اول در وجه تسميه «ليلة القدر»
علماء اختلافاتى كردند. بعضى بر آنند كه چون صاحب شرف و منزلت است، و قرآن صاحب قدر به توسّط ملك صاحب قدر بر رسول صاحب قدر براى امّت صاحب قدر وارد شده است، ليلة القدرش گويند. و بعضى گفته‏اند كه براى آن «ليله قدر» به آن گويند كه تقدير امور و آجال و ارزاق مردم در اين شب مى‏شود. و بعضى گفته‏اند به واسطه آن كه از كثرت ملائكه زمين تنگ شود، آن را قدر گويند. و آن از قبيل‏وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيهِ رِزْقُه 65: 7است. اين حرف‏هايى است كه در اين مقام گفته شده. و در هر يك از آن مقامات تحقيقاتى است كه اشاره به آن اجمالا خالى از فايده نيست.
اما مطلب اول، كه به معنى صاحب منزلت و قدر بودن است. پس بدان كه كلامى در اين مقام است كه مطلق زمان و مكان كه بعضى شريف و بعضى غير شريف و بعضى سعد و بعضى نحس است، آيا از خود ذات زمان يا تشخّصات ذاتيّه آن است. و همينطور در مكان. يا آن كه به واسطه وقوع وقايع و حصول امور شريفه و خسيسه، بالعرض داراى آن مزيت شوند. و اين گرچه مبحث مهمّ شريفى نيست و بحث در اطراف آن چندان مفيد نيست، لكن ما به طريق اختصار از آن ياد كنيم.
آداب‏الصلاة ص : 325
وجه ترجيح احتمال اول آن است كه ظاهر اخبار و آياتى كه براى زمان و مكان شرافت يا نحوست اثبات نمودند، آن است كه صفت خود آنها است نه صفت به حال متعلّق. و چون مانع عقلى ندارد، حمل آنها بر ظاهر خود متعيّن است.
وجه ترجيح احتمال دوم آن است كه حقيقت زمان و مكان حقيقت واحده بلكه شخصيّت آنها نيز شخصيّت واحده است، و از اين جهت، ممكن نيست شخص واحد در حكم متجزّى و مختلف شود. بنابر اين، ناچار آنچه وارد شده در شرافت يا نحوست، محمول بر وقايع و قضاياى حاصله در آنها است. و اين وجه برهانى نيست، زيرا كه زمان گرچه شخص واحد است، ولى چون متدرّج و ممتدّ است و حقيقت مقداريّه است، مانع ندارد كه بعضى اجزاء آن با بعضى ديگر در حكم و اثر مختلف باشد. و برهانى قائم نشده است كه هر شخص به هر طورى هست داراى دو حكم و دو اثر نمى‏شود، بلكه خلاف آن ظاهر است. مثلا، افراد انسان با آن كه هر يك شخص واحد هستند، معذلك، در صورت جسميّه آنها اختلافات كثيره هست، مثلا، جليديّه و دماغ و قلب شريفتر و لطيفترند از اعضاى ديگر، و همين طور قواى باطنه و ظاهره آن بعضى اشرف از بعضى هستند. و اين براى آن است كه در اين عالم انسان به نعت وحدت تامّه ظاهر نيست، گرچه شخص واحد است، ولى چون به نعت كثرت ظاهر است، احكام او نيز مختلف شود.
و اما وجه ترجيح احتمال اول نيز وجه صحيح دل پسندى نيست، زيرا كه مرجع اين حرف به «اصالة الظّهور» و «اصالة الحقيقة»، مثلا، مى‏باشد. و در اصول معلوم شده است كه «اصالة الحقيقة» و «اصالة الظهور» براى آنست كه در مورد شك در مراد، تعيين مراد كند، نه پس از معلوميّت مراد، اثبات حقيقت نمايد. تأمّل [1].
__________________________________________________
[1] وجه تأمل آن است كه در اينجا از جهت ديگر مى‏توان اين دعوى را تقرير كرد و آن آنست كه ظاهر در نسبت دادن محمولى به موضوع آن است كه آن موضوع خوددارى آن حكم باشد و تمام موضوع باشد چنانچه‏
آداب‏الصلاة ص : 326
بنابر اين، هر دو وجه ممكن است، ولى وجه ثانى به نظر ارجح است.
بنابر اين، شايد «ليلة القدر» براى آن صاحب «قدر» شده است كه شب وصال نبىّ ختمى و ليله وصول عاشق حقيقى به محبوب خود است. و در مباحث سابقه معلوم شد كه تنزّل ملائكه و نزول وحى پس از حصول فنا و قرب حقيقى است. و از اخبار كثيره و آيات شريفه نيز استفاده شود كه شرف و نحوست زمانها و مكانها به واسطه وقايع در آن است، و اين با مراجعه معلوم شود.
گرچه استفاده شرف ذاتى از بعض آنها نيز مى‏شود.
و اما احتمال ديگر كه ليلة القدرش گويند: براى آن كه در آن تقدير امور ايّام سنه شود. پس، بدان كه حقيقت «قضا» و «قدر» و كيفيّت آن، و مراتب ظهور آن، از اجلّ و اشرف علوم الهيّه است، و از باب كمال دقّت و لطافت آن، غور در اطراف آن براى نوع مردم منهىّ و موجب حيرت و ضلالت است.
و از اين جهت، اين حقيقت را از اسرار شريعت و ودايع نبوت بايد شمرد، و از بحث دقيق در اطراف آن بايد صرف نظر كرد. و ما اشاره به يك مبحث آن، كه مناسب اين مقام است، مى‏كنيم. و آن آن است كه با آن كه تقدير امور در علم حق تعالى در ازل آزال شده و از امور تدريجيّه نسبت به مقام منزّه علم ربوبى نيست، معنى «تقدير» در هر سال، در ليله معيّنه، چيست؟ بدان كه از براى «قضا» و «قدر» مراتبى است كه به حسب آن مراتب و نشئات احكام آنها متفاوت شود. مرتبه اولى از آن، حقايقى است كه در حضرت علم به تجلّى به «فيض اقدس» تبع ظهور اسماء و صفات تقدير و اندازه گيرى شود. و بعد از آن در اقلام عاليه و الواح عاليه، حسب ظهور، به تجلّى فعلى تقدير و تحكيم شود. و در اين مراتب تغييرات و تبديلاتى واقع نشود. و قضاى حتم لا يبدّل، حقايق مجرّده واقعه در حضرات اعيان و نشئه علميّه و نازله در اقلام و الواح مجرّده است. و پس از آن، حقايق به صور
__________________________________________________
در باب اطلاق نيز شيخ استاد ما در علوم تقليد به اين بيان بى احتياج به مقدمات اطلاق اثبات اطلاق مى‏كردند.
آداب‏الصلاة ص : 327
برزخيّه و مثاليّه در الواح ديگر و عالم نازلتر ظهور كند، كه آن عالم «خيال منفصل» و «خيال الكلّ» است، كه به طريقه حكماء اشراق آن عالم را عالم «مثل معلّقه» گويند. و در اين عالم تغييرات و اختلافاتى ممكن الوقوع بلكه واقع است. و پس از آن، تقديرات و اندازه‏گيرى‏ها به توسّط ملائكه موكّله به عالم طبيعت است، كه در اين لوح قدر تغييرات دائمى و تبديلات هميشگى است، بلكه خود صورت سيّاله و حقيقت متصرّمه و متدرّجه است. و در اين لوح، حقايق قابل شدّت و ضعف، و حركات قابل سرعت و بطؤ و زياده و نقيصه‏اند، و معذلك، وجهه «يلى اللّهى» و وجهه غيبى همين اشيا، كه جهت تدلّى به حق است و صورت ظهور «فيض منبسط» و «ظلّ ممدود» است و حقيقت «علم فعلى» حق است، به هيچ وجه تغيير و تبديل در آن راه ندارد.
بالجمله، كليّه تغييرات و تبديلات و زيادى آجال و تقدير ارزاق نزد حكماء در لوح «قدر علمى» كه «عالم مثال» است - و نزد نويسنده در لوح «قدر عينى» كه محل خود تقديرات است - به دست ملائكه موكلّه به آن واقع شود.
بنابر اين، مانعى ندارد كه چون «ليلة القدر» ليله توجه تامّ ولىّ كامل و ظهور سلطنت ملكوتيّه او است، به توسّط نفس شريف ولىّ كامل و امام هر عصر و قطب هر زمان - كه امروز حضرت بقية اللّه في الارضين، سيدنا و مولانا و امامنا و هادينا، حجة بن الحسن العسكرى ارواحنا لمقدمه فداء است - تغييرات و تبديلات در عالم طبع واقع شود. پس، هر يك از جزئيات طبيعت را خواهد بطي‏ء الحركة كند، و هر يك را خواهد سريع كند، و هر رزقى را خواهد توسعه دهد، و هر يك را خواهد تضييق كند. و اين اراده اراده حق است، و ظل و شعاع اراده ازليّه و تابع فرامين الهيّه است، چنانچه ملائكة اللّه نيز از خود تصرّفى ندارند و تصرّفات همه، بلكه تمام ذرّات وجود، تصرّف الهى و از آن لطيفه غيبيّه الهيه است -فَاسْتَقِمْ كَما امِرْت 11: 112.«» و اما آنچه گفته شده در احتمال ديگر، وجه تسميه «ليلة القدر» كه چون
آداب‏الصلاة ص : 328
زمين از ملائكه تنگ شود ليلة القدرش گويند. اين وجه گرچه بعيد است، هر چند اعجوبه زمان، خليل بن احمد [1] رضوان اللّه عليه، فرموده، آنچه مورد بحث توان بود آن است كه ملائكة اللّه از سنخ عالم طبيعت و مادّيّت نيستند، پس، معناى تنگى زمين چيست؟ بدان كه نظير اين مطلب در روايات شريفه وارد شده، مثل، قضيّه تشييع سعد بن معاذ«» رضى اللّه عنه، و مثل فرش نمودن ملائكه بالهاى خود را براى طالب علم.«» و اين يا از باب تمثّل ملائكه است به صور مثاليّه و تنزّل آنها است از عالم غيب به عالم مثال و تضييق ملكوت ارض است، يا تمثّل ملكى آنها است در ملك ارض، گرچه باز اين تمثّل را چشمهاى طبيعى حيوانى نبيند. بالجمله، تضييق به اعتبار تمثّلات «مثاليّه» يا «ملكيّه» است.