دنياى خوب، دنياى بد
تصور شرّ فى نفسه و بدون ملاحظه امور ديگر و در نگاه ابتدايى، مقبول طبيعت انسانى نيست و همواره عقل آن را مذموم مى‏پندارد. اما در مسئله شر، سؤال اين است كه چرا خدا در نظام هستى شر را ايجاد نمود؟ نگاه ما به اين مسئله بايد نگاهى جامع و فراگير باشد.ترسيم «نظام كل» در عالم ذهن بسيارى از مشكلات رابرطرف مى‏نمايد. در اين منظره وجود واقعى تك تك اعضاء وجود عضوى و پيوسته آنان است و وجود انفرادى و استقلالى آنان، اعتبارى محسوب مى‏شود؛ زيرا همين وجود عضوى و پيوسته است كه نقش آن را در نظام مجموعى معنا مى‏بخشد. از اين رو، تحليل وجود مثبت يا منفى اعضاى يك مجموعه بايد تحليلى جامع و كل‏نگرانه باشد. اگر نگرش، جامع باشد، ديگر موقعيت منفى انفرادى آن را نمى‏توان در تحليل مجموعى آن دخالت داد. به طور مثال، شايد تصور نمك فى نفسه و بدون در نظر گرفتن غذاها، در نظر كسى مثبت جلوه داده نشود و همه از خوردن آن متنفر باشند، اما همين نمك وقتى در كنار مجموعه واحد يك غذا فرض مى‏شود، نه تنها تنفرى از آن وجود ندارد، بلكه همگان وجود نمك را در غذاضرورى مى‏دانند. از اين رو تحليل وجود منفى شرور در عالم، از آنجا نشأت مى‏گيرد كه مستقلًا و بدون ملاحظه مجموعه وجودى جهان در نظر گرفته شوند. پس امورى كه در ظاهر، شر قلمداد مى‏گردند مى‏توانند در كل، خير محسوب شوند. البته اين پاسخ به عنوان يك نظر، به لايب نيتس- از فلاسفه قرن شانزدهم- نيز نسبت داده شده است.