فصل چهارم در بعض آداب تسميه است‏
روى في التّوحيد عن الرّضا عليه السلام حين سئل عن تفسير «البسملة» قال:معنى قول القائل: بسم اللّه، اى اسم على نفسي سمة من سمات اللّه، و هي العبادة. قال الرّاوى فقلت له: ما السّمة؟ قال: العلامة. [1]
بدان، جعلك اللّه و ايّانا من المتسمّين بسمات اللّه، كه دخول در منزل «تسميه» براى سالك ميسور نيست مگر بعد از دخول در منزل استعاذه و استيفاء حظوظ آن منزل. تا انسان در تصرّف شيطان و مقهور در تحت سلطنت او است، متّسم به سمات شيطانيّه است. و اگر غلبه تامّه بر باطن و ظاهر او كرد، خود به تمام مراتب آيت و علامت او گردد، و در اين مقام اگر تسميه گويد، با اراده و قوّه و لسان شيطانى گويد، و از استعاذه و تسميه او جز تأكيد سلطنت شيطانيّه چيزى حاصل نشود. و چون از خواب غفلت با توفيق الهى برخاست و حالت يقظه براى او پيدا شد و لزوم سير و سلوك إلى اللّه را در منزل يقظه به نور فطرت الهيّه و انوار تعليمات قرآنيّه و سنن هاديان طريق توحيد
__________________________________________________
[1] - «در كتاب توحيد از امام رضا عليه السلام روايت شده است كه وقتى تفسير «بسمله» (بسم اللّه) از حضرتش سؤال شد، فرمود: معناى اينكه گوينده مى‏گويد بسم اللّه اين است كه من بر خود «سمه» (نشانه‏اى) از سمات خدا مى‏نهم، و آن نشانه، عبادت است. راوى گفت پرسيدم: سمه يعنى چه؟ فرمود: نشانه.» التوحيد، ص 229، باب 31، حديث 1. معانى الاخبار، ص 3.
آداب‏الصلاة ص : 235
دريافت و موانع سير را قلب ادراك كرد، كم كم حال استعاذه دست دهد، و پس از آن به توفيق ربّانى وارد منزل استعاذه شود. و چون از قذارات شيطانيّه مطهّر شد، به اندازه تطهير باطن و ظاهر از آن انوار الهيّه، به حسب تناسب، در مرآت سالك جلوه‏گر شود. و در اول امر، انوار مشوب با ظلمات بلكه ظلمت غالب است -خَلَطوُا عَمَلا صالِحا و آخَرَ سَيِّئا. 9: 102«»و كم كم هر چه سلوك قوّت گرفت، نور به ظلمت غلبه كند و سمات ربوبيّت در سالك پيدا شود، پس، تسميه او حقيقت تا اندازه‏اى پيدا كند. و كم كم علامات شيطانيّه، كه در ظاهر مخالفت با نظام مدينه فاضله و در باطن عجب و استكبار و امثال آن است و در باطن باطن خودبينى و خود خواهى و امثال آن است، از مملكت باطن و ظاهر سالك رخت بندد، و به جاى آن، سمات اللّه، كه در ظاهر حفظ نظام مدينه فاضله و در باطن عبوديّت و ذلّت نفس و در باطن باطن خدا خواهى و خدا بينى است، به جاى آنها جاى گزين شود. و چون مملكت الهى شد و از شياطين جنّ و انس خالى شد و سمات الهيّه در آن پيدا شد، خود سالك تحقق به مقام اسميّت پيدا كند.
پس اول، تسميه سالك عبارت است از اتّصاف به سمات و علامات الهيه. و پس از آن از اين مرتبه ترقّى كند و خود به مقام اسميّت رسد، و اين اوائل قرب نافله است. و چون به قرب نافله متحقّق شد، به تمام اسميّت نائل شود، پس، از عبد و عبوديّت چيزى باقى نماند. و اگر كسى به اين مقام رسد، تمام نمازش با لسان اللّه واقع شود. و اين در كمى از اولياء تحقّق پيدا كند.
و براى متوسّطين و امثال ما ناقصين، ادب آن است كه سمعه و داغ عبوديّت را در وقت «تسميه» به قلب بگذاريم، و قلب را از سمات اللّه و آيات و علامات الهيّه با خبر كنيم و به لقلقه لسان اكتفا نكنيم، باشد كه از عنايات ازليّه شمّه‏اى شامل حال ما شود و جبران ما سبق كند، و راهى به تعلّم اسماء بر قلب ما مفتوح گردد و راهى به مقصود حاصل شود.
آداب‏الصلاة ص : 236
و مى‏توان بود كه در اين حديث شريف مقصود از «سمه» اى از «سمات اللّه» سمه و علامت رحمت «رحمانيّه» و رحمت «رحيميّه» باشد. و چون اين دو اسم شريف از اسماء محيطه است، كه تمام دار تحقّق در ظلّ اين دو اسم شريف به اصل وجود و كمال آن رسيده و مى‏رسند و رحمت رحمانيّه و رحيميّه شامل جميع دار وجود است حتى رحمت رحيميّه كه جميع هدايت هاديان طريق توحيد از جلوه آن مى‏باشد، شامل همه است، الا آن كه خارجان از فطرت استقامت، به سوء اختيار خود خود را از آن محروم نمودند، نه آن كه اين رحمت شامل حال آنها نيست. حتى در عالم آخرت، كه روز درو كشته‏هاى زشت و زيبا است، آنان كه كشته‏هاى زشت دارند خود قاصرند كه از رحمت رحيميّه استفاده نمايند.
بالجمله، شخص سالك كه بخواهد تسميه او حقيقت پيدا كند، بايد رحمتهاى حق را به قلب خود برساند و به رحمت رحمانيّه و رحيميّه متحقّق شود. و علامت حصول نمونه آن در قلب آن است كه با چشم عنايت و تلطّف به بندگان خدا نظر كند و خير و صلاح همه را طالب باشد. و اين نظر نظر انبياء عظام و اولياء كمّل عليهم السلام است. منتهى آنها دو نظر دارند: يكى نظر به سعادت جامعه و نظام عائله و مدينه فاضله، و ديگر، نظر به سعادت شخص.
و علاقه كامله به اين دو سعادت دارند. و قوانين الهيّه كه به دست آنها تأسيس و انفاذ و كشف و اجرا مى‏شود، اين دو سعادت را كاملا مراعات مى‏نمايد.
حتى در اجراى قصاص و حدود و تعزيرات و امثال آن، كه به نظر مى‏رسد با ملاحظه نظام مدينه فاضله تأسيس و تقنين شده است، هر دو سعادت منظور است، زيرا كه اين امور در اكثر براى تربيت جانى و رساندن او به سعادت دخالت كامل دارد. حتّى كسانى كه نور ايمان و سعادت ندارند و آنها را با جهاد و امثال آن به قتل مى‏رسانند - مثل يهود بنى قريظه - براى خود آنها نيز اين قتل صلاح و اصلاح بود، و مى‏توان گفت از رحمت كامله نبىّ ختمى قتل آنها است، زيرا كه با بودن آنها در اين عالم در هر روزى براى خود عذابهاى گوناگون تهيّه مى‏كردند، كه تمام حيات اين جا به يك روز عذاب و
آداب‏الصلاة ص : 237
سختى‏هاى آن جا مقابله نكند. و اين مطلب براى كسانى كه ميزان عذاب و عقاب آخرت و اسباب و مسبّبات آن جا را مى‏دانند پر واضح است. پس، شمشيرى كه به گردن يهود بنى قريظه و امثال آنها زده مى‏شد به افق رحمت نزديكتر بوده و هست تا به افق غضب و سخط.
و باب امر به معروف و نهى از منكر از وجهه رحمت رحيميّه است.
پس، بر آمر به معروف و ناهى از منكر لازم است كه به قلب خود از رحمت رحيميّه بچشاند، و نظرش در امر و نهى خود نمايى و خود فروشى و تحميل امر و نهى خود نباشد، زيرا كه اگر با اين نظر مشى كند، منظور از امر به معروف و نهى از منكر، كه حصول سعادت عباد و اجراى احكام اللّه در بلاد است، حاصل نشود. بلكه گاه شود كه از امر به معروف انسان جاهل نتيجه معكوسه حاصل شود، و چندين منكر سر بار شود براى يك امر و نهى جاهلانه كه از روى خواهش نفسانى و تصرّف شيطانى واقع شود. و اما اگر حسّ رحمت و شفقت و حق نوعيّت و اخوت انسان را به ارشاد جاهلان و بيدار كردن غافلان وادار كند، كيفيّت بيان و ارشاد كه از ترشّحات قلب رحيمانه است طورى شود كه قهرا تأثير در موادّ لايقه بسزا كند و قلوب صلبه سخت را نيز از آن استكبار و استنكار فرو نشاند. افسوس كه ما از قرآن تعلم نمى‏گيريم و به اين كتاب كريم الهى نظر تدبّر و تعلّم نداريم و استفاده ما از اين ذكر حكيم كم و ناچيز است.
اكنون تفكر در آيه شريفه‏اذْهَبا الى‏ فِرعَوْنَ انَّهُ طَغى‏ فَقُولا لَهُ قَوْلا لَيِّنا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ اوْ يَخْشى‏ 20: 43 - 44«»راههايى از معرفت و درهايى از اميد و رجاء به قلب انسان مفتوح كند:
فرعون كه طغيانش به جايى رسيد كه‏انَا رَبُّكُم الاعْلى‏ 79: 24«»گفت، و علوّ و فسادش به پايه‏اى قرار گرفت كه‏يُذَبِّحُ ابْنائَهُمْ وَ يَسْتَحْيى نِسائَهُمْ 28: 4«»درباره او
آداب‏الصلاة ص : 238
نازل شد، و به مجرد خوابى كه ديد و كهنه و سحره به او خبر دادند كه موسى بن عمران عليه السلام خواهد طلوع كرد زنها را از مردها جدا كرد و بچه‏هاى بى گناه را ذبح نمود و آن همه فساد كرد، خداوند رحمن به رحمت رحيميّه خود در جميع زمين نظر فرمود و متواضعترين و كاملترين نوع بشر، يعنى نبىّ عظيم الشّأن و رسول عالى مقام مكرّمى مثل موسى بن عمران على نبيّنا و آله و عليه السلام، را انتخاب فرمود و با دست تربيت خود تعليم و تربيت كرد او را، چنانچه فرمايد:وَ لمّا بَلَغَ اشُدَّهُ و اسْتَوى‏ آتَيْناهُ حُكْما وَ عِلْما وَ كَذلِكَ نَجْزىِ الْمُحْسِنين 12: 22.«» و پشت او را قوى فرمود به برادر بزرگوارى مثل هارون عليه السلام، و اين دو بزرگوار را، كه گل سر سبد عالم انسانيّت بودند، خداى تعالى انتخاب فرمود، چنانچه فرمايد:وَ انَا اخْتَرْتُكَ 20: 13.«» و فرمايد:وَ لِتُصْنَعَ عَلى‏ عَيْنى 20: 39.«» و فرمايد:وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسى اذْهَبْ انْتَ و اخُوكَ بِآياتى وَ لا تَنِيا في ذِكْرى 20: 41 - 42.«» و ديگر آيات شريفه كه در اين موضوع وارد شده كه از حوصله بيان خارج است و قلب عارف را از آن نصيبى است كه گفتنى نيست، خصوصا از اين دو كلمه شريفه‏و لتصنع على عينى و اصطنعتك لنفسى.تو نيز اگر چشم دل باز كنى، يك نغمه روحانى لطيفى مى‏شنوى كه جميع مسامع قلبت و شراشر وجودت از سرّ توحيد پر شود.
بالجمله، با همه تشريفات، خداى تعالى اين همه تهيّه را ديد و موسى كليم را ورزيد به ورزش‏هاى روحانى، چنانچه فرمايد:وَ فَتَنّاكَ فُتوُنا 20: 40.«» و سالها در خدمت شعيب پير، مرد راه هدايت و ورزيده عالم انسانيّت، او را
آداب‏الصلاة ص : 239
فرستاد، چنانچه فرمايد:فَلَبِثْتَ سِنينَ في اهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ يا موسى 20: 40.«» و پس از آن، براى اختبار و افتتان بالاترى، او را در بيابان در طريق شام فرستاد، و راه او را گم كرد، و باران بر او فرو ريخت، و تاريكى را بر او چيره فرمود، و درد زائيدن را بر زنش عارض فرمود، و چون جميع درهاى طبيعت به روى او بسته شد و قلب شريفش از كثرات منضجر شد و به جبلّت فطرت صافيه منقطع به حق شد و سفر روحانى الهى در اين بيابان ظلمانى بى پايان به آخر رسيد،آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ نارا 28: 29الى أن قال:فَلَمّا اتيها نُودِىَ مِنْ شاطِئ الوادِى الأَيْمَن فِى البُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ انْ يا مُوسى‏ انّى انَا اللَّه رَبُّ الْعالَمين 28: 30.«» پس از اين همه امتحانات و تربيتهاى روحانى، براى چه خداى تعالى او را تهيه كرد؟ براى دعوت و هدايت و ارشاد و نجات دادن يك نفر بنده طاغى ياغى كه كوس‏انَا رَبُّكُمُ الاعْلى‏ 79: 24مى‏كوفت، و آن همه فساد در ارض مى‏كرد. ممكن بود خداى تعالى او را به صاعقه غضب بسوزاند، ولى رحمت رحيميّه براى او دو پيغمبر بزرگ مى‏فرستد، و در عين حال سفارش او را مى‏فرمايد كه با او با كلام نرم ليّن گفتگو كنيد، باشد كه به ياد خدا افتد و از كردار خود و عاقبت امر بترسد. اين دستور امر به معروف و نهى از منكر است. اين كيفيت ارشاد مثل فرعون طاغوت است. اكنون تو نيز كه مى‏خواهى امر به معروف و نهى از منكر كنى و خلق خدا را ارشاد كنى، از اين آيات شريفه الهيّه، كه براى تذكّر و تعلّم فرو فرستاده شده، متذكّر شو و تعلم گير - با قلب پر از محبّت و دل با عاطفه با بندگان خداوند ملاقات كن و خير آنها را از صميم قلب طالب شو. و چون قلب خود را رحمانى و رحيمى يافتى، به امر و نهى و ارشاد قيام كن تا دلهاى سخت را برق عاطفه قلبت نرم كند و آهن قلوب به موعظت آميخته با آتش محبتت ليّن گردد.
آداب‏الصلاة ص : 240
و اين وادى غير از وادى بغض في اللّه و حبّ في اللّه است كه انسان بايد با اعداء دين عداوت داشته باشد، چنانچه در روايات شريفه و قرآن كريم وارد است. و آن در جاى خود صحيح و اين نيز در جاى خود صحيح است. و اكنون مجال بيان آن نيست.