فصل دوم‏
عن مصباح الشّريعة. قال الصّادق عليه السّلام:التشهّد ثناء على اللّه‏
آداب‏الصلاة ص : 364
تعالى، فكن عبدا له في السّرّ خاضعا له في الفعل، كما انّك عبد له بالقول و الدّعوى. و صل صدق لسانك بصفاء صدق سرّك، فانّه خلقك عبدا، و امرك ان تعبده بقلبك و لسانك و جوارحك، و آن تحقّق عبوديّتك له بربوبيّته لك، و تعلم انّ نواصى الخلق بيده، فليس لهم نفس و لا لحظ الا بقدرته و مشيّته، و هم عاجزون عن اتيان اقلّ شي‏ء في مملكته الا باذنه و ارادته. قال اللّه عزّ و جلّ:«وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمَ الْخِيَرَةُ سُبْحانَ اللَّه وَ تَعالى عَمّا يُشْرِكُون.» 28: 68«»فكن عبدا شاكرا بالفعل، كما انّك عبد ذاكر بالقول و الدّعوى. وصل صدق لسانك بصفاء سرّك. فانّه خلقك، فعزّ و جلّ ان يكون ارادة و مشيّة لاحد الا بسابق ارادته و مشيّته، فاستعمل العبوديّة في الرّضا بحكمه، و بالعبادة في اداء اوامره. و قد امرك بالصّلوة على نبيّه (حبيبه - خ) صلّى اللّه عليه و آله، فاوصل صلوته بصلاته و طاعته بطاعته و شهادته بشهادته. و انظر لا يفوتك بركات معرفة حرمته، فتحرم عن فائدة صلوته.
و امره بالاستغفار لك و الشّفاعة فيك ان اتيت بالواجب في الامر و النّهى و السّنن و الآداب و تعلم جليل مرتبته عند اللّه عزّ و جلّ.»«»
در اين حديث شريف اشاراتى است به آداب قلبيّه عبادات و حقايق و اسرار آنها. چنانچه فرمايد: «تشهد» ثناء حق جل و علا است. بلكه در سابق نيز اشاره شد كه مطلق عبادات ثناء حق است يا به اسمى يا به اسمائى، يا به تجلّى از تجلّيات، و يا به اصل هوّيت.
و عمده آداب را اشاره فرمايد كه چنانچه در ظاهر بندگى مى‏كنى و مدّعى عبوديّت هستى، در سرّ نيز عبوديّت كن تا عبوديّت سرّى قلبى به اعمال جوارحى نيز سرايت كند، و عمل و قول نقشه باطن و سرّ باشد، و حقيقت عبوديّت به جميع اجزاء وجود، چه اجزاء ظاهرى و چه اجزاء باطنى، سارى شود و هر يك از اعضاء حظّى از توحيد ببرند. و لسان ذاكر ذكر را به قلب
آداب‏الصلاة ص : 365
ايصال كند، و قلب موحّد مخلص توحيد و اخلاص را به لسان افاده نمايد. و از حقيقت عبوديّت طلب ربوبيّت كند و از خود پرستى بيرون آيد و الوهيّت حق را به قلب برساند، و بداند كه ناصيه بندگان به دست حق تعالى است، و قدرت بر تنفّس و نگاه كردن ندارند مگر با قدرت و مشيّت حق تعالى، و آنها عاجزند از تصرّف در مملكت حق به جميع انحاء تصرّفات، گرچه تصرّف ناچيزى باشد، مگر با اذن و اراده آن ذات مقدّس، چنانچه حق فرمايد:
«خداى تعالى فقط خلق مى‏كند هر چه بخواهد و اختيار فرمايد هر چه اراده كند، كسى را در امر خود اختيارى نيست يعنى استقلالا منزه است خداى تعالى از شريك در تصرف در مملكت وجود.» و چون اين لطيفه را به قلب رساندى، شكرت از حق حقيقت پيدا كند، و شكر در اعضاء و اعمالت سرايت كند، و چنانچه در عبوديّت زبان و قلب بايد همقدم باشند، در اين توحيد فعلى نيز بايد صدق لسان به صفاء سرّ قلب موصول باشد، زيرا كه حق جل و علا خالق است و مؤثّرى جز او نيست، و تمام اراده‏ها و مشيّتها ظلّ اراده و مشيّت ازلى سابق اوست.
پس از آداب شهادت به وحدانيّت و الوهيّت حق، متوجّه به مقام مقدّس عبد مطلق و رسول ختمى شود. و از تقدّم مقام «عبوديّت» بر «رسالت» متنبّه شود كه قدم عبوديّت مقدّمه همه مقامات سالكين است، و رسالت شعبه عبوديت است. و چون رسول ختمى عبد حقيقى فانى در حق است، اطاعت او اطاعت حق است، و شهادت به رسالت موصول به شهادت به وحدانيّت است. و عبد سالك بايد از خود مراقبت كند كه قصور در طاعت رسول، كه طاعت اللّه است، نكند تا از بركات عبادت كه وصول به بارگاه قدس است، به دستگيرى ولىّ مطلق، محروم نشود. و بداند كه كسى را بى دستيارى ولىّ نعم و رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به بارگاه قدس و جايگاه انس بار ندهند.