فصل اوّل‏
بدان كه شهادت به وحدانيّت و رسالت در اذان و اقامه، كه از متعلّقات نماز و مهيّئات ورود در آن است، و در «تشهّد» كه خروج از فناء به بقاء و از وحدت به كثرت و در آخر نماز است، عبد سالك را متذكّر كند كه حقيقت صلوة حصول توحيد حقيقى، و شهادت به وحدانيّت از مقامات شامله است، كه با سالك از اول صلوة تا آخر آن است. و نيز در آن، سرّ «اوّليّت» و «آخريّت» حقّ جل و علا است. و نيز در آن سرّ عظيمى است كه سفر سالك من اللّه و إلى اللّه است:كَما بَدَأَكُمْ تَعوُدُون 7: 29.«» پس، سالك بايد در همه
آداب‏الصلاة ص : 363
مقامات متوجّه اين مقصد باشد، و حقيقت وحدانيّت و الوهيّت حق را به قلب برساند، و قلب را در اين سفر معراجى الهى كند تا شهادتش حقيقت پيدا كند و از نفاق و شرك منزّه گردد.
و در شهادت به رسالت نيز اشاره به آن شايد باشد كه دستگيرى ولىّ مطلق و نبىّ ختمى در اين معراج سلوكى از مقامات شامله است، كه بايد سالك در تمام مقامات متوجّه آن باشد و سرّ ظهور «اوّليّت» و «آخريّت» كه از مقامات ولايت است، از براى اهلش واضح گردد.
و بايد دانست كه فرق است بين «شهادت» در اول نماز، و «شهادت» در تشهد، زيرا كه آن، شهادت قبل از سلوك است و شهادت تعبّدى يا تعقّلى است، و اين شهادت پس از رجوع است و آن شهادت تحقّقى يا تمكّنى است. پس «شهادت» تشهّد را خطر عظيم است، زيرا كه در آن دعوى تحقّق و تمكّن است و دعوى رجوع به كثرت است بى احتجاب. و چون اين مقام شامخ براى امثال ما حاصل نيست، بلكه با اين حال كه اكنون داريم متوقّع نيز نيست، ادب در حضرت بارى آن است كه قصور خود و ذلّت و نقص و عجز و بيچارگى خويش را در نظر آريم و با حال شرمسارى به بارگاه قدس متوجّه شده عرضه داريم:
بار الها، ما از مقامات اولياء و مدارج اصفياء و كمال مخلصين و سلوك سالكين، حظّى جز الفاظى چند نداريم، و از جميع مقامات به قيل و قال قناعت نموديم كه نه از آن كيفيّتى حاصل شود نه حال. بار خدايا، حبّ دنيا و تعلّقات آن ما را از بارگاه قدس و محفل انس تو محجوب نموده، مگر تو با لطف خفىّ خود از ما افتادگان دستگيرى فرمايى و جبران ما سبق را فرمايى، تا بلكه از خواب غفلت انگيخته شده راهى به محضر قدس پيدا كنيم.