آداب‏الصلاة ص : 68
فصل پنجم در شمه‏اى از آداب وضو است به حسب باطن و قلب‏
من ذلك ماورد عن الرّضا عليه السّلام:انّما امر بالوضوء ليكون العبد طاهرا اذا قام بين يدى الجبّار و عند مناجاته ايّاه، مطيعا له فيما امره نقيّا من الادناس و النّجاسة، مع ما فيه من ذهاب الكسل و طرد النّعاس و تزكية الفؤاد للقيام بين يدى الجبّار. و انّما وجب على الوجه و اليدين و الرّأس و الرّجلين، لانّ العبد اذا قام بين يدى الجبّار، فانّما ينكشف من جوارحه و يظهر ما وجب فيه الوضوء، و ذلك انّه بوجهه يسجد و يخضع، و بيده يسئل و يرغب و يرهب و يتبتّل، و برأسه يستقبله في ركوعه و سجوده، و برجليه يقوم و يقعد...«»

الخبر مى‏فرمايد: همانا امر شده است به وضوء تا آن كه بنده پاك باشد هنگامى كه مى‏ايستد مقابل خداى جبّار و وقت مناجات نمودن او حق را و براى آن كه مطيع باشد در آنچه او را امر فرموده و پاكيزه باشد از كثافات و نجاست، با آن كه در آن است فوائد ديگر از قبيل بر طرف شدن كسالت و رفع شدن چرت و پاكيزه شدن دل براى ايستادن در مقابل خداى جبّار.
تا اينجا نكته اصل وضو را بيان فرمود، و اهل معرفت و اصحاب سلوك را متنبّه نمود به اين كه در محضر مقدّس حقّ جلّ و علا ايستادن و مناجات با قاضى الحاجات نمودن را آدابى است كه بايد منظور شود، حتّى با قذارات صوريّه و كثافات ظاهريّه و كسالت چشم ظاهر نيز نبايد در آن محضر رفت چه جاى آن كه دل معدن كثافات باشد و قلب مبتلاى به قاذورات معنويّه كه اصل همه قذارات است باشد. با آن كه در روايت است كه «خداى تعالى نظر نمى‏كند به صورتهاى شما بلكه نظر مى‏فرمايد به قلب‏هاى شما.»«» و با آن
آداب‏الصلاة ص : 69
كه با آنچه انسان به حق تعالى توجه مى‏كند و آنچه كه از عوالم خلقيّه لايق نظر به كبرياى عظمت و جلال است قلب است و ديگر جوارح و اعضاء را از آن حظّ و نصيبى نيست، معذلك طهارت صوريّه و نظافت ظاهريّه را نيز اهمال ننموده‏اند: صورت طهارت را براى صورت انسان مقرر فرمودند، و باطن آن را براى باطن او. و از آن كه تزكيه قلب را در اين حديث شريف از فوائد وضوء قرار داده، معلوم شود كه براى وضوء باطنى است كه به آن تزكيه باطن شود، و نيز رابطه ما بين ظاهر و باطن و شهادت و غيب معلوم شود، و نيز استفاده شود كه طهور ظاهرى و وضوء صورى از عبادات است و اطاعت ربّ است، و از اين جهت طهور ظاهر موجب طهور باطن گردد، و از طهارت صورى تزكيه فؤاد حاصل شود. بالجمله، سالك إلى اللّه بايد در وقت وضوء متوجّه شود به اينكه مى‏خواهد متوجّه محضر مقدّس حضرت كبريا شود، و با اين احوال قلوب كه او را است، لياقت محضر ندارد، بلكه شايد مطرود از درگاه عزّ ربوبيت شود، پس، دامن همّت به كمر زند كه طهارت ظاهرى را به باطن سرايت دهد و قلب خود را، كه مورد نظر حق، بلكه منزلگاه حضرت قدس است، از غير حقّ تطهير كند و تفرعن خود و خوديّت را، كه اصل اصول قذارات است، از سر بيفكند تا لايق مقام مقدّس شود. و پس از آن، حضرت رضا سلام اللّه عليه وجه اختصاص اعضاى مخصوصه را در وضو بيان مى‏فرمايند و مى‏گويند:
و همانا واجب شد بر رو و دو دست و سر و دو پا، زيرا كه بنده وقتى كه ايستاد در حضور حضرت جبّار، همانا منكشف مى‏شود از جوارح او و ظاهر گردد آنچه كه وضوء در آن واجب شود، زيرا كه با رويش سجده كند و خضوع نمايد، و با دستش سؤال و رغبت و رهبت نمايد و منقطع به حق شود، و با سرش استقبال كند حق را در ركوع و سجودش، و با پاهايش بايستد و بنشيند.
حاصل فرموده آن جناب آن است كه چون اين اعضا را دخالت است در عبوديّت حق و از اين اعضا ظاهر شود آن، از اين جهت تطهير آنها لازم شده است. پس از آن، چيزهايى كه از آنها ظاهر شود بيان فرمودند و راه اعتبار و
آداب‏الصلاة ص : 70
استفاده را براى اهلش باز نمودند و اهل معارف را به اسرار آن آشنا فرمودند به اين كه آنچه محل ظهور عبوديّت است در محضر مبارك حقّ بايد طاهر و پاكيزه باشد و اعضاء و جوارح ظاهريّه، كه حظّ ناقصى از آن معانى دارند، بى طهارت لايق مقام نيستند، با آنكه خضوع از صفات وجه بالحقيقه نيست و سؤال و رغبت و رهبت و تبتّل و استقبال هيچ يك از شئون اعضاى حسّيّه نيستند، ولى چون اين اعضاء مظاهر آنها است تطهير آنها لازم آمد. پس، تطهير قلب كه محل حقيقى عبوديّت و مركز واقعى اين معانى است تطهيرش لازم‏تر است، و بدون تطهير آن اگر با هفت دريا اعضاء صوريّه را شست و شو نمايند، تطهير نشود و لياقت مقام پيدا نكند، بلكه شيطان را در آن تصرّف باشد و از درگاه عزّت مطرود گردد.
وصل: و من ذلك ماعن العلل باسناده قال:جاء نفر من اليهود إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله. فسألوه عن مسائل، و كان فيما سئلوه: اخبرنا، يا محمّد (ص)، لاىّ علّة توضّأ هذه الجوارح الاربع و هي انظف المواضع في الجسد؟ فقال النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله: لمّا ان وسوس الشّيطان إلى آدم (ع) و دنا من الشّجرة، فنظر إليها، فذهب ماء وجهه، ثمّ قام و مشى إليها، و هي اوّل قدم مشت الى الخطيئة، ثمّ تناول بيده منها ما عليها و اكل، فتطاير الحلىّ و الحلل عن جسده.
فوضع آدم يده على امّ رأسه و بكى. فلمّا تاب اللّه عليه، فرض اللّه عليه و على ذرّيّته تطهير هذه الجوارح الاربع: فامر اللّه عزّ و جلّ بغسل الوجه، لما نظر إلى الشّجرة، و امره بغسل اليدين إلى المرفقين، لما تناول بهما، و امر بمسح الرّأس لما وضع يده على امّ رأسه، و امره بمسح القدمين، لما مشى بهما إلى الخطيئة.«»
حاصل ترجمه آن كه: يهودان سؤال كردند از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله كه به چه علّت وضوء مختصّ به اين چهار موضع شد، با آن كه اين‏ها
آداب‏الصلاة ص : 71
از همه اعضاء بدن نظيف ترند. فرمود: چون شيطان وسوسه كرد آدم را و او نزديك آن درخت رفت و نظر به سوى آن كرد، آبرويش ريخت، پس برخاست و به سوى آن درخت روان شد - و آن اوّل قدمى بود كه براى گناه برداشته شد. پس از آن با دست خويش آنچه در آن درخت بود چيد و خورد، پس زينت و زيور از جسمش پرواز نمود. و آدم دست خود را بالاى سرش گذاشت و گريه نمود. پس چون خداوند توبه او را قبول فرمود، واجب نمود بر او و بر ذريّه‏اش پاكيزه نمودن اين چهار عضو را، پس امر فرمود خداى عزّ و جل به شستن روى، براى آن كه نظر نمود به شجره، و امر فرمود به شستن دستها تا مرفق، چون با آنها تناول نمود، و امر فرمود به مسح سر، چون دست خود را به سر گذاشت، و امر نمود به مسح قدمها، چون كه با آنها به سوى گناه رفته بود.
و در باب علّت وجوب صوم نيز در حديث شريف است كه يهودان سؤال نمودند كه به چه علّت واجب نمود خداوند بر امّت تو سى روز روزه در روزها.
فرمود: همانا آدم عليه السلام چون از آن درخت خورد باقى ماند در شكمش سى روز، پس، واجب فرمود خداوند بر آدم و بر ذريّه‏اش سى روز گرسنگى و تشنگى را، و تفضّل فرمود بر آنها به اين كه در شبها اجازه خوردن داد به آنها.«» از اين احاديث شريفه اهل اشارات و اصحاب قلوب را استفاده‏هايى باشد كه خطيئه آدم عليه السلام با آن كه از قبيل خطيئات ديگران نبوده، بلكه شايد خطيئه طبيعيّه بوده يا خطيئه توجّه به كثرت كه شجره طبيعت است بوده يا توجّه به كثرت اسمائى پس از جاذبه فناى ذاتى بوده، لكن از مثل آدم عليه السلام، كه صفىّ اللّه و مخصوص به قرب و فناى ذاتى است، متوقّع نبوده. لهذا به مقتضاى غيرت حبّى ذات مقدّس حق اعلان عصيان و غوايت او را در همه عوالم و در لسان همه انبياء عليهم السلام فرمود. و قال تعالى:
وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى 20: 121.«» با اين وصف، اين همه تطهير و تنزيه لازم است
آداب‏الصلاة ص : 72
براى خود و ذريّه‏اش كه در صلب او مستكنّ بودند و در خطيئه شركت داشتند، بلكه پس از خروج از صلب نيز شركت نمودند.
پس خطيئه آدم و آدم زادگان را چنانچه مراتب و مظاهرى است - چنانچه اوّل مرتبه آن توجه به كثرات اسمائيه و آخر مظهر آن اكل از شجره منهيّه است كه صورت ملكوتى آن درختى است كه در آن انواع اثمار و فواكه است، و صورت ملكى آن طبيعت و شئون آن است و حبّ دنيا و نفس كه اكنون در اين ذريّه است از شئون همان ميل به شجره و اكل آن است - همينطور از براى تطهير و تنزيه و طهارت و صلوة و صيام آنها، كه براى خروج از خطيئه پدر كه اصل است مراتب بسيارى است مطابق مراتب خطيئه. و از اين بيان معلوم شد كه جميع انواع معاصى قالبى ابن آدم از شئون اكل شجره است و تطهير آن به طورى است، و جميع انواع معاصى قلبيه آنها نيز از شئون آن شجره است، و تطهير آن به طورى است. و جميع انواع معاصى روحيّه از آن، و تطهير آن به طورى است.
و تطهير اعضاى ظاهريّه «ظلّ» طهارات قلبيّه و روحيّه است براى كمّل، و دستور و «وسيله» آنها است براى اهل سلوك. و انسان تا در حجاب تعيّن اعضا و طهارات آنها است و در آن حدّ واقف است، از اهل سلوك نيست و در خطيئه باقى مانده، و چون اشتغال به مراتب طهارات ظاهريّه و باطنيّه پيدا كرد و طهارات صوريّه قشريّه را وسيله طهارات معنويّه لبّيّه قرار داد و در جميع عبادات و مناسك حظوظ قلبيه آنها را نيز ملحوظ داشت و از آنها برخوردار شد بلكه جهات باطنيّه را بيشتر اهمّيّت داد و مقصد اعلاى مهّم دانست، داخل در باب سلوك راه انسانيّت شده، چنانچه در حديث شريف كتاب مصباح الشريعه به آن اشاره شده آنجا كه فرمايد:و طهّر قلبك بالتّقوى و اليقين عند طهارة جوارحك بالماء.«»
آداب‏الصلاة ص : 73
پس، انسان سالك را اوّل سلوك علمى لازم است كه به بركت اهل ذكر سلام اللّه عليهم مراتب عبادات را تشخيص داده و عبادات صوريّه را نازله عبادات قلبيّه و روحيّه بداند، و پس از آن شروع به سلوك عملى، كه حقيقت سلوك است. و غايت اين سلوك تخليه نفس از غير حق است و تخليه آن به تجلّيات اسمائى و ذاتى است. و چون سالك را اين مقام دست دهد، سلوكش به انتهاء رسد و غايت سير كمالى برايش حاصل شود، پس به اسرار نسك و عبادات و به لطايف سلوك نائل شود، و آن تجلّيات جلاليّه است كه اسرار طهارات است و تجلّيات جماليّه است كه غايت عبادات ديگر است. و تفصيل آن از عهده اين اوراق خارج است.