تنبيه عرفانى‏
بدان كه كلام هر متكلّم جلوه ذات او است به حسب مقام ظهور، و بروز ملكات باطنه او است در مرآت الفاظ به مقدار استعداد نسج الفاظى. چنانچه اگر قلبى نورانى و صافى از الواث و كدورات عالم طبيعت شد، كلام او نيز نورانى بلكه نور خواهد بود، و همان نورانيّت قلب جلوه در كسوه الفاظ مى‏نمايد. و در شأن ائمّه هدى وارد شده است:كلامكم نور.«»
و وارد
آداب‏الصلاة ص : 309
است:لقد تجلّى في كلامه لعباده.«»
و در نهج البلاغه است:انّما كلامه فعله،«»
و فعل جلوه ذات فاعل مى‏باشد بى «كلام». و اگر قلبى ظلمانى و مكدّر شد، فعل و قول او نيز ظلمانى و مكدّر شود:مَثَلُ كَلِمَةٍ طَيِّبَةٍ كَشَجَرَةٍ طَيِّبَة 14: 24...وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيْثَة. 14: 26«»و چون ذات مقدّس حقّ جلّ و علا به حسب‏كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأن 55: 29،«» در كسوه اسماء و صفات تجلّى به قلوب انبياء و اولياء كند، و به حسب اختلاف قلوب آنها تجلّيات مختلف شود، و كتب سماويّه كه به نعت ايحاء به توسّط ملك وحى، جناب جبرئيل، بر قلوب آنها نازل شده به حسب اختلاف اين تجلّيات و اختلاف اسمائى كه مبدئيّت براى آن دارد مختلف شود - چنانچه اختلاف انبياء و شرايع آنها نيز به اختلاف دول اسمائيّه است - پس، هر اسمى كه محيطتر و جامعتر است، دولت او محيطتر و نبوت تابعه او محيط تر و كتاب نازل از او محيط تر و جامعتر است، و شريعت تابعه او محيطتر و با دوام تر است. و چون نبوّت ختميّه و قرآن شريف و شريعت آن سرور از مظاهر و مجالى، يا از تجلّيات و ظهورات، مقام جامع احدى و حضرت اسم اللّه الاعظم است، از اين جهت محيطترين نبوّات و كتب و شرايع و جامعترين آنها است، و اكمل و اشرف از آنها تصوّر نشود، و ديگر از عالم غيب به بسيط طبيعت علمى بالاتر يا شبيه به آن تنزّل نخواهد نمود، يعنى، آخرين ظهور كمال علمى كه مربوط به شرايع است همين، و بالاتر از اين امكان نزول در عالم ملك ندارد، پس، خود رسول ختمى صلّى اللّه عليه و آله اشرف موجودات و مظهر تامّ اسم اعظم است، و نبوّت او نيز اتمّ نبوّات ممكنه و
آداب‏الصلاة ص : 310
صورت دولت اسم اعظم است كه ازلى و ابدى است. و كتاب نازل به او نيز از مرتبه غيب به تجلّى اسم اعظم نازل شده، و از اين جهت، از براى اين كتاب شريف احديّت جمع و تفصيل است و از «جوامع كلم» است،«» چنانچه كلام خود آن سرور نيز از جوامع كلم بوده. و مراد از «جوامع الكلم» بودن قرآن، يا كلام آن سرور، آن نيست كه كلّيات و ضوابط جامعه بيان فرمودند - گرچه به آن معنى نيز احاديث آن بزرگوار از جوامع و ضوابط است، چنانچه در علم فقه معلوم است - بلكه جامعيّت آن عبارت از آن است كه چون براى جميع طبقات انسان در تمام ادوار عمر بشرى نازل شده و رافع تمام احتياجات اين نوع است، و حقيقت اين نوع چون حقيقت جامعه است و واجد تمام منازل است از منزل اسفل ملكى تا اعلى مراتب روحانيّت و ملكوت و جبروت، و از اين جهت افراد اين نوع در اين عالم اسفل ملكى اختلافات تامّه دارد و آن قدر تفاوت و اختلافى كه در افراد اين نوع است در هيچ يك از افراد موجودات نيست - اين نوع است كه شقىّ در كمال شقاوت و سعيد در كمال سعادت دارد، اين نوع است كه بعضى از افراد آن از جميع انواع حيوانات پست‏تر و بعضى افراد آن از جميع ملائكه مقربين اشرف است - بالجمله، چون افراد اين نوع در مدارك و معارف مختلف و متفاوتند، قرآن به طورى نازل شده كه هر كس به حسب كمال و ضعف ادراك و معارف و به حسب درجه‏اى كه از علم دارد از آن استفاده مى‏كند. مثلا، از آيه شريفه‏لَوْ كانَ فيهما آلِهَةٌ الا اللَّه لَفَسَدَتا 21: 22«»در عين حال كه اهل عرف و اهل ادب و لغت چيزى مى‏فهمند، علماء كلام طور ديگر استفاده مى‏كنند، و فلاسفه و حكما طور ديگر، و عرفا و اولياء طور ديگر استفاده مى‏نمايند، اهل عرف از آن، بيان خطابى به حسب ذوق خود مى‏فهمند، مثلا مى‏گويند دو سلطان در يك
آداب‏الصلاة ص : 311
مملكت نگنجد و دو رئيس در يك طايفه موجب فساد شود و دو كدخدا در يك ده اسباب اختلاف و كشاكش و نزاع شود، و اگر در عالم نيز دو خدا بود، فساد و تنازع و اختلاف و تشاجر مى‏شد، و چون نيست، اين اختلاف و نظام سماوات و ارض محفوظ است، پس، مدبّر عالم يكى است. و متكلّمين از آن استفاده برهان تمانع كنند. و فلاسفه و حكماء از آن برهان متين حكمى اقامه كنند از راه الواحد لا يصدر منه الا الواحد، و الواحد لا يصدر الا من الواحد.«» و اهل معرفت نيز از راه آن كه عالم مرآت ظهور و مجلاى تجلّى حقّ است، به طور ديگر استفاده وحدانيّت كنند، الى غير ذلك كه بيان هر يك به طول انجامد.
و چون اين مقدّمه معلوم شد، بدان كه سوره شريفه‏قُلْ هُوَ اللَّه احَد 112: 1چون ساير قرآن از «جوامع كلم» است، و از اين جهت هر كس به طورى از آن استفاده كند، چنانچه علماء ادب و ظاهر ضمير هو را ضمير شأن، و اللّه را علم ذات، و احد را به معنى «واحد» يا مبالغه در وحدت دانند، يعنى، خدا يكى است، يا شريك در الهيّت ندارد، يالَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ‏ء 42: 11،«» يا در الهيّت و قدم ذاتى شريك ندارد، يا افعال او واحد است، يعنى، همه بر طبق صلاح و احسان است، جرّ نفعى براى خود نكند. و خدا «صمد» است، يعنى سيّد بزرگوارى است كه در حوائج مرجع مردم است، يا «صمد» است، يعنى جوف ندارد، و چون جوف ندارد، پس تولد از او چيزى نشود. و او خود متولّد از چيزى نشود، و احدى نظير و شبيه آن نيست. و اين بيانى است عرفى عاميانه در مقابل كفّار كه خدايان چندى داشتند كه همه موصوف به صفات امكانيّه بوده، پيغمبر اكرم مأمور شد كه به آنها بفرمايد خداى ما مثل خداى شما نيست، بلكه اوصاف او چنين اوصافى است كه مذكور شد.
اين تفسير اين سوره است به طريق عرف و عادت. و اين براى يك طايفه
آداب‏الصلاة ص : 312
است، و منافات ندارد كه معنائى يا معانى دقيقترى از براى آن باشد، چنانچه بعضى از آن را ذكر نموديم.