نقل كلام لزيادة افهام‏
شيخ جليل بهائى قدّس سرّه در رساله عروة الوثقى مى‏فرمايد: «و نعمتهاى خداى سبحان گرچه اجلّ از آن است كه در احاطه احصاء در آيد چنانچه حق مى‏فرمايد:وَ انْ تَعُدُّوا نِعْمَة اللَّه لا تُحْصُوها 16: 18،«» لكن آنها دو جنس مى‏باشند: نعمتهاى دنيويّه و اخرويّه. و هر يك از آنها يا موهبتى است، يا كسبى. و هر يك از آنها يا روحانى است، يا جسمانى. پس مجموع هشت قسم شود:
اول، دنيوى موهبتى روحانى، مثل نفخ روح و افاضه عقل و فهم.
دوم، دنيوى موهبتى جسمانى، مثل خلق اعضاء و قواى آنها.
سوم، دنيوى كسبى روحانى، مثل تخليه نفس از امور دنيّه و محلّى نمودن آن به اخلاق پاكيزه و ملكات عاليه.
چهارم، دنيوى كسبى جسمانى، مثل زينت دادن به هيئتهاى پسنديده و حليه‏هاى نيكو.
پنجم، اخروى موهبتى روحانى، مثل آن كه بيامرزد گناه ما را و راضى شود از ما كسى كه توبه نموده سابقا.
عبارت شيخ در اين مثال چنين است كه ذكر شد، و ظاهرا اشتباهى از ناسخ شده. و شايد مقصود آن باشد كه حق تعالى ما را بيامرزد بى سبق توبه، فراجع.
ششم، اخروى موهبتى جسمانى، مثل نهرهاى از شير و عسل.
هفتم، اخروى كسبى روحانى، مثل آمرزش و رضا با سبق توبه، و چون لذّات روحانى كه با فعل طاعات جلب شده.
هشتم، اخروى كسبى جسمانى، مثل لذات جسمانى كه با فعل
آداب‏الصلاة ص : 295
طاعات جلب شده.
و مراد در اينجا از نعمت چهار قسم اخير است و چيزهايى كه وسيله رسيدن به اين اقسام مى‏شود از چهار قسم اول.» تمام شد ترجمه كلام شيخ قدس سرّه.«» و اين تقسيمات شيخ گرچه تقسيم لطيفى است، ولى اهمّ نعم الهيّه و اعظم مقصد كتاب شريف الهى از قلم شيخ بزرگوار افتاده و فقط اكتفا شده به نعمتهاى ناقصين يا متوسّطين. و در كلام ايشان گرچه لذّت روحانى نيز نام برده شده، ولى لذّت روحانى اخروى كه با فعل طاعات جلب شده باشد حظّ متوسّطين است، اگر نگوييم حظّ ناقصين است.
بالجمله، غير از آنچه شيخ بزرگوار فرمودند، كه راجع به لذّات حيوانيّه و حظوظ نفسانيّه بود، نعمتهاى ديگرى است كه عمده آن سه است:
يكى، نعمت معرفت ذات و توحيد ذاتى، كه اصل آن سلوك إلى اللّه و نتيجه آن بهشت لقاء است. و اگر سالك را نظر به نتيجه باشد، در سلوك نقصانى است، زيرا كه اين مقام مقام ترك خود و لذّات خود است، و توجّه به حصول نتيجه توجّه به خود است، و اين خود پرستى است نه خدا پرستى، و تكثير است نه توحيد، و تلبيس است نه تجريد.
دوم، نعمت معرفت اسماء است. و اين نعمت منشعب شود به حسب كثرت اسمائى. و اگر مفردات آن حساب شود، هزار است، و اگر با تركيبات دو اسمى يا چند اسمى حساب شود، از حدّ احصا خارج است -وَ انْ تَعُدّوُا نِعْمَةَ اللّه لا تُحْصُوها 16: 18.و توحيد اسمائى در اين مقام، نعمت معرفت «اسم اعظم» است كه مقام احديّت جمع اسماء است. و نتيجه معرفت اسماء بهشت اسماء است، هر كس به اندازه معرفت يك اسم يا چند اسم فردا يا جمعا.
سوم، نعمت معرفت افعالى است، كه اين نيز شعب كثيره غير متناهيه
آداب‏الصلاة ص : 296
دارد. و مقام توحيد در اين مرتبه، احديّت جمع تجلّيات فعليّه است كه مقام «فيض مقدّس» و مقام «ولايت مطلقه» است. و نتيجه آن بهشت افعالى است كه تجلّيات افعاليّه حق است در قلب سالك. و شايد تجلّى به موسى بن عمران در اول امر كه گفت:آنَسْتُ نارا 20: 10،«» به تجلّى افعالى بوده، و آن تجلّى كه اشاره به آن است قول خداى تعالى:فَلَمّا تَجَلّى‏ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّا وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقا 7: 143،«» تجلّى اسمائى يا ذاتى بوده.
پس، صراط «منعم عليهم» در مقام اوّل، «صراط» سلوك إلى ذات اللّه، و «نعمت» در آن مقام، تجلّى ذاتى است. و در مقام ثانى، «صراط» سلوك به اسماء اللّه و «نعمت» در آن مقام، تجلّيات اسمائيه است. و در مقام سوم، سلوك به فعل اللّه است، و «نعمت» آن، تجلّى افعالى است. و اصحاب اين مقامات را به بهشتها و لذّتهاى عامّه نظرى نيست، چه روحانى باشد يا جسمانى، چنانچه در روايات براى بعض مؤمنين نيز اين مقام را اثبات فرموده است.«»