استوارى در عقيده‏
بين دو تن از مردم صدر اسلام مشاجره علمى در اصول عقايد به ميان آمد. يكى از آن دو شيعه اثنى عشرى بود. آن ديگرى به او گفت: با هم مباحثه مى‏كنيم هر يك از ما بر ديگرى غالب شد آن ديگرى به دين وى در آيد و از مذهب خود دست بكشد، آن شخص امامى كه ديندار عاقل بود در جوابش گفت: اگر من غالب شدم تو بايد از من متابعت نمايى و مرا اطاعت كنى، اما اگر تو بر غالب شدى من حق ندارم از تو اطاعت كنم، من بايد بروم از امامم بپرسم كه منطق‏ حق و لسان وحى است و اصل و خزانه است، اگر من نتوانستم جوابت بگويم جواب‏گو دارم.اين شخص به حق اليقين حق را از باطل تميز داده است و فهميده كه حق با كيست، [لذا] از لفاظى و حرافى باكى و هراسى ندارد. «1»