جنگ عقل و عشق‏
اهل معرفت مى‏گويند جهاد سه قسم است: «جهاد اصغر» كه انسان در بيرون هستى خود با دشمن مهاجم مى‏جنگد. از اين بالاتر، «جهاد اوسط» است كه در صحنه نفس، بين رذيلتها و فضيلتها نزاع و تهاجم وجود دارد و انسان مى‏كوشد در جنگ بين فجور و تقوا و حرص و قناعت، و جهل و عقل‏و ...، فضيلت را فاتح كند؛ يعنى، آنچه در علم اخلاق و فن تهذيب نفس، به «جهاد اكبر» موسوم است، نزد اهل معرفت، جهاد اوسط است. اما «جهاد اكبر» نزد اهل‏معرفت، همان جنگ عقل و عشق است؛ كسى كه عارف و مشتاق لقاى حق باشد، جهاد اكبر يا جنگ بزرگتر را بين عقل و عشق مى‏داند، نه بين عقل و جهل و آنگاه مى‏كوشد تا عشق و محبت را بر عقل پيروز كند، يعنى عقل در مقابل جهل، عهده دار عقال كردن غرايز و اغراض وهمى و خيالى از يك سو و اهداف‏شهوى و غضبى از سوى ديگر است، ليكن عقل در مقابل عشق، عقال شده عشق است؛ زيرا عقل مصطلح در ساحت عشق چونان وهم و خيال است در مصاف با عقل مصطلح عاقلان.بسيارى از دانشمندان در جريان انقلاب اسلامى به امام (رضوان الله عليه) هشدار مى‏دادند كه نبرد با ارتش قدرتمند پهلوى، كار آسانى نيست و خود را به آب و آتش انداختن است. اين هشدار يا نصيحت، عاقلانه، بود؛ اما امام راحل (رحمة الله) عاشقانه قيام كرد؛ نه عاقلانه.
در قيام سالار شهيدان (سلام الله عليه) نيز بسيارى از مؤمنان، علماء، زاهدان و ناسكان، به آن حضرت (ع)، توصيه مى‏كردند تا به استقبال صحنه خونين كربلا نرود؛ زيرا مرگ، آوارگى و اسارت را در پى دارد. البته اينها انسانهاى عاقل بودند و سعى مى‏كردند كه عقل را بر جهل و فضايل اخلاقى را بر رذايل اخلاقى پيروز كنند، ولى عاشق نبودند.اگر به زكرياى پيغمبر (ص) مى‏گفتند پذيرش شهادت دشوار است، آن را تحمل نكنيد، مى‏گفت: من زنده‏ام براى اين كه توحيد را احيا كنم و اگر توحيد در خطر باشد حيات براى من، سودمند نيست. چنين انسانى عاشق و عارف است. انسان آنگاه كه به مرحله عشق مى‏رسد تازه مى‏فهمد كه عقل حقيقى همان «عقل برين» است كه او دارد و ديگران گرفتار عقال و وهمند و آن را عقل مى‏پندارند.البته اگر كسى در مسير مستقيم نباشد؛ يعنى، بر اساس واجب و مستحب، حركت و از حرام و مكروه اجتناب نكند، اصلًا سالك نيست؛ چون راه لقاى حق، يكى بيش نيست و آن هم انجام دادن واجبات و مستحبات و ترك محرّمات و مكروهات است و بس. «1»