تتمة در ذكر بعض روايات كه در فضل «ليلة القدر» وارد شده
از آن جمله رواياتى است كه عارف باللّه، سيد بن طاووس رضى اللّه عنه در كتاب شريف اقبال نقل فرموده، مىفرمايد: «در كتاب يواقيت، تأليف ابو الفضل بن محمد الهروى، يافتم اخبارى در فضل ليلة القدر.» تا آن كه مىگويد از پيغمبر نقل است كه فرمود: «موسى گفت: الهى من قرب تو را مىخواهم. فرمود: قرب من از براى كسى است كه بيدار باشد در شب
آدابالصلاة ص : 334
قدر. گفت: الهى رحمت تو را مىخواهم. فرمود: رحمت من براى كسى است كه رحم كند فقرا را در شب قدر. گفت: خدايا من گذشتن از صراط را مىخواهم. فرمود: اين براى كسى است كه تصدّق كند به صدقهاى در شب قدر. گفت: خدايا از درختهاى بهشت و ميوههاى آن مىخواهم. فرمود: اين براى كسى است كه تسبيح كند به تسبيحهاى در شب قدر. گفت: خدايا نجات مىخواهم. فرمود: نجات از آتش؟ گفت: آرى. فرمود: اين براى كسى است كه استغفار كند در شب قدر. گفت: خدايا رضاى تو را مىخواهم. فرمود: خشنودى من از براى كسى است كه دو ركعت نماز بخواند در شب قدر».
و هم از آن كتاب از پيغمبر منقول است كه فرمود: «گشوده شود درهاى آسمان در شب قدر، پس، نيست بندهاى كه نماز بخواند در آن مگر آن كه بنويسد خداوند تعالى از براى او به هر سجدهاى درختى در بهشت كه اگر سير كند سوارى در سايه آن صد سال، تمام نكند آن را. و به هر ركعتى (ركوعى) خانهاى در بهشت از درّ و ياقوت و زبرجد و لؤلؤ. و به هر آيهاى تاجى از تاجهاى بهشت. و به هر تسبيحى مرغى از نفايس مرغها. و به هر جلسهاى درجهاى از درجات بهشت. و به هر تشهدى غرفهاى از غرفههاى بهشت. و به هر سلامى حلّهاى از حلّههاى بهشت. و وقتى منفجر شود عمود صبح، عطا كند او را خداوند از زنهاى با الفت و انس كه پستانهاى آنها از زير جامه برجسته و پيدا باشد، و از كنيزهاى خوش خلق مهذّب، و از پسرهاى مخلّد، و از طائرهاى نجيب، و از ريحانهاى معطّر، و نهرهاى جارى، و نعمتهاى رضايت بخش، و تحفهها و هديهها و خلعتها و كرامتها، و آنچه نفس اشتها داشته باشد و چشم لذّت يابد. و شماها در آن مخلّد هستيد.
و هم از آن كتاب از حضرت باقر عليه السلام نقل است كه: «كسى كه احياء كند شب قدر را، آمرزيده شود گناهان او گرچه به عدد ستارگان آسمان و وزن كوهها و كيل درياها باشد.»«» و اخبار در فضل آن بيش از آن است كه
آدابالصلاة ص : 335
در اين اوراق نوشته شود.
قوله تعالى:و مَا ادْريكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْر 97: 2اين تركيب براى تفخيم و تعظيم و بزرگى مطلب است و عظمت حقيقت، خصوصا به ملاحظه متكلّم و مخاطب. با آن كه حق تعالى جلّت قدرته متكلّم است و رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله مخاطب است، با اين وصف، به قدرى گاهى مطلب با عظمت است كه اظهار آن در نسج الفاظ و تركيب حروف و كلمات ممكن نيست، كانّه مىفرمايد: ليلة القدر نمىدانى چه حقيقت با عظمتى است، حقيقت آن را نتوان بيان نمود و نسج و نظم حروف و كلمات در خور آن حقيقت نيست. و لهذا با آن كه كلمه «ما» براى بيان حقيقت است، از بيان آن صرف نظر فرمود و فرمود:لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ الْفِ شَهْر 97: 3:به خواصّ و آثار آن معرفى آن را فرمود، چه كه بيان حقيقت ممكن نيست. و از اين جا نيز مىتوان حدس قوى زد به اينكه حقيقت «ليلة القدر» و باطنش غير از اين صورت و ظاهر است. گرچه اين ظاهر نيز با اهميّت و عظمت است، ولى نه به آن مثابه كه نسبت به رسول اللّه، ولىّ مطلق و محيط به كلّ عوالم، اين نحو تعبير شود.
ان قلت: بنابر آن احتمال كه مذكور شد كه باطن «ليلة القدر» حقيقت و بنيه خود رسول مكرّم باشد كه در آن محتجب است شمس حقيقت به تمام شئون، اشكال بالاتر شود، زيرا كه به خود آن سرور نتوان گفت كه تو نمىدانى كه «ليلة القدر» كه صورت ملكى خود تو است چيست.
قلت: اين مطلب را سرّى و اين لطيفه را باطنى است، و ذلك لِمَنْالْقَى السَّمْعَ وَ هُو شَهيد 50: 37.«» اى عزيز، بدان كه چون در باطن «ليلة القدر» حقيقى، يعنى بنيه و صورت ملكى يا عين ثابت محمّدى صلّى اللّه عليه و آله، جلوه
آدابالصلاة ص : 336
اسم اعظم و تجلّى احدى جمعى الهى است، از اين جهت تا عبد سالك إلى اللّه، يعنى رسول ختمى صلّى اللّه عليه و آله، در حجاب خود است، نتوان آن باطن را و آن حقيقت را مشاهده فرمود. چنانچه درباره موسى بن عمران على نبيّنا و آله و عليه السلام در قرآن شريف وارد شد كه:لَنْ تَرانى 7: 143«»يا موسى. با آن كه تجلّى ذاتى يا صفاتى از براى آن سرور شد به دليلفَلَمّا تَجَلّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقا 7: 143،«» و به دليل فقرات دليل فقرات دعاى شريف عظيم الشأن «سمات» چنانچه پر واضح است. و اين را نكته نيز آن است كه: اى موسى، تا در حجاب موسوى و احتجاب خودى هستى، امكان مشاهده نيست.
مشاهده جمال جميل براى كسى است كه از خود بيرون رود، و چون از خود بيرون رفت، به چشم حق ببيند، و چشم حق حق بين خواهد بود. پس، جلوه اسم اعظم، كه صورت كماليّه «ليلة القدر» است، با احتجاب به خودى نتوان ديد. پس، اين تعبير بنابر اين تحقيق صحيح و به موقع خواهد بود.
ان قلت: ليلة القدر نفس بنيه احمدى است به اعتبار احتجاب شمس حقيقت در آن، نه نفس شمس تا اين توجيه صحيح باشد.
قلت: به لسان اهل نظر، شيئيّت شىء به صورت كماليّه آن شىء است، و اشياء ذوات اسباب، خصوصا سبب الهى، شناخته نشود به حقيقت مگر به شناختن اسباب آنها. و به لسان اهل معرفت، نسبت ظاهر و باطن و جلوه و متجلّى نسبت دو امر مفارق نيست، بلكه يك حقيقت گاهى جلوه ظهورى كند و گاهى جلوه بطونى، و چنانچه عارف معروف فرمايد:
ما عدمهاييم هستىها نما تو وجود مطلق و هستى مااين سخن به قول عارف رومى پايان ندارد و صرف نظر از آن اولى است.
آدابالصلاة ص : 337
قوله تعالى:لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ الْفِ شَهْر 97: 3اگر ملاحظه صورت ظاهر ملكيّه «ليلة القدر» را كنيم، خيريّت آن از «الف شهر» يعنى هزار ماهى كه در آن ليلة القدر نباشد. يا «ليلة القدر» و عبادت و طاعت در آن بهتر است از هزار ماه كه اسرائيلىها حمل سلاح مىكردند و در راه خدا جهاد مىكردند. يا آن كه «ليلة القدر» بهتر است از هزار ماه سلطنت بنى اميه لعنهم اللّه، چنانچه در روايات شريفه است.«» و اگر ملاحظه حقيقت «ليلة القدر» شود، «الف شهر» ممكن است كنايه از جميع موجودات باشد، به اعتبار آن كه «الف» عدد كامل است، و مراد از «شهر» انواع است. يعنى، بنيه شريفه محمّديّه كه انسان كامل است از هزار نوع كه جميع موجودات مىباشد بهتر است، چنانچه بعضى از اهل معرفت گفته است.«» و احتمال ديگرى به نظر نويسنده آمده. و آن آن است كه «ليلة القدر» اشاره باشد به مظهر اسم اعظم، يعنى، مرآت تامّ محمّدى صلّى اللّه عليه و آله. و «هزار شهر» عبارت باشد از مظهر اسماء ديگر. و چون از براى حق تعالى هزار [و] يك اسم است، و يك اسم «مستأثر» در علم غيب است، از اين جهت «ليلة القدر» نيز مستأثر است، و ليله قدر بنيه محمّدى نيز اسم مستأثر است. از اين جهت، بر اسم مستأثر كسى جز ذات مقدّس رسول ختمى صلّى اللّه عليه و آله اطلاع پيدا نكند.
|