علل سقوط حكومتها
. يُستَدَلُّ عَلى ادْبارِ الدُّوَلِ بِارْبَعٍ، تَضْييعِ اْلُاصُولِ وَ الَّتمَسُّك بِالْفُرُوعِ وَ تَقْديمِ اْلَاراذِلِ وَ تَأخيرِ اْلَافاضِلِ» «2»براى سقوط دولتها به چهار پديده استدلال مىشود: ضايع كردن مسائل اصلى، چنگ زدن به امور فرعى، به پيش انداختن افراد ناشايست و به عقب راندن كسان شايسته و با فضيلت.
توضيح
هيچ يك از پيشرفتها و شكستها و پيشروىها و عقب ماندگىها، و فراز و فرودها، شانسى و تصادفى نيست؛ چه حق و چه باطل. بلكه هر يك از آنها مبتنى بر اصول كلى و نظام ثابتى است كه به ناچار بايد درمدار و مسير آنها حركت كرد. اين سنت تكوينى و تشريعى در خصوص دولتها و حكومتها نيز جارى است. انجام برخى كارها، دولتها را در سراشيبى سقوط قرار مىدهد كه از جمله آنهاست:
1- بىاعتنايى به مسائل بنيادين و ريشهاى كه نسبت به موقعيتها و زمان و مكان، زمينهها و امكانات متفاوت است؛ مثلًا در دهه اول انقلاب، مسأله اصلى در ايران جنگ بود و طبق نظر حضرت امام خمينى قدس سره بايد همه امكانات و اعتبارات و سرمايههاى فكرى و نيروى انسانى در ارتباط با آن به كار گرفته مىشد. ولى برخى از پديدهها هميشه مساله اصلى است و زمان و مكان خاصّى در آن مؤثّر نيست. از جمله آنهاست: تهذيب جامعه، ارتقاء سطح علمى مردم، نشر معارف دينى و مسائل امنيتى.
پس طبيعى است حكومتى كه مسائل اصولى را وانهد و به آنها بىاعتنا باشد، ناخواسته به يك عقب گرد دست زده است.
2- سرمايه گذارى و تمركز قدرت فكرى و فيزيكى در مسائل فرعى و كم ارزش.
3- سپردن كرسىهاى تصميمگيرى به افراد ناشايست و ناصالح و پَس و پُشت انداختن شخصيتهاى مُجرَّب و صاحبان فضيلت.
|