فصل پنجم در رفع رأس از ركوع است.
و سرّ آن رجوع از وقوف در كثرات اسمائيّه است، چنانچه فرمايد:و كمال التّوحيد نفى الصّفات عنه.«»
زيرا كه پس از حصول حال صحو از فناى اسمائى، عبد سالك قصور و تقصير خود را مشاهده كند، چه كه مبدأ خطيئه آدمى، كه ذرّيّه او بايد جبران آن كند، توجّه به كثرات اسمائيّه كه باطن شجره است مى‏باشد. و چون خطيئه خود، كه ذرّيّه است، و خطيئه آدم، كه اصل خود است، دريافت، به مقام تذلّل و نقصان خود پى برد و مهيّاى براى رفع خطيئه، كه به خفض جناح در حضرت كبرياء است، شود، و اقامه صلب از اين مقام نمايد، و با تكبير بعد از ركوع رفع كثرات اسمائيّه نمايد، و صفر اليد متوجّه منزل ذلّت و مسكنت و اصل ترابيّت شود. و آداب مهمّه آن، يافتن خطر بزرگ مقام، و چشاندن به قلب است با تذكّر تامّ، و مجاهده در توجّه به
آداب‏الصلاة ص : 355
حضرت ذات و ترك توجّه به خود، حتى به مقام ذلّت خويش، است.
و بدان اى عزيز كه تذكّر تامّ از حضرت حق و توجّه مطلق به باطن قلب به آن ذات مقدّس، موجب گشوده شدن چشم باطنى قلب شود كه به آن لقاء اللّه، كه قرّة العين اولياء است، حاصل گردد:و الَّذين جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا 29: 69.«»