حرفى از دنيا نزنيد
نكتهاى بلند از استادم، شادروان جناب علامه آقا سيد محمد حسن الهى طباطبايى تبريزى، جانم به فدايش، به يادگار دارم. روزى در شيخان قم به حضور مباركش افتخار تشرف داشتم و هيچ گاه در محضر فرخندهاش يك كلمه از دنيا و از كسى گله و شكوى و حرف كم و زياد مادّى نشنيدم. فرمود: آقا، انسانها معادن اند، بايد معدنها را در آورد. غرض آن جناب اين كه همچنان كه كوهها داراى معادن طلا و نقره و الماس و فيروزه و غيره هستند، انسانها نيز مانند كوهها داراى معادن گوناگون حقايق و معارفاند، بايد هر كسى كوه وجودش را بشكافد و آن معادن را استخراج كند، يعنى در روانشناسى بكوشد تا آب زندگى از او بجوشد.البته اين سخن را عمق ديگر است، صبر كن تا صبح دولتش بدمد. «2»
|