تحفةالملوك‏فى‏السيروالسلوك ص : 76
شرح اجمالى عوالم مقدّم بر عالم خلوص:
اوّل: اسلام، چنانچه حضرت ابى عبد اللّه عليه السّلام فرموده‏اند:
__________________________________________________
و براى اثبات اين منظور شواهد و ادلّه‏اى ذكر فرموده بسيار جالب و دلپسند، به طورى كه مى‏توان گفت كتابى بدين اسلوب و تقسيم بندى و تعيين منازل و عوالم بى‏سابقه است.
و ليكن چند جهت است كه بايد يادآور شد:
اول: آنكه مصنّف (ره) بعد از آنكه عوالم را به 12 عدد تقسيم فرموده، و عالم هجرت صغرى و جهاد اصغر را جزء آنها قرار داده است، چون در مقام تفصيل بر مى‏آيد اين دو عالم را از شماره بيرون برده و جزء عالم ايمان اكبر شمرده است و براى آنكه عوالم عدد دوازده‏گانه خود را كم نكنند يك عالم فتح و ظفر بعد از جهاد اكبر و يك عالم فتح و ظفر بعد از جهاد اعظم اضافه فرموده است.
سرّ اين كار براى اين حقير معلوم نشد. چه اگر منظور اين بوده كه در زمان غيبت كه سالك متمكّن از اين دو نيست عوالم را بايد طورى تنظيم نمود كه با اين زمان نيز سازگار بوده و تطبيق كند، و لذا اجمالا لازمه عالم ايمان اكبر را عبور از اين دو عالم بايد دانست، اين كلام تمام نيست، زيرا:
اوّلا: خود مصنّف (ره) تصريح فرموده كه با عدم تمكّن از آنها هجرت از ارباب معاصى و أبناء دنيا به باطن و ظاهر جانشين هجرت صغرى، و امر به معروف و نهى از منكر جانشين جهاد اصغر است.
و ثانيا: خود تصريح فرموده كه عوالم مانند روز و شب يكى به دنبال ديگرى است و تا متقدم بالمرّه طىّ نشود قدم در عالم بالاتر نتوان نهاد.
و ثالثا: اصل هجرت صغرى و جهاد اصغر نيز در حصول كمال مدخليّت تام دارند، و كسى كه در زمان ظهور يا غيبت اين دو را انجام نداده باشد گوئى از همه مراتب كمال بهره‏مند نخواهد بود. زيرا نفس انسانى را خدا چنين آفريده كه براى تمام اقسام به فعليّت در آوردن استعدادات او لازم است كه حتّى خصوص هجرت صغرى و جهاد اصغر را بنمايد، و الا و لو آنكه بعدا بدون اين‏ها عوالم ديگرى را طى نمايد لكن از اين جهت ناقص خواهد بود.
تحفةالملوك‏فى‏السيروالسلوك ص : 77
الإسلام قبل الإيمان...
و اين مميّز كافر و مسلم، و مشترك ميان مسلم و منافق است.
__________________________________________________
از باب جهاد «سنن» ابى داود نقل شده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:من لم يغزو لم يحدّث نفسه بغزو مات على شعبة من النّفاق.
و نظير اين معنى امر نكاح است. سالكين كه به علّت مشكلات نكاح و موانع و صوارفى كه دارد تا آخر عمر نكاح نكرده‏اند گوئى از يك عالم سير تكاملى كه به واسطه اين سنّت براى انسان حاصل مى‏شود محروم مى‏باشند و لذا رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نكاح را سنّت و طريق خود شمرده است.
و في المثل كسى كه از حسّ باصره محروم باشد چگونه هر قدر مراتب و عوالم را در سلوك طى كند ولى معهذا از تجلّيات الهى در مظاهر مبصرات محروم است، و رسيدن به فناء در ذات و وصول به حرم، جايگزين اين محروميّت نيست، و إلى الأبد از مشاهده انوار خدا در مرائى و مجالى بصر و سير آفاقى محروم است، همچنين محروميّت از حسّ سمع و غير آن، و به طور كلّى هر حسّى كه در انسان نباشد يك عالم بزرگ به روى انسان بسته است.
و رابعا، عالم فتح و ظفر يك عالم خاصّى نيست كه در قبال آن عوالم قرار دهيم، زيرا لازمه جهاد و ورود در عالم بعد از آن، فتح و ظفر است. و گر نه ممكن است در اعتبار، عالم فتح و ظفر را دو عالم بگيريم. يكى فتح، و ديگرى ظفر. چون سالك به واسطه جهاد اول فتح مى‏كند، و سپس بر خصم ظفر مى‏يابد.
جهت دوّم آنكه در حديث مى‏فرمايد:من أخلص للّه.
و ظاهر آنست كه سالك بايد يك اربعين اخلاص - كه فعل او است - بنمايد. و اينطور كه مصنّف (ره) فرموده‏اند سالك بايد اربعين را بعد از عالم خلوص و ورود در صف مخلصين طىّ كند. و معلوم است كه بعد از ورود در عالم خلوص ديگر اختيارى براى سالك نيست تا اربعين را به اختيار بگذارند. اختيار او (در اين حال) به دست خداست و مسيّر او خداست، مگر آنكه بگوئيم غير از عبارت (من اخلص) عبارتى ديگرى نبود تا بدان بتوان اين سير اربعينى را تفهيم نمود.
جهت سوّم آنكه از بيان مصنّف (ره) استفاده مى‏شود كه به مقام «بقاء باللّه» بعد از فناء رسيدن نيز اختيارى است، و حديث شريف وعده وصول به اين مقام را به واسطه طىّ اربعين مى‏دهد. و اللّه العالم.
تحفةالملوك‏فى‏السيروالسلوك ص : 78
دوّم: ايمان، و به آن منافق از مؤمن ممتاز مى‏گردد. و ميان جميع اهل ايمان مشترك، و مجتمع شريعت و طريقت است.
سيّم: هجرت مع الرّسول است و به آن سالك از عابد، و مجاهد از قاعد، و طريقت از شريعت ظاهر مى‏شود. [46] چهارم: جهاد في سبيل اللّه است. پس هر مجاهد، مهاجر و مؤمن و مسلم است و هر مهاجر، مؤمن و مسلم است و هر مؤمن، مسلم است و لا عكس.
و از اين است كه در روايات متعدّده رسيده است كه‏الإسلام لا يشارك الإيمان، و الإيمان يشارك الإسلام.
و در حديث سماعة بن مهران [47] است كه:
__________________________________________________
[46] - شريعت مراعات ظاهر احكام را گويند و طريقت مراعات باطن احكام را. پس اگر مراد مصنّف (ره) از اين عوالم اربعه فقط مرتبه ظاهر است بنابر اين هجرت هم از شريعت است و مفرّق طريقت از شريعت نخواهد بود. و اگر مراد اعمّ از عوالم ظاهريّه و باطنيّه است آن مرتبه از ايمان نيز طريقت است و ايمان اعمّ مجتمع شريعت و طريقت نخواهد بود.
و لكن ظاهرا مصنّف (ره) در مقام اجمال گوئى است نه در مقام تفصيل و تدقيق.
[47] - رواياتى كه دلالت دارد كه اسلام با ايمان مشارك نيست و ايمان با اسلام مشارك است بسيار است و مرحوم كلينى در ج 2 «اصول كافى» ص 25 و ص 26 و ص 27، و در «محاسن» برقى ج 1 ص 285 تحت حديث مرقّم 424 و 425 آورده است.
و اما حديث سماعه نيز در بيان مجرّد اشتراك ايمان با اسلام است و در آن مثال كعبه و حرم است. اين حديث در ج 2 «اصول كافى» ص 28 ذكر شده است.
و ديگر حديثى كه در او تشبيه به كعبه و حرم شده است سه حديث است:
اوّل در «كافى» ج 2 از اصول ص 26 و در «محاسن» برقى ج 1 ص 285
تحفةالملوك‏فى‏السيروالسلوك ص : 79
الإيمان من الإسلام مثل الكعبة الحرام من الحرم قد يكون فى الحرم و لا يكون في الكعبة و لا يكون في الكعبة حتّى يكون في الحرم.
و از اين است كه فرموده‏اند:وَ مَا يُؤْمِنُ اكْثَرُهُمْ بِاللهِ إلا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ 12: 106(سوره يوسف آيه 106)
__________________________________________________
حديث مرقّم 425 است از أبي الصّباح الكنانى از حضرت ابى عبد اللّه عليه السّلام إلى أن‏قال:ما تقول فيمن أحدث في المسجد الحرام متعمّدا؟ قال: قلت: يضرب ضربا شديدا. قال: أصبت: قال: فما تقول فيمن أحدث في الكعبة متعمّدا؟ قلت: يقتل. قال: أصبت. أ لا ترى أنّ الكعبة أفضل من المسجد، و أنّ الكعبة تشرك المسجد، و المسجد لا يشرك الكعبة؟ و كذلك الايمان يشرك الاسلام و الاسلام لا يشرك الإيمان.

دوّم از «كافى» ص 26 از همين مجلّد از حمران بن اعين از حضرت ابى جعفر عليه السّلام حديث مى‏كند كه: الى أن‏قال عليه السّلام:كما صارت الكعبة في المسجد و المسجد ليس في الكعبة، و كذلك الإيمان يشرك الإسلام و الإسلام لا يشرك الإيمان.

و سپس مفصّلا حدود اسلام و ايمان را بيان مى‏فرمايد.
الى أن قال: أ رأيت لو بصرت رجلا في المسجد أ كنت تشهد أنّك رأيته فى الكعبة؟ قلت: لا يجوز لي ذلك. قال: فلو بصرت رجلا في الكعبة أ كنت شاهدا أنّه قد دخل المسجد الحرام؟ قلت: نعم قال: و كيف ذلك؟ قلت: إنّه لا يصل إلى دخول الكعبة حتّى يدخل المسجد. فقال: قد أصبت و أحسنت. ثمّ قال: كذلك الإيمان و الإسلام.
سوّم: در ج 2 «اصول كافى» ص 27 و ص 28 از عبد الرحيم قصير روايت است كه مى‏گويد: توسط عبد الملك بن أعين نامه‏اى فرستادم براى حضرت ابى عبد اللّه عليه السّلام و از ايمان سؤال كردم: حضرت در جواب نوشتند كه: سألت - رحمك اللّه - عن الإيمان... تا آنكه مى‏فرمايد:
و كان بمنزلة من دخل الحرم ثمّ دخل الكعبة و أحدث في الكعبة حدثا فأخرج عن الكعبة و عن الحرم فضربت عنقه و صار إلى النّار.

تحفةالملوك‏فى‏السيروالسلوك ص : 80
و مراد از هجرت مع الرسول، و جهاد في سبيل اللّه - در اين عوالم - هجرت باطنيّه و جهاد باطنى است، كه هجرت كبرى، و جهاد اكبر است.
اما هجرت صغرى و جهاد اصغر داخل در وظايف عالم دوّم است كه ايمان باشد و خليفه و قائم مقام آنها در زمان عدم تمكّن از هجرت صغرى و جهاد اصغر، هجرت از ارباب معاصى و أبناء دنيا به باطن و ظاهر و امر به معروف و نهى از منكر است. [48] و همچنانكه هجرت اين سفر هجرت كبرى و جهاد اين مسافر جهاد اكبر است، همچنين شرط اين سفر است كه اسلام و ايمان مجاهد، اسلام و ايمان اكبر باشد. و تا به اسلام اكبر و ايمان اكبر داخل نشود و عالم آنها را طىّ نكند مجاهده في سبيل اللّه كما هو حقّه كه امر به آن شده كه‏جاهِدوا فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ 22: 78(سوره حج، آيه 78) صورت نبندد.
و بعد از طىّ اسلام و ايمان اكبرين طالب را رسد كه دامن طلب بر ميان زند و با رسول باطنى به معاونت رسول ظاهرى يا خليفه آن مهاجرت كرده قدم در ميدان مجاهده نهد. و اين دو عالم را نيز طىّ كند تا به فوز «قتل في سبيل اللّه» فائز گردد.
__________________________________________________
[48] - در جلد 1 «محاسن» برقى ص 285 حديث رقم 426 از ابى النّعمان از حضرت باقر عليه السّلام وارد است كه‏قال:

قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم:أ لا انبّئكم بالمؤمن؟ المؤمن من ائتمنه المؤمنون على أموالهم و أمورهم. و المسلم من سلم المسلمون من لسانه و يده و المهاجر من هجر السيّئات و ترك ما حرّمه اللّه عليه.


تحفةالملوك‏فى‏السيروالسلوك ص : 81
امّا - اى رفيق - تا به حال اگر چه خطر بسيار و عقبات بى‏شمار و قاطعان طريق بى‏حدّ و راهزنان بيرون از عرصه شمار و عدد بود، و به طىّ اين عوامل از چنگ آنها خلاص و از دست آنها مناص حاصل شد و لكن بعد از عبور از اين عوالم و مقتول شدن در راه خدا ابتدا خطر بزرگ و داهيه عظمى است، چه وادى كفر اعظم و نفاق اعظم در وراى اين عالم واقع و شيطان اعظم كه رئيس جمله ابالسه است در اين وادى منزل دارد و شياطين سائر عوالم، جنود و احزاب و اعوان و اذناب اويند. پس چنان گمان نكنى كه چون از اين عوالم جستى از مخاطره رستى و گوهر مقصود جستى، زينهار، زينهار اين غرور و پندار است.
و بعد از اين عوالم عوالم ديگر است كه تا طىّ آنها نشود كسى به سر منزل مقصود نتواند رسيد.
اوّل اسلام اعظم. دوّم ايمان اعظم.
سوّم هجرت عظمى. چهارم جهاد اعظم.
و پس از طى اين عوالم عالم خلوص است رزقنا اللّه و ايّاكم.