مقتضاى زمان، بستر مصلحت
. «... وَ لا يَنْبَغى لى انْ ادَعَ الْجُنْدَ وَالْمِصْرَ وَ بَيْتَ الْمالِ وَ جِبايَةَ الْارْضِ وَالْقَضاءَ بَيْنَ الْمُسْلمينَ وَالنَّظَرَ فى حُقوقِ الْمُطالِبينَ ثُمَّ اخْرُجَ فى كَتيبَةٍ اتَّبِعُ اخْرى اتَقَلْقَلُ تَقَلْقُلَ الْقِدْحِ فِى الْجَفيرِ الْفارِغ وَ انَّما انَا قُطبُ الرَّحى، تَدُورُ عَلىَّ وَ انَا بِمَكانى فَاذا فارَقْتُهُ اسْتَحارَ مَدارُها وَ اضْطَرَبَ ثُفالُها» «1» [زمانى امام عليه السلام يارانش را گرد آورد و آنان را به جهاد و جنگ برانگيخت آنان به خواستهاش وقعى ننهادند. امام عليه السلام فرمود: «شما را چه شده است مگر گنگيد؟» گروهى از آنان گفتند: «اى امير مؤمنان، اگر شما خود شخصاً حركت كنيد و در جبهه حاضر شويد، ما نيز همراه شما حركت خواهيم نمود. امام عليه السلام در پاسخ فرمودند:]
هرگز مرا نسزد كه امور لشكرى و كشورى و بيتالمال و گردآورى خراج و داورى ميان مسلمانان و دقت در حقوق دادخواهان را رها كنم، سپس در ميان ستونى كه در پى ستونى ديگر روان است، بيرون شوم و به سان تيرى در تيردان خالى به اين سو و آن سو جا به جا شوم؛ در حالى كه واقعيت جز اين نيست كه من قطب آسيابم، چرخهاى كشور بايد بر محورم همواره بچرخد و من در جاى خويش ثابت بمانم، اگر لحظهاى جايگاهم را رهاكنم، مدارش سرگردان مىشود و سنگ زيرين آن به لرزش درمىآيد.
نكتهها و پيامها
1- زمامدار و رهبر جامعه جز در موارد لازم، نبايد راهى جبهه جنگ شود زيرا گاهى اشراف بر امور جنگ و پشتيبانى آن نيازش به او بيشتر است تا حضور مستقيم در ميدان نبرد و مباشرت در جنگ.
2- از اين گفتار امام، قاعده و اصل اجتماعى و فقهى «الْاهَمُّ فَالْاهَمَّ» را مىتوان استفاده كرد. يعنى هر جا كه حضور امام اهميت دارد به ناچار حضور مىيابد؛ مانند جنگ صفّين، جَمَل و نهروان؛ و اگر در پشت جبهه ماندن لازم باشد در آنجا باقى مىماند.
|