ركن چهارم در «مستعاذ له» است،
يعنى غايت استعاذه. بدان كه آنچه مطلوب بالذّات است براى انسان مستعيذ، از سنخ كمال و سعادت و خير است. و آن به حسب مراتب و مقامات سالكان بسيار متفاوت است. چنانچه سالك تا در بيت نفس و حجاب طبيعت است، غايت سيرش حصول كمالات نفسانيّه و سعادات طبيعيّه خسيسه است، و اين در مبادى سلوك است. و چون از بيت نفس خارج شد و از مقامات روحانيّه و كمالات ذوقى نمود، مقصدش عالى‏تر و مقصودش كاملتر مى‏شود، و به مقامات نفسانيّه پشت پا زند، و قبله مقصودش حصول كمالات قلبيّه و سعادات باطنيّه شود. و چون از اين مقام نيز عنان سير را برتافت و به سر منزل سرّ روحى رسيد، مبادى تجلّيات الهيّه در باطن او بروز كند، و لسان باطنش در اول امر وجّهت وجهي لوجه اللّه، و پس از آن وجّهت وجهي لاسماء اللّه أو للّه، و پس از آن وجّهت وجهي له شود. و شايدوجّهت وجهي لِلّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَ الارض 30: 30«»راجع به مقام اول باشد به مناسبت فاطريّت.
بالجمله، سالك در هر مقامى غايت حقيقى او حصول كمال و سعادت است بالذّات. و چون با سعادت و كمالات در هر مقامى شيطانى قرين و دامى از دامهاى او مانع از حصول است، ناچار سالك به حق تعالى پناه برد از آن
آداب‏الصلاة ص : 234
شيطان و شرور و دامهاى او براى حصول مقصود اصلى و منظور ذاتى، پس، در حقيقت غايت استعاذه براى سالك، حصول آن كمال مترقّب و سعادت مطلوبه است. و غاية الغايات و منتهى الطّلبات، حق تعالى جلّت عظمته است، و در اين مقام يا پس از آن همه چيز محو شود جز او جل و علا و استعاذه از شيطان بالتّبع و در حال صحو واقع مى‏شود. و الحمد للّه اولا و آخرا.