فصل اول در حقيقت نيّت است در عبادات‏
بدان كه نيت عبارت است از تصميم عزم به اتيان شى‏ء و اجماع نفس بر آوردن آن پس از تصور آن و تصديق به فائده آن و حكم به لزوم اتيان آن. و آن حالتى است نفسانى وجدانى كه پس از اين امور پيدا شود، كه از آن تعبير به همت و تصميم عزم و اراده و قصد مى‏كنيم. و اين در جميع افعال اختيارى موجود است و هيچ فعل اختيارى ممكن التّخلّف از آن نيست. و اين امر در تمام عمل حقيقتا موجود است بدون شائبه مجاز. و لازم نيست در اثناء آن يا
آداب‏الصلاة ص : 157
در اوّل آن تفصيلا در ذهن حاصل باشد، يا اين قصد و تصميم را تفصيلا تصور نمايد فاعل، بلكه گاه شود كه انسان به همان تصميم عزم اتيان مى‏كند عمل را در صورتى كه از صورت تفصيليّه عمل و تصميم بكلّى ذاهل و غافل است، ولى آن حقيقت موجود است و عمل به تحريك آن در خارج موجود شود، چنانچه در افعال اختياريّه وجدانا اين امر واضح است.
بالجمله، اين تصميم عزم، كه عبارت از نيّت است در لسان فقها رضوان اللّه عليهم در هر عملى موجود است بدون تخلّف، كه اگر كسى بخواهد عمل اختيارى را بدون آن ايجاد كند امكان ندارد. با اين وصف وسوسه شيطان پليد و دعابه واهمه عقل را محكوم خود مى‏كند و امر ضرورى را بر انسان بيچاره تعميه مى‏كند، و به جاى آن كه انسان عمر گران بهاى خود را صرف در تجويد و تخليص عمل كند و آن را از مفاسد باطنيّه تخليص كند و به جاى آن كه آن را صرف در معارف توحيد و حق شناسى و حق طلبى كند، ابليس پليد او را وسوسه كند و نصف عمر را صرف در امرى ضرورى و شيئى واجب الحصول كند. شيطان را دامها و مكايد بسيار است: يكى را به ترك اصل عمل وادار كند، و ديگرى را كه مأيوس شود از آن كه ترك عمل كند، به ريا و عجب و ديگر مفسدات وادار كند، و اگر به اين امر موفق نشد، عملش را از راه مقدّس ما بى باطل كند - عبادات همه مردم را در نظر انسان خوار كند و مردم را نسبت به عدم مبالات دهد، آن وقت وادار كند كه در نيّت مثلا، كه امرى است ملازم با عمل، يا تكبير يا قرائت، كه از امورى است عادى و بى مايه، جميع عمر را صرف كند. و بالأخره راضى نشود از انسان مگر آن كه عملش را به يكى از اين طرق باطل كند.
وسواس را شئون بسيار و طرق بى شمار است كه اكنون نتوان در جميع آن بحث كرد و تمام شئون آن را استقصا نمود، ولى در بين همه، وسوسه در نيّت شايد از همه مضحكتر و عجيبتر باشد، زيرا كه اگر كسى بخواهد با تمام قوا قيام كند در همه عمر به اتيان يك امر اختيارى بدون نيّت، ممكن نيست از عهده بر آيد، معذلك، يك نفر بيچاره مريض النّفس ضعيف العقل را
آداب‏الصلاة ص : 158
مى‏بينى كه در هر نماز مدتهاى مديد خود را معطل مى‏كند كه نمازش با نيّت و عزم موجود شود. و اين شخص به آن ماند كه مدتها تفكر كند كه براى بازار رفتن يا نهار خوردن نيّت و عزم تهيه كند. بيچاره‏اى كه بايد نماز معراج قرب و مفتاح سعادت او باشد و با تأدّب به آداب قلبيّه و اطّلاع بر اسرار اين لطيفه الهيّه تكميل ذات و تأمين نشئه حيات خود كند، از همه اين امور غفلت كرده، بلكه اين امور را لازم نداند سهل است، همه را باطل شمارد و سرمايه عزيز خود را صرف در خدمت شيطان و اطاعت وسواس خنّاس كند و عقل خدا داد را كه نور هدايت است محكوم حكم ابليس كند.
عبد اللّه بن سنان گفت: «ذكر كردم پيش حضرت صادق مردى را كه مبتلا بود به وضوء و نماز (يعنى وسواسى بود) و گفتم: او مرد عاقلى است.
فرمود: چه عقلى دارد، با آنكه اطاعت شيطان مى‏كند. گفتم: چگونه اطاعت شيطان مى‏كند؟ فرمود: سؤال كن از او اين كه مى‏آيد او را از چه چيز است، مى‏گويد از عمل شيطان است.»«» بالجمله، قطع اين ريشه را انسان بايد با هر رياضت و زحمتى است بكند، كه از همه سعادات و خيرات انسان را باز مى‏دارد. ممكن است چهل سال انسان جميع عباداتش حتى به حسب صورت نيز صحيح به جا نيايد و اجزاى صورى فقهى هم نداشته باشد، فضلا از آداب باطنيّه و شرعيّه.
مضحك‏تر آنكه بعضى از اين اشخاص وسواسى عمل جميع مردم را باطل مى‏دانند و تمام مردم را بى مبالات به دين محسوب مى‏كنند. با آنكه خود اگر مقلّد است، مرجع تقليدش نيز چون متعارف مردم مى‏باشد، و اگر اهل فضل است، به اخبار رجوع كند ببيند رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و ائمّه هدى عليهم السلام نيز در اين امور متعارف بودند. فقط در تمام مردم اين طايفه وسواسيّه هستند كه به خلاف رسول خدا و ائمّه معصومين عليهم السلام و فقهاء مذهب و علماء ملت عمل مى‏كنند، و اعمال همه را ناچيز مى‏شمارند و
آداب‏الصلاة ص : 159
عمل خود را موافق با احتياط و خود را مبالى به دين مى‏دانند. مثلا، در باب وضو اخبارى كه وضوى رسول خدا را بيان كرده‏اند متواتر است. على الظاهر، حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله يك مشت [آب‏] به صورت مى‏زدند و يك مشت به دست راست و يك مشت به دست چپ.«» و اجماع فقهاء اماميّه قائم است على التّحقيق كه اين وضوء صحيح است. و ظاهر كتاب خدا نيز همين است. در شستن دوم، بلكه غرفه دوم، بعضى اشكال كردند، ولى غرفه دوم، بلكه شستن دوم نيز، ضرر ندارد، گرچه در استحبابش كلامى است. وليكن شستن سوم بدعت و مبطل وضوء است بلا اشكال روايتا و فتوى. اكنون عملى وسواسى بيچاره را ببين كه به بيست غرفه كه هر يك از آن غرفه‏ها فرا مى‏گيرد تمام دست را و غسله تامّه محسوب مى‏شود اكتفا نمى‏كند، در اين صورت وضوئش بى اشكال باطل است. اين بدبخت ضعيف العقل اين عمل را كه از اطاعت شيطان و وسوسه او بجا آورده صحيح مى‏داند و موافق احتياط، آن وقت عمل سايرين را باطل مى‏شمارد.
اكنون وجه صدق حديث شريف كه او را بى عقل شمرده است معلوم مى‏شود. كسى كه عمل مخالف با عمل رسول خدا را صحيح بداند و عمل موافق با آن حضرت را باطل بداند، يا از دين خدا خارج است يا بى عقل. و چون اين بيچاره از دين خارج نيست، پس بى عقل است و مطيع شيطان و مخالف رحمن.
و براى علاج اين مصيبت و داء عضال چاره‏اى نيست جز آن كه قدرى تفكّر كند در اين امور كه ذكر شد و مقايسه كند عمل خود را با عمل نوع متديّنين و علماء و فقهاء رضوان اللّه عليهم، و اگر خود را مخالف با آنها ديد ارغام انف شيطان كند و بى اعتنائى به آن پليد نمايد. و چند مرتبه كه شيطان وسوسه كرد كه عملت باطل است، جواب دهد كه اگر عمل همه فقهاء امّت باطل شد، عمل من نيز باطل باشد. اميد است چندى كه مخالفت شيطان نمود و در ضمن
آداب‏الصلاة ص : 160
به حق تعالى با عجز و نياز از شرّ او پناه برد، اين مرض رفع شود و شيطان چشم طمعش از او بريده گردد، چنانچه براى دفع كثرت شك، كه آن نيز از القائات شيطان است، در روايات شريفه همين دستور را دادند:
در كافى شريف سند به حضرت باقر العلوم عليه السلام رساند كه گفت: «وقتى كه زياد شد شكّت در نماز، ممضى دار نماز را، يعنى اعتنا به آن مكن، اميد است كه رها كند تو را، همانا اين نيست مگر از شيطان.»«» و در روايت ديگر است كه حضرت باقر يا حضرت صادق عليهما السلام مى‏فرمايند: «عادت ندهيد شيطان را به خودتان به شكستن نماز، پس به طمع بيندازيد او را، زيرا كه شيطان پليد است معتاد است به آنچه عادت داده شد».
زراره گويد كه فرمود: «همانا مى‏خواهد آن خبيث كه اطاعت شود، پس وقتى كه عصيان شد، عود نمى‏كند به كسى از شماها.»«» و اين از معالجات مهمّه است در جميع امورى كه از القائات شيطان است و از دعابه‏هاى واهمه شيطانيّه است. و در احاديث شريفه ادعيه نيز دستور داده‏اند، هر كس خواهد به وسائل و مستدرك آن در اواخر كتاب خلل رجوع كند.