فصل اوّل در سرّ جملى استقبال است‏
بدان كه ظاهر استقبال متقوّم از دو امر است:
يكى، مقدّمى. و آن صرف وجه ظاهر است از جميع جهات متشتّته.
و ديگر، نفسى. و آن استقبال به وجه است به كعبه كه امّ القرى و مركز بسط ارض است.
و اين صورت را باطنى و باطن را سرّى بلكه اسرارى است. و صاحبان اسرار غيبيّه باطن روح را از جهات متشتّته كثرات غيب و شهادت منصرف كنند، و وجهه سرّ روح را احدىّ التّعلّق كنند و جميع كثرات را فانى در سرّ
آداب‏الصلاة ص : 116
احديّت جمع نمايند. و اين سرّ روحى در قلب كه تنزّل كرد، حق به ظهور اسم اعظم، كه مقام جمع اسمائى است، در قلب ظهور كند و كثرات اسمائى در اسم اعظم فانى و مضمحلّ گردد، و وجهه قلب در اين مقام به حضرت اسم اعظم شود، و از باطن قلب كه به ظاهر ملك ظهور نمود، نقشه افناء غير انصراف از غرب و شرق عالم ملك است، و نقشه توجّه به حضرت جمع توجّه به مركز بسط ارض - كه يد اللّه است در ارض - مى‏باشد.
و اما براى سالك إلى اللّه، كه از ظاهر به باطن سير مى‏كند و از علن به سرّ ترقّى مى‏نمايد، بايد اين توجّه صورى را به مركز بركات ارضيّه، و ترك جهات متشتّته متفرّقه را وسيله حالات قلبيّه قرار دهد و به صورت بى معنى قناعت نكند، و دل را، كه مركز توجّه حضرت حقّ است، از جهات متشتّته متفرقه، كه بتهاى حقيقى است، منصرف كرده متوجّه قبله حقيقت، كه اصل اصول بركات سموات و ارض است، نمايد، و راه و رسم غير و غيريّت را از بين بردارد تا به سرّوَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَ الارْض 30: 30«»تا اندازه‏اى برسد، و از تجليّات و بوارق عالم غيب اسمائى در قلبش نمونه‏اى حاصل آيد و جهات متشتّته و كثرات متفرّقه با بارقه الهيّه سوخته شود، و حق تعالى از او دستگيرى فرمايد، و از باطن قلب بتهاى اصغر و اعظم به دست ولايت مآبى ريخته شود. و اين داستان پايان ندارد، بگذارم و بگذرم.