ركن سوم در «مستعاذ به» است.
بدان كه چون حقيقت استعاذه در سالك إلى اللّه متحقّق و در سير و سلوك به سوى حق متحصّل است، يعنى استعاذه اختصاص دارد به سالك در مراتب سلوك، پس به حسب مقامات و مراتب سايران و مدارج و منازل سالكان، حقيقت «استعاذه» و «مستعيذ» و «مستعاذ منه» و «مستعاذ به» فرق مى‏كند. و اشاره به اين توان باشد سوره شريفه «ناس» كه فرمايد:قُلْ اعُوذُ بِرَبِّ الناس مَلِكِ الناس اله الناس 114: 1 - 3- از مبادى سلوك تا حدود مقام قلب، سالك به مقام ربوبيّت پناه برد. و توان، اين ربوبيّت ربوبيّت فعليه باشد كه مطابق شود بااعوذ بكلمات اللّه التّامّات.«»
و چون سير سالك منتهى شد به مقام قلب، مقام سلطنت الهيّه در قلب ظهور كند، و در اين مقام به مقام ملك النّاس از شرّ تصرّفات قلبيّه ابليس و سلطنت باطنيّه جائرانه او پناه برد، چنانچه در مقام اول از شر تصرّفات صدريّه او پناه برد. و شايد اين كه فرموده:الَّذى يُوَسْوِسُ في صُدوُر النّاس 114: 5،با آن كه وسوسه در قلوب و ارواح نيز از خنّاس است، براى آن باشد كه در مقام معرّفى به شأن عمومى و صفت ظاهره پيش همه مناسب است تعريف شود. و چون سالك از مقام قلب نيز تجاوز نمود به مقام روح، كه از نفخه الهيّه است و اتّصالش به
آداب‏الصلاة ص : 233
حق تعالى بيشتر است از اتصال شعاع شمس به شمس، و در اين مقام مبادى حيرت و هيمان و جذبه و عشق و شوق شروع شود، و در اين مقام به‏اله النّاس 114: 3پناه برد. و چون از اين مقام ترقّى كند و ذات بى مرآت شئون نصب العين شود و به عبارت ديگر به مقام سرّ رسد،اعوذ بك منك«»
مناسب با او است. و در اين مقامات تفصيلى است كه مناسب اين مقاله نيست.
و بدان كه استعاذه باسم اللّه به واسطه جامعيّت مناسب با همه مقامات است، و آن در حقيقت استعاذه مطلقه است و ديگر استعاذه‏ها مقيّده است.