بهانه جويان در مصاف با دشمن‏

. «وَ قَدْ احْبَبْتُمُ الْبَقاءَ وَ لَيْسَ لى‏ انْ احْمِلَكُمْ عَلى‏ ما تَكْرَهُونَ» «1»و شما زنده ماندن را دوست مى‏داريد و من نمى‏توانم، آن چه را كه خوش نداريد به زور تحميلتان كنم.
نكته‏ها و پيام‏ها
1- در روزهاى پايانى جنگ صفّين، وقتى خدعه جاى جنگ نشست و پيكانِ شيطنت، با پيكار و سياست در آميخت و تير فريب بر شمشير حق، پيشى گرفت، قرآن بر بالاى نيزه رفت و چشمهاى ظاهر بين را خيره كرد، مردم عراق، دست از كارزار كشيدند و از على بن ابيطالب نيز به اصرار خواستند تا هر چه زودتر سلاح بر زمين افكَنَد و به صلح و حكميت تن در دهد. انگيزش اين كار در آن‏ها متفاوت بود:الف- عدهّ اى شبهه برايشان پيش آمد و تصور كردند كه معاويه واقعاً مى‏خواهد بر اساس قرآن عمل كند و به حكم الهى تن در دهد و هيچگونه حيله‏اى را احتمال ندادند، آن‏ها عوام مسلكان بودند.ب- عده‏اى از جنگ نسبتاً دراز مدّت صفين، به تنگ آمده بودند و احساس خستگى مى‏كردند و با اين بهانه شمشير بر زمين نهادند و آن‏ها «رفاه طلبان» بودند.ج- برخى بُغض و كينه حضرت على عليه السلام را از پيش در دل داشتند و فرصت نمى‏يافتند آن را اظهار كنند.همين كه راهى برايشان باز شد آن‏ها نيز حريم را شكستند و از على گسستند و به دشمنان او پيوستند. آنان «عداوت پيشگان» بودند.آن‏ها با اين بهانه‏هاى شيطانى و جاهلى، امام خود را به استيضاح كشيدند.
حضرت به ناچار، آتش بس تحميلى و حكميت را پذيرفت. «1» و سپس در جمع آنان، خطبه‏اى خواند و انگيزه پذيرش حكميت را بيان كرد و فرمود: «شما ماندن را دوست مى‏داريد و روش من نيست كه آنچه را كه دوست نداريد به شما تحميل كنم و بر آن وادارتان سازم»زيرا جهاد چون نماز واجب است و انسان مؤمن موظّف است آن را با اختيار و رغبت انجام دهد نه به اجبار و تحميل. افزون بر آن، جنگ بدون تكيه بر ايمان و عقيده درست هدف مطلوبى را بر آورده نمى‏سازد و چه بسا نتيجه معكوس مى‏دهد. و اين سيره عملى پيامبر صلى الله عليه و آله بود. در تمام جنگها؛ مناديان حضرت، در كوى و برزن نداى جنگ سر مى‏دادند، هر كس به وى پاسخ مى‏داد در حقيقت به پيامبر و خدا پاسخ مثبت گفته بود، و هر كس از آن تخلف مى‏كرد. حسابش با خداى محمد صلى الله عليه و آله بود و بس. «1» راز ديگر اعتذار على عليه السلام از تحميل نكردن جنگ بر پيروان خود، نداشتن قدرت اجرايى در حدّ كافى بود يا مصلحت دينى و مقتضاى زمان، چنين امرى را اقتضاء نمى‏كرد. «2»
2- اطاعت مردم از فرمانده و زمامدار، در عرصه‏هاى جنگ و سياست به ميزان امارت امير و دستور يك فرمانده بستگى دارد و همچنانكه فرمان نظامى يا سياسى يك زعيم و امير، سرنوشت لشكر يا ملتى را عوض مى‏كند. اطاعت يا تخلف لشكر از فرمانده خود، نيز مى‏تواند، سونوشت را به نفع يا ضرر يك قطب تغيير دهد و فرمانده را در حدّ فرمان‏پذير تنزل دهد. آن سان كه سر پيچى جنگجويان از فرمان على بن ابيطالب در جنگ صفين او را در چنان موقعيّتى قرار داد.