل درجة التّقى...
بارى... همان طورى كه ملاحظه مى‏شود در اين حديث شريف كه بعضى از أساطين گويند آثار صدور آن از معصوم، از نفس مضامين آن مشهود است، عبوديّت حقّه را عين تسليم، و اطاعت در افعال و اراده و اختيار و ساير امور قرار داده است. و بعدا پس از حصول اين مراتب، وارد در اولين درجه تقوى مى‏گردد كه به حسب تقسيم مصنّف (ره) همان مرتبه ايمان اكبر است.
[57] - سوره نساء آيه 136، و آيه بدين كيفيت است‏يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللهِ وَ رَسولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذى نَزِّلَ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ الْكِتَابِ الّذى أنْزَلَ مِنْ قَبْلُ 4: 136- الآية.
تحفةالملوك‏فى‏السيروالسلوك ص : 91
و چنانچه ايمان اصغر روح و معنى اسلام اصغر است و اسلام قالب آن و لفظ آن، و حصول آن به تجاوز اسلام اصغر است از زبان و جوارح به قلب، همچنان ايمان اكبر روح و معنى اسلام اكبر است.
و آن عبارت است از تجاوز اسلام اكبر از مرتبه تسليم و انقياد و اطاعت به مرتبه شوق و رضا و رغبت و تعدّى اسلام از عقل به روح. و كريمه‏أَ فَمَنْ شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلْإسْلامِ 39: 22(سوره زمر آيه 22) مصداق اين حال است. [58] و چنانچه مقابل ايمان اصغر نفاق اصغر است كه مشتمل است بر تسليم و انقياد و اطاعت رسول در ظاهر، و تكاسل و تكاهل در قلب، همچنين در مقابل ايمان اكبر نفاق اكبر است كه تسليم و انقياد و اطاعت قلبى متولّد از عقل و مسبّب از خوف باشد و خالى از اشتياق و رغبت و لذّت و سهولت بر روح و نفس.
__________________________________________________
[58] - چون در اين آيه شرح صدر به واسطه اسلام به فعل خدا بيان شده، و علاوه اثر آن كه نور من ربّه باشد معيّن گرديده است معلوم مى‏شود كه مراد از اسلام در اين آيه اسلام اكبر است نه اصغر و نه اعمّ از اصغر و اكبر.
و چون ايمان اكبر مرتبه تفضيل و تجاوز اسلام اكبر است از مرتبه تسليم و اطاعت به مرتبه شوق و رضا و رغبت، لذا از اين مرتبه در قرآن مجيد تعبير به شرح صدر براى اسلام شده است چه أ فمن شرح الله صدره للاسلام جائى گفته مى‏شود كه اسلام باشد و سپس خدا آن اسلام را در صدر گسترش دهد. و اين همان معناى ايمان اكبر است. و چون اسلام اكبر مرتبه نازل و پائينى از ايمان اكبر است لذا مصنّف (ره) در صفحه قبل كه اسلام اكبر را تشريح مى‏فرمود با كلمه «از» كه همان معناى «من» ابتدائيه است چنين بيان فرمود كه: «و آنچه را كه بيان فرمود كه:أ فمن شرح الله صدره للإسلام فهو على نور من ربّه‏از اين مرتبه از اسلام متحقق مى‏گردد.»
تحفةالملوك‏فى‏السيروالسلوك ص : 92
همانا آنچه در وصف منافقين فرموده كه:و إذا قاموا إلى الصّلوة قاموا كسالى‏در حقّ اين فرقه است. [59] و چون تسليم و انقياد بر روح سرايت نمود و معرفت افعال و اوامر الهيّه اشتداد يافت بنده از اين نفاق خالى مى‏گردد.
و لازم اين مرتبه ايمان آنست كه سرايت به جميع أعضا و جوارح كند، چه بعد از آنكه منشأ ايمان روح باشد كه سلطان بدن است و فرمانفرماى جميع اعضاء و جوارح است، همه را به كار خود مى‏دارد و امر بر همه سهل و آسان مى‏شود، و همه مطيع و منقاد مى‏گردند و دقيقه‏اى از دقائق از اطاعت و عبوديّت كوتاهى نمى‏كنند.
چنانچه در حقّ ايشان است كه:
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤمِنونَ. الَّذينَ هُمْ في صَلوتِهِمْ خاشِعُونَ.
وَ الَّذين هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ. وَ الَّذينَ هُمْ لِلزَّكوةِ 23: 1 - 4
__________________________________________________
[59] - حصر مفاد اين آيه درباره منافقين به نفاق اكبر بدون دليل است، چه اگر بر ظاهر آيه و سياق آن اكتفا كنيم آيه منحصر به منافقين به نفاق اصغر خواهد بود، چون در آيه قبل فرموده است:
الَّذينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإنْ كانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللهِ قالُوا أَ لمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَ إنْ كانَ لِلْكافِرينَ نَصيبٌ قالُوا أَ لمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَ نَمْنَعْكُمْ مِنَ المُؤْمِنينَ 4: 141تا اينكه مى‏فرمايد:إنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعونَ اللهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إذا قامُوا إِلَى الصَّلوةِ قامُوا كُسالى يُراؤُنَ النّاسَ وَ لا يَذْكُرونَ اللهَ إِلا قَليلا. مُذَبْذَبينَ بَيْنَ ذلِكَ لا إِلى‏ هؤُلاءِ وَ لا الى‏ هؤُلاءِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبيلا 4: 142 - 143.(سوره نساء، آيه 141 - 143).
و اگر نظر به جامعيت قرآن كنيم باز نيز اين آيه و نظائر آن راجع به اعمّ از منافقين به نفاق اصغر و منافقين به نفاق اكبر است، و قصر آن بر خصوص منافقين به نفاق اكبر بى‏مورد است.
فةالملوك‏فى‏السيروالسلوك ص : 93
فاعِلونَ. وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ 23: 1 - 5(سوره مؤمنون آيه 2 إلى آيه 5).
چه اعراض از لغو متحقّق نمى‏شود مگر به واداشتن هر عضوى از اعضاء را به آنچه از براى آن آفريده شده است.
و حضرت أبي عبد الله عليه السّلام در حديث زبيرى و حمّاد ذكر اين مرتبه از ايمان را فرموده و خلاصه اين حديث اينست كه:
الإيمان فرض مقسوم على الجوارح كلّها فمنها قلبه و هو أمير بدنه، و عيناه و أذناه و لسانه و رأسه و يداه و رجلاه و فرجه.
و عمل هر يك را بيان فرمود. [60] و نيز حديث ابن رئاب اشاره به اين مرتبه است كه:
إنّا لا نعدّ الرّجل مؤمنا حتّى يكون بجميع أمرنا متّبعا مريدا. ألا و إنّ من اتّباع أمرنا و إرادته الورع. [61]
و آنچه در صحيفه الهيّه وارد است كه‏أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذينَ آمَنوا أنْ تَخْشَعَ قُلوُبُهُمْ لِذِكْرِ اللهِ 57: 16(سوره حديد آيه 16) امر به مسافرت از ايمان اصغر است به ايمان اكبر.
__________________________________________________
[60] - حديث زبيرى را از حضرت صادق عليه السّلام در ج 2 «اصول كافى» ص 33 آورده است. اين حديث بسيار مفصل است و بالغ بر چهار صفحه است. و اما حديث حمّاد را از «العالم» عليه السّلام در همين كتاب در ص 38 ذكر كرده است اين حديث نيز بالغ بر يك صفحه مفصل است (فمن أراد تمامهما فليراجع مصدرهما).
[61] - اين حديث را در ج 2 «اصول كافى» ص 78 با اسناد متصل از ابن رئاب از حضرت صادق عليه السّلام آورده است و در خاتمه حديث مى‏فرمايد:فتزيّنوا به يرحمكم الله و كبّدوا أعداءنا (به) ينعشكم الله.

تحفةالملوك‏فى‏السيروالسلوك ص : 94
و چنان تصوّر نكنى كه آنچه گفته شد از تفاوت مراتب اسلام و ايمان منافى است با آنچه در طائفه‏اى از احاديث وارد است كه ايمان قابل زياده و نقصان نيست، و فرقه‏اى از محدّثين تصريح به آن نموده‏اند، چه آنچه گفته شد از تفاوت مراتب در شدّت و ضعف است [در آثار] نه زياده و نقصان [در اصل ايمان‏] بلى از لوازم شدّت و ضعف، زياده و نقصان در آثار و لوازم آن است. [62] پس آنچه رسيده در نفى زياده و نقصان در اصل ايمان است. و آنچه وارد شده در اثبات آن يا مراد شدّت و ضعف است، يا زياده و نقصان در آثار و لوازم چون قوله تعالى:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنونَ الَّذينَ اذا ذُكِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيمانا 8: 2(سوره انفال آيه 2).
يعنى هر امر و نهى كه در آيات مى‏شنوند كمر اطاعت آن بر ميان بندند و اثرى از ايمان زايد بر آنچه بود در ايشان ظاهر شود. و به آيات آفاقيّه و انفسيّه كه به لسان حال بر ايشان خوانده شود [آثار] ايمان ايشان شديد گردد.
و همين است مراد از آنچه در احاديث وارد شده كه از براى ايمان مراتب بسيار است چنانكه رسيده كه:
__________________________________________________
[62] - ممكن است دو روايت شريفى را كه در ج 2 «اصول كافى» طبع ثانى ص 15 وارد شده است بر اختلاف مراتب ايمان حمل نمود. اول با سند متصل خود از ابى حمزه از ابى جعفر عليه السّلام، دوم با سند متصل از جميل از حضرت ابى عبد الله عليه السّلام، و اللفظ للثانى:
سألته عن قوله عزّ و جلّ:هو الّذى أنزل السّكينة في قلوب المؤمنين...قال:

هو الإيمان. قال: و أيّدهم بروح منه. قال: هو الإيمان. و عن قوله: و ألزمهم كلمة التّقوى. قال: هو الإيمان.

تحفةالملوك‏فى‏السيروالسلوك ص : 95
إنّ الإيمان له سبعة أسهم فمنهم من له سهم، و منهم من له سهمان، و لا يحمل السّهمان على صاحب السّهم. [63]
يعنى بايد آثار و اعمال دو سهمان را بر صاحب يك سهم از معرفت بار نكرد چه برايشان شاقّ مى‏شود. و تا معرفت شديد نشود عمل به جوارح آسان نمى‏گردد.
و عبد العزيز قراطيسى روايت كرده كه‏قال لي أبو عبد الله عليه السّلام:يا عبد العزيز إنّ الإيمان عشر درجات بمنزلة السّلّم يصعد منه مرقاة بعد مرقاة.. إلى أن قال: و إذا رأيت من هو أسفل منك بدرجة فارفعه إليك برفق و لا تحملنّ عليه ما لا يطيق فتكسره. [64]
__________________________________________________
[63] - در ج 2 «اصول كافى» ص 42 و 43 و 45 سه روايت نقل مى‏كند:
اول، از عمّار بن أبي الأحوص از أبي عبد الله عليه السّلام.
دوم از يعقوب بن ضحّاك عن رجل من اصحابنا، و كان خادما لأبى عبد الله عن أبي عبد الله عليه السّلام.
سوّم از سدير از حضرت أبو جعفر عليه السّلام.
و در اين سه روايت ايمان را به هفت سهم تقسيم فرموده‏اند.
و در ص 44 از همين كتاب از شهاب از حضرت ابى عبد الله عليه السّلام حديث مى‏كند و اجمال حديث آنكه: خداوند ايمان را در چهل و نه جزء خلق فرموده و هر جزئى را به ده قسمت تقسيم كرد به بعضى يك عشر از يك جزء داده است و به بعضى دو عشر و همچنين تا يك جزء تمام و به بعضى يك جزء و يك عشر جزء و به بعضى ديگر يك جزء و دو عشر جزء... و همچنين بيان فرمود... تا آنكه فرمود اكمل آنها آنست كه چهل و نه جزء تمام داشته باشد. و در آخر فرمود:لو علم النّاس أنّ الله عزّ و جلّ خلق هذا الخلق على هذا لم يلم أحد أحدا.

[64] - روايت عبد العزيز قراطيسى را در ج 2 «اصول كافى» ص 45 آورده است‏
تحفةالملوك‏فى‏السيروالسلوك ص : 96
و درجات ايمان، هم در معرفت است و هم در عمل. و خود ظاهر است كه اعمال واجبه بر هر كسى لازم است. پس تفاوت درجات در آثار كه مستفاد از اخبار است به اتبّاع جميع اوامر و آداب و افعال و اخلاق متحقّق مى‏شود.