مطلب سوم در اجمالى از كيفيّت نزول قرآن است‏
و اين از لطايف معارف الهيّه و از اسرار حقايق دينيّه است كه كم كسى مى‏تواند به شمّه‏اى از آن اطلاع پيدا كند به طريق علمى. و جز كمّل از اولياء، كه اوّل آنها خود وجود مبارك رسول ختمى است و پس از آن به دستگيرى آن سرور ديگر از
__________________________________________________
[1] - «كتاب خدا و عترت من از هم جدا نمى‏گردند تا در كنار حوض (كوثر) بر من وارد شوند.» قسمتى از حديث مشهور و متواتر «ثقلين». اصول كافى، ج 1، ص 299، «كتاب الحجّة»، «باب ما فرض اللّه و رسوله من الكون مع الائمة عليهم السلام»، حديث 6. و ج 4، ص 141. «كتاب الايمان و الكفر، «باب ادنى ما يكون به العبد مؤمنا»، حديث 1.
آداب‏الصلاة ص : 322
اولياء و اهل معارفند، كسى ديگر نتواند به طريق كشف و شهود از اين لطيفه الهيّه مطّلع شود، زيرا كه مشاهده اين حقيقت نشود جز به وصول به عالم وحى و خروج از حدود عوالم امكانى. و ما در اين مقام به طريق اشاره و رمز بيانى از اين حقيقت مى‏كنيم.
بايد دانست كه قلوبى كه به طريق سلوك معنوى و سفر باطنى سير إلى اللّه مى‏كنند و از منزل مظلم نفس و بيت انيّت و انانيّت مهاجرت مى‏نمايند، دو طايفه‏اند به طريق كلى:
اول، آنان كه پس از اتمام سفر إلى اللّه، موت آنها را درك كند، و در همين حال جذبه و فنا و موت باقى مانند. و اين‏ها اجرشان على اللّه و هو اللّه است. اين‏ها محبوبينى هستند كه در تحت «قباب اللّه» فانى، و كسى آنها را نشناسد و با كسى رابطه پيدا نكنند و آنها نيز جز حق كسى را نشناسند - اوليائى تحت قبابى، لا يعرفهم غيرى.«» طايفه دوم آنان هستند كه پس از تماميّت سير إلى اللّه و في اللّه، قابل آن هستند كه به خود رجوع كنند و حالت صحو و هشيارى براى آنها دست دهد.
اين‏ها آنان هستند كه به حسب تجلّى به فيض اقدس، كه «سرّ قدر» است، تقدير استعداد آنها شده و آنها را براى تكميل عباد و تعمير بلاد انتخاب فرموده‏اند. اين‏ها پس از اتصال به حضرت علميّه و رجوع به حقايق اعيان، كشف سير اعيان و اتّصال آنها را به حضرت قدس و سفر آنها را إلى اللّه و إلى السّعاده نمايند، و مخلّع به خلعت نبوت شوند. و اين كشف وحى الهى است قبل از تنزّل به عالم وحى جبرائيلى. و پس از آن كه از اين عالم توجه به عوالم نازله كردند، كشف آنچه در اقلام عاليه و الواح قدسيّه است نمايند به قدر احاطه علميّه و نشئه كماليّه خود كه تابع حضرات اسمائيّه است. و اختلاف شرايع و نبوات بلكه جميع اختلافات از آنجا است.
و در اين مقام گاه شود كه آن حقيقت غيبيّه و سريره قدسيّه، كه در
آداب‏الصلاة ص : 323
حضرت علميّه و اقلام و الواح عاليه مشهود شده، از طريق غيب نفس و سرّ روح شريف آنها به توسّط ملك وحى، كه حضرت جبرئيل است، تنزّل كند در قلب مبارك آنها. و گاهى جبرائيل «تمثّل مثالى» پيدا كند در حضرت «مثال» براى آنها، و گاهى «تمثّل ملكى» پيدا كند، و از ممكن غيب به توسّط آن حقيقت تا مشهد عالم شهادت ظهور پيدا كند، و آن لطيفه الهيّه را تنزل دهد، و در هر نشئه از نشئات، صاحب وحى به طورى ادراك كند و مشاهده نمايد:
در حضرت علميه به طورى، و در حضرت اعيان به طورى، و در حضرات اقلام به طورى، و در حضرات الواح به طورى، و در حضرت مثال به طورى، و در حس مشترك به طورى، و در شهادات مطلقه به طورى. و اين، هفت مرتبه از تنزّل است، كه شايد نزول قرآن بر «سبعة احرف»«» اشاره به اين معنى باشد. و اين معنى منافات ندارد با آنچه فرمايد: قرآن واحد من عند واحد«» چنانچه معلوم است. و اين مقام را تفصيلى است كه مناسب ذكر نيست.