نسبى بودن شرور
صفاتى كه اشياء به آن متصف مىگردند، دو گونه متصور مىباشند:آن صفات براى اين اشياء حقيقى هستند؛ يعنى اتصاف موضوع به صفت، ذاتى است؛ به عبارت ديگر، براى اتصاف موضوع به صفت دخالت دادن هيچ امر ديگرى ضرورت ندارد و لازم نيست آن صفت را در مقايسه با موضوع ديگرى، به اين موضوع نسبت دهيم، بلكه ذات موضوع مستلزم چنين وصفى است، مثلًا، اتصاف انسان به حيات، حقيقى است و ديگر لازم نيست در تصور اين وصف، انسان مردهاى را نيز تصور كنيم، بلكه خود موضوع محقق وصف است.
آن صفات براى موضوع، غيرحقيقى و نسبى هستند؛ يعنى ذات موضوع مستلزم چنين وصفى نيست، بلكه اين موضوع در مقايسه با موضوع ديگرى، متصف به چنين وصفى مىشود. از اين رو در مقايسه با موضوع ثالثى فاقد اين وصف مىشود. مثلًا، بزرگتر و يا كوچكتر بودن، يك وصف اضافى و نسبى براى اشياء است. ممكن است كتابى در مقايسه با كتابى ديگر، بزرگتر از آن باشد، ولى همين كتاب در مقابل كتاب ديگرى، كوچكتر از آن باشد. از اين رو، وصف كميت از مقولات اضافه مىباشد.شر و بدى نيز از اوصاف حقيقى اشياء نيستند؛ يعنى ذات وجودى چيزى، مقتضى شر و بدى نمىباشد، بلكه از اوصاف اضافى و نسبى هستند كه در قياس با موقعيت خاصى به موضوعات نسبت داده مىشوند، در حالى كه همين بدىها نسبت به موقعيت ديگرى خير و كمال محسوب مىشوند. مشكلات و مصايبى كه بر انسان وارد مىشوند از آن حيث كه موجب عسر، حرج و سختى مىشوند، به شرّيت متصف مىگردند، اما از آن حيث كه موجب تكامل و پرورش روح مىشوند، خير و كمال قلمداد مىگردند.از اين رو، حكمت خداوند اقتضا مىكند كه براى رسيدن انسان به خيرهاى برتر و اعلى، اين مصايب و سختىها را در مسير زندگى او قرار دهد.
|